گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۳

جانا به غریبستان چندین بنماند کس
باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد
گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس
در پیش رخ خوبت خورشید نیفروزد
در پیش سواران خر هرگز بنراند کس
هر کو ز می وصلت یک جام بیاشامد
تا زنده بود او را هشیار نخواند کس

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا به غریبستان چندین بنماند کس
باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
هوش مصنوعی: عزیزم، در این دیار غریب، کسی برای تو ارزش و جایگاه تو را درک نمی‌کند. برگرد که در این غربت، هیچ‌کس قدر و منزلت تو را نمی‌داند.
صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد
گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس
هوش مصنوعی: من صد نامه فرستادم، اما هیچ‌کدام از نامه‌های تو به دستم نرسید. انگار هیچ‌کس خبری از عاشق به کسی نمی‌دهد.
در پیش رخ خوبت خورشید نیفروزد
در پیش سواران خر هرگز بنراند کس
هوش مصنوعی: خورشید در مقابل زیبایی تو روشنی و درخشش خود را از دست می‌دهد و هیچ سوارکاری نمی‌تواند با خر خود به میدان بیاید و برتری داشته باشد.
هر کو ز می وصلت یک جام بیاشامد
تا زنده بود او را هشیار نخواند کس
هوش مصنوعی: هر کسی که از می و عشق تو یک لیوان بنوشد، تا زمانی که زنده است، هیچ کس او را عاقل نمی‌داند.

حاشیه ها

1393/10/07 09:01
امین کیخا

این شعر شایسته ی زهگفت و تحسین است .

1394/12/21 04:02
تضمینی

از بهترین اشعاری که می توان با آن حضرت مهدی(عج) را خطاب قرار داد.

1396/12/03 14:03
محدث

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی؟
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی
گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
ملا جلال الدین بلخی خراسانی

1399/07/02 18:10

ای حجت ثانی عشر؛ ای مهدی غایب از نظر؛ یا حجت بن الحسن...
جانا به غریبستان چندین بنماند کس...

1402/04/24 21:06
امیرالملک

گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس

انقدر محب به محبوبش خوشبین است که خطا را از نامه رسان می بیند نه محبوب.