غزل شمارهٔ ۱۵۵
چو کاری ز یارم همی برنیاید
چو نوری به کارم همی درنیاید
چه باشد که من در غم او سرآیم
چو بر من غم او همی سرنیاید
ولیکن همین غم به آخر که با این
همی هیچ شادی برابر نیاید
مرا کز در دل درآید غم او
ز صد شادی دیگر آن در نیاید
به پیغامش از حال خود بازگویم
کش از من نیاید که باور نیاید
جوابم فرستد کزین می چه جویی
اگر باورم آید و گر نیاید
ترا با غم خویشتن کار باشد
که از تو جز این کار دیگر نیاید
تو ای انوری گر نباشی چه باشد
ازین هیچ طوفان همی برنیاید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو کاری ز یارم همی برنیاید
چو نوری به کارم همی درنیاید
هوش مصنوعی: هرگاه کاری از دوست و یارم برنمیآید، مانند نوری است که در کارم نمیتابد.
چه باشد که من در غم او سرآیم
چو بر من غم او همی سرنیاید
هوش مصنوعی: چه اتفاقی میافتد اگر من به خاطر او غمگین شوم، در حالی که غم او هیچ وقت به سراغ من نمیآید؟
ولیکن همین غم به آخر که با این
همی هیچ شادی برابر نیاید
هوش مصنوعی: اما همین غم در نهایت هیچ خوشحالیای نمیتواند با آن برابر باشد.
مرا کز در دل درآید غم او
ز صد شادی دیگر آن در نیاید
هوش مصنوعی: غم او چنان در دل من نفوذ کرده است که حتی صدها شادی دیگر نمیتوانند آن را از بین ببرند.
به پیغامش از حال خود بازگویم
کش از من نیاید که باور نیاید
هوش مصنوعی: من به او میگویم که حال و روزم چگونه است، اما هیچ امیدی ندارم که او باور کند.
جوابم فرستد کزین می چه جویی
اگر باورم آید و گر نیاید
هوش مصنوعی: اگر از من میپرسی که در این می چه چیزی جستجو میکنم، باید بگویم که اگر به یادداشتهای من ایمان بیاوری، پاسخ را خواهی یافت و اگر نداشته باشی، همچنان در جستجو خواهی ماند.
ترا با غم خویشتن کار باشد
که از تو جز این کار دیگر نیاید
هوش مصنوعی: تو مشغول غم و اندوه خود هستی و از تو هیچ کار دیگری برنمیآید.
تو ای انوری گر نباشی چه باشد
ازین هیچ طوفان همی برنیاید
هوش مصنوعی: ای انوری، اگر تو نباشی، چه برمیآید؟ هیچ چیزی از این نمیتواند برخیزد.

انوری