گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۹

غارتِ عشقت به دل و جان رسید
آب ز دامن به گریبان رسید
جان و دلی داشتم از چیزها
نوبتِ آن نیز به پایان رسید
گفتم: جانی به سر آید مرا
عشقِ تو آخر به سرِ آن رسید
با تو چه سازم که چو افغان کنم
زان چه به من در غمِ هجران رسید
بشنوی افغانم و گویی به طنز:
کارِ فلان زود به افغان رسید
رقعه‌یِ دردم ز تو بیچاره‌وار
نیم‌شبان دوش به کیوان رسید
گر تو تویی زود که خواهند گفت:
سوزِ فلان در تنِ بهمان رسید

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غارتِ عشقت به دل و جان رسید
آب ز دامن به گریبان رسید
هوش مصنوعی: عشق تو به حدی در دل و جانم نفوذ کرده که انگار آبی از دامن به گریبانم سرازیر شده است.
جان و دلی داشتم از چیزها
نوبتِ آن نیز به پایان رسید
هوش مصنوعی: زندگی و احساساتی داشتم که مخصوص من بود، اما اکنون نیز زمان آن به سر آمده است.
گفتم: جانی به سر آید مرا
عشقِ تو آخر به سرِ آن رسید
هوش مصنوعی: به او گفتم که عشق تو جان من را به پایان می‌رساند و حالا به حقیقت پیوسته است.
با تو چه سازم که چو افغان کنم
زان چه به من در غمِ هجران رسید
هوش مصنوعی: با تو چه کنم وقتی که از درد فراق تو ناله می‌زنم؟
بشنوی افغانم و گویی به طنز:
کارِ فلان زود به افغان رسید
هوش مصنوعی: وقتی صدای من را می‌شنوی و به شوخی می‌گویی که کار فلان شخص به سرعت به من رسید.
رقعه‌یِ دردم ز تو بیچاره‌وار
نیم‌شبان دوش به کیوان رسید
هوش مصنوعی: نامه‌ای از دردهای من، در شرایطی رنجور و سرگشته، در نیمه شب گذشته به آسمان رسید.
گر تو تویی زود که خواهند گفت:
سوزِ فلان در تنِ بهمان رسید
هوش مصنوعی: اگر تو خودت باشی، خیلی زود خواهند گفت که فلان آتش به فلان‌کس رسیده است.

حاشیه ها

1397/05/07 22:08

بیت دوم چنبن است: نوبت آن نیز....