گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۷

به جان آمد مرا کار از دل خویش
غمی گشتم ز کار مشکل خویش
در آن دریا شدستم غرقه کآنجا
بجز غم می‌نبینم ساحل خویش
به راه وصل می‌پویم ولیکن
همه در هجر بینم منزل خویش
مبادا هیچ آسایش دلم را
اگر جز رنج بینم حاصل خویش
اگر کس قاتل خود بود هرگز
منم آن‌کس نخستین قاتل خویش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان آمد مرا کار از دل خویش
غمی گشتم ز کار مشکل خویش
هوش مصنوعی: از شدت مشکلات و غم‌هایی که در دل دارم، به جایی رسیده‌ام که دیگر نمی‌توانم تحمل کنم و احساس می‌کنم از این وضعیت سخت خسته‌ام.
در آن دریا شدستم غرقه کآنجا
بجز غم می‌نبینم ساحل خویش
هوش مصنوعی: در آن دریا غرق شده‌ام، چون فقط غم را می‌بینم و به جز آن نمی‌توانم ساحل خود را پیدا کنم.
به راه وصل می‌پویم ولیکن
همه در هجر بینم منزل خویش
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به محبوبم حرکت می‌کنم، اما در این راه تنها دوری و جدایی را می‌بینم و خانه‌ام را نمی‌یابم.
مبادا هیچ آسایش دلم را
اگر جز رنج بینم حاصل خویش
هوش مصنوعی: نباید هیچ آرامشی به دل من بیفتد، اگر در زندگی‌ام تنها رنج ببینم.
اگر کس قاتل خود بود هرگز
منم آن‌کس نخستین قاتل خویش
هوش مصنوعی: اگر کسی قاتل خودش باشد، من هرگز آن فرد نیستم که نخستین بار خود را بکشم.

حاشیه ها

1397/01/31 15:03
یاسین

شاید بیت آخر اشاره به مبنای فلاسفه در محال بودن "خودکشی" دارد. چون انوری با اگر قضیه را تعلیق بر محال کرده. نظر دوستان گرامی؟

1402/03/06 21:06
امیرالملک

نظر جالبی است شاید از آنرو که حتی خودکشی هم جبری است

البته به این اشاره کنیم که در روزگار کهن ایران و بخصوص جمعیت مسلمانان خودکشی از امور نادر النوادر بوده و حتی سخن از ان هم نمیرفته.