گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۷

دلا در عاشقی جانی زیان‌گیر
وگرنه جای بازی نیست جان‌گیر
جهان عاشقی پایان ندارد
اگر جانت همی باید جهان‌گیر
مرا گویی چنین هم نیست آخر
چنان کت دل همی خواهد چنان‌گیر
من اینک در میان کارم ای دل
سر و کاری همی بینی کران‌گیر
در آن می‌زنی کز غم شوی خون
برو هم عافیت را آستان‌گیر
به بوی وصل خود رنگش نبینی
به حرمت جان هجران در میان‌گیر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا در عاشقی جانی زیان‌گیر
وگرنه جای بازی نیست جان‌گیر
هوش مصنوعی: ای دل، در عشق روحی فرسوده و آسیب‌پذیر خواهی شد وگرنه در این بازی عشق، جایی برای سرگرمی نیست.
جهان عاشقی پایان ندارد
اگر جانت همی باید جهان‌گیر
هوش مصنوعی: عشق و عاشقی در این دنیا پایانی ندارد، حتی اگر برای ادامه آن مجبور باشی جان خود را هم بدهی.
مرا گویی چنین هم نیست آخر
چنان کت دل همی خواهد چنان‌گیر
هوش مصنوعی: مرا می‌گویی که چنین حالتی نیست ولی دل من می‌خواهد که چنین باشد، بنابراین آنچه را که می‌خواهم، بگیر.
من اینک در میان کارم ای دل
سر و کاری همی بینی کران‌گیر
هوش مصنوعی: حال که در حال انجام کارم هستم، ای دل، تو نیز متوجه نتیجه آن هستی.
در آن می‌زنی کز غم شوی خون
برو هم عافیت را آستان‌گیر
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که از غم به شدت دردناک می‌شوی، خون هدایتت را به سوی آرامش بکشانی.
به بوی وصل خود رنگش نبینی
به حرمت جان هجران در میان‌گیر
هوش مصنوعی: اگر بوی وصال تو را احساس کنم، رنگت را نخواهم دید. به خاطر احترام به جانم، از جدایی تو دوری می‌کنم.