غزل شمارهٔ ۱۴۴
وصلت به آبِ دیده میسر نمیشود
دستم به حیلههایِ دگر درنمیشود
هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم
هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمیشود
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
یک ذرهش آرزویِ تو کمتر نمیشود
با آنکه کس به شادیِ من نیست در غمت
زین یک متاعم این همه درخور نمیشود
گفتم که: کارم از غمِ عشقت به جان رسید
گفتی: مرا حدیثِ تو باور نمیشود
جانا از این حدیث تو را خود فراغتیست
گر باورت همی شود و گر نمیشود
گویی چو زر شود همه کارت چو زر بود
کارت ز بیزریست که چون زر نمیشود
منت خدای را که ز اقبالِ مجدِ دین
رویم از این سخن به عرق تر نمیشود
در هیچ مجلسی نبوَد تا چو انوری
یک شاعر و دو و سه توانگر نمیشود
چندان که از زمانت برآید بگیر نقد
در خاوران نیام که میسر نمیشود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وصلت به آبِ دیده میسر نمیشود
دستم به حیلههایِ دگر درنمیشود
هوش مصنوعی: به خاطر اشکهایم نمیتوانم به وصالت برسم و با ترفندهای دیگر هم نمیتوانم به تو نزدیک شوم.
هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم
هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمیشود
هوش مصنوعی: با اینکه خیلی تلاش کردم و هر کاری کردم، اما هیچکدام از اینها نمیتواند حس دلتنگی و تنهایی من برای تو را وصف کند.
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
یک ذرهش آرزویِ تو کمتر نمیشود
هوش مصنوعی: دل بیشتر از چشم میتپد و با این حال، حتی یک ذره از آرزوی تو کاسته نمیشود.
با آنکه کس به شادیِ من نیست در غمت
زین یک متاعم این همه درخور نمیشود
هوش مصنوعی: با اینکه هیچکس در شادیام شریک نیست، اما در غم من هنوز این همه از آنچه میخورم به اندازه نمیرسد.
گفتم که: کارم از غمِ عشقت به جان رسید
گفتی: مرا حدیثِ تو باور نمیشود
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که غم عشق تو به حدی شده که جانم به لب رسیده است. او پاسخ داد که نمیتواند به قصههای تو اعتماد کند.
جانا از این حدیث تو را خود فراغتیست
گر باورت همی شود و گر نمیشود
هوش مصنوعی: عزیزم، از این گفت و گو تو را آرامشی دست میدهد، چه به این موضوع ایمان داشته باشی و چه نداشته باشی.
گویی چو زر شود همه کارت چو زر بود
کارت ز بیزریست که چون زر نمیشود
هوش مصنوعی: انگار که هر کار و فعالیتی به ارزش طلا باشد، اما این ارزش به خاطر کمفروشی و بیارزشی است که نمیتواند به واقعیات تبدیل شود.
منت خدای را که ز اقبالِ مجدِ دین
رویم از این سخن به عرق تر نمیشود
هوش مصنوعی: شکر خدا را که به خاطر خوششانسی و کامیابی دینم، از شنیدن این سخن، خجالتزده نمیشوم.
در هیچ مجلسی نبوَد تا چو انوری
یک شاعر و دو و سه توانگر نمیشود
هوش مصنوعی: در هیچ جمعی یافت نمیشود که مانند انوری یک شاعر و تعداد زیادی از ثروتمندان وجود داشته باشد.
چندان که از زمانت برآید بگیر نقد
در خاوران نیام که میسر نمیشود
هوش مصنوعی: هر زمان که فرصتی به دست آوردی، از آن استفاده کن و به دنبال شرایط مناسب باش، چون دستیابی به آرزوها همیشه ممکن نیست.
حاشیه ها
1393/09/16 13:12
امین کیخا
در متن های پهلوی زهبا به معنی زر است یعنی ذهب عربی شاید پارسی باشد .شاید هم زهبا شکل هزوارشی این واژه بوده باشد . بهر حال نیاز به بازبینی بینشوران دارد من نمیدانم به درستی کدام گزینه درست است

انوری