گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۳

تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام
بی‌رنگ او ببین که چه شیون گرفته‌ام
دریای من غذای دل تنگ من شدست
دریای کشتیی که به سوزن گرفته‌ام
آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند
کو را به دست صبر در آهن گرفته‌ام
یک روز دامن تو بگیرم که چند شب
در تو به اشک خویش به دامن گرفته‌ام
تا خود مرا ز بهر تو بودست دوستی
زان بی‌تو خویشتن را دشمن گرفته‌ام
ترسم که جان من کم من گیرد از جهان
کز جملهٔ جهان کم جان من گرفته‌ام

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام
بی‌رنگ او ببین که چه شیون گرفته‌ام
هوش مصنوعی: از زمانی که نور عشق از چهره‌ام محو شده، دیگر هیچ رنگ و زیبایی ندارم و حالا ببین چه حال و روزی دارم.
دریای من غذای دل تنگ من شدست
دریای کشتیی که به سوزن گرفته‌ام
هوش مصنوعی: دریای من به من آرامش می‌دهد، مانند خوراکی برای دل سوزانم است، همچون کشتی که با سوزن در آب گیر کرده باشد.
آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند
کو را به دست صبر در آهن گرفته‌ام
هوش مصنوعی: دل من مثل آهن است که از دوری تو می‌شکند. صبر را در دل آهنین خود به چنگ گرفته‌ام.
یک روز دامن تو بگیرم که چند شب
در تو به اشک خویش به دامن گرفته‌ام
هوش مصنوعی: روزی دامن تو را در دست می‌گیرم، چرا که شب‌ها به خاطر تو و با اشک‌های خودم دامن‌گیر درد و غم شده‌ام.
تا خود مرا ز بهر تو بودست دوستی
زان بی‌تو خویشتن را دشمن گرفته‌ام
هوش مصنوعی: دوستی من برای تو بوده و در غیاب تو خودم را به عنوان دشمن پذیرفته‌ام.
ترسم که جان من کم من گیرد از جهان
کز جملهٔ جهان کم جان من گرفته‌ام
هوش مصنوعی: می‌ترسم که زندگی‌ام کم شود و از این دنیا بروم، زیرا از همه چیز در این دنیا، خود زندگی‌ام کمتر شده است.