غزل شمارهٔ ۱۸۷
آخر در زهد و توبه دربستم
وز بند قبول آن و این رستم
بر پردهٔ چنگ پرده بدریدم
وز بادهٔ ناب توبه بشکستم
با آن بت کمزن مقامر دل
در کنج قمارخانه بنشستم
چون نوبت حسن پنج کرد آن بت
زنار چهارگانه بربستم
از رخصت عشق رخنهای جستم
وز عادت مادر و پدر جستم
چون پای بلا به جور بگشادم
بیباده مباد یک نفس دستم
در بتکده گاه موئمن گبرم
در مصطبه گاه عاقل مستم
دستم ز زبان خصم کوته شد
کامروز چنان که گویدم هستم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آخر در زهد و توبه دربستم
وز بند قبول آن و این رستم
هوش مصنوعی: در نهایت، با ترک دنیا و بازگشت به خودم، خود را از پذیرش دوگانگیها رها کردهام و به یک تصمیم قطعی رسیدهام.
بر پردهٔ چنگ پرده بدریدم
وز بادهٔ ناب توبه بشکستم
هوش مصنوعی: من پردهٔ موسیقی را پاره کردم و از شراب ناب توبهام را شکستم.
با آن بت کمزن مقامر دل
در کنج قمارخانه بنشستم
هوش مصنوعی: با آن معشوق، دل را در بازی قمار میزنم و در گوشهای از قمارخانه نشستهام.
چون نوبت حسن پنج کرد آن بت
زنار چهارگانه بربستم
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت زیبایی و لطف فرا رسید، من آن زن زیبای با زنجیرهای چهارگانه را رها کردم.
از رخصت عشق رخنهای جستم
وز عادت مادر و پدر جستم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، از محدودیتهای زندگی فرار کردم و از عادات پدر و مادر خود رها شدم.
چون پای بلا به جور بگشادم
بیباده مباد یک نفس دستم
هوش مصنوعی: زمانی که در برابر مصیبتها و مشکلات قرار گرفتم، امیدوارم که حتی برای یک لحظه هم از رنج و درد دور نشوم.
در بتکده گاه موئمن گبرم
در مصطبه گاه عاقل مستم
هوش مصنوعی: در مکانی که بت پرستها گرد هم آمدهاند، من مانند یک مؤمن مینشینم و در جایگاه عاقلان، حالت مستی را تجربه میکنم.
دستم ز زبان خصم کوته شد
کامروز چنان که گویدم هستم
هوش مصنوعی: امروز به گونهای صحبت کردم که زبان حریفم بسته شد و نتوانست چیزی بگوید، همانطور که من پیشتر بیان کرده بودم.

انوری