گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۲

چارهٔ عشق تو نداند کس
نامهٔ وصل تو نخواند کس
نقش هجران تو که مالد باز
تو توانی اگر تواند کس
در رکابت فلک فرو ماند
هم‌عنانی چگونه راند کس
به غمی چون دل بِنَسْتانی
از تو انصاف چون ستاند کس
از تو هرچم بتر به روی رسید
خود به روی کس این رساند کس
هم برین دل اگر بخواهی ماند
تا نه بس در جهان نماند کس

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چارهٔ عشق تو نداند کس
نامهٔ وصل تو نخواند کس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند چگونه می‌توان بر عشق تو غلبه کرد و هیچ‌کس از عشق به تو خبر ندارد.
نقش هجران تو که مالد باز
تو توانی اگر تواند کس
هوش مصنوعی: اگر بتوانی، شاید کسی بتواند نقش جدایی تو را دوباره به تصویر بکشد.
در رکابت فلک فرو ماند
هم‌عنانی چگونه راند کس
هوش مصنوعی: معنای این بیت به زبان ساده این است که وقتی تو در میدان حضور داری، آسمان و دیگران در کنار تو نمی‌توانند به هم‌سطحی و رقابت با تو بپردازند، چون تو از همه برتر هستی و هیچ‌کس نمی‌تواند به توانایی‌ها و جایگاه تو برسد.
به غمی چون دل بِنَسْتانی
از تو انصاف چون ستاند کس
هوش مصنوعی: غمی که در دل دارم، مانند دل دردناک است و انصاف تو از کسی دیگر گرفته نخواهد شد.
از تو هرچم بتر به روی رسید
خود به روی کس این رساند کس
هوش مصنوعی: هر چه از تو بترسید، به خود نمی‌گویم، بلکه به روی هیچ‌کس.
هم برین دل اگر بخواهی ماند
تا نه بس در جهان نماند کس
هوش مصنوعی: اگر خواستی که دل من با تو بماند، پس به یاد داشته باش که هیچکس در این دنیا دائمی نیست.

حاشیه ها

1401/06/09 16:09
Ziba Eshraghi

بیت چهارم را درست نوشتید؟؟