غزل شمارهٔ ۱۱۶
طاقت عشق تو زین بیشم نماند
بیش از این بیتو سر خویشم نماند
راست میخواهی نخواهم بیتو عمر
برگ گفتار کمابیشم نماند
شد توانگر جانم از تیمار و غم
زان دل بیصبر درویشم نماند
تا گرفتم آشنایی با غمت
در جهان بیگانه و خویشم نماند
چون کنم تدبیر کارت چون کنم
چون دل تدبیراندیشم نماند
انوری تا کی از این کافربچه
کاعتقاد مذهب و کیشم نماند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طاقت عشق تو زین بیشم نماند
بیش از این بیتو سر خویشم نماند
هوش مصنوعی: دیگر طاقت از عشق تو برایم باقی نمانده و بدون تو دیگر نمیتوانم زندگی کنم.
راست میخواهی نخواهم بیتو عمر
برگ گفتار کمابیشم نماند
هوش مصنوعی: اگر بخواهی حقیقت را بگویی، من بدون تو نمیتوانم زندگی کنم و دیگر چیزی برای گفتن نخواهم داشت.
شد توانگر جانم از تیمار و غم
زان دل بیصبر درویشم نماند
هوش مصنوعی: بر اثر غم و نگرانی، روح من به آرامش و ثروتی دست یافته است و دیگر درویشی با دل بیصبر در من باقی نمانده است.
تا گرفتم آشنایی با غمت
در جهان بیگانه و خویشم نماند
هوش مصنوعی: هنگامی که با غم تو آشنا شدم، در این دنیا هیچ آشنا و خویشاوندی برایم باقی نماند.
چون کنم تدبیر کارت چون کنم
چون دل تدبیراندیشم نماند
هوش مصنوعی: چطور میتوانم برای کار تو تدبیر کنم، وقتی دل خودم دیگر توان تدبیر ندارد؟
انوری تا کی از این کافربچه
کاعتقاد مذهب و کیشم نماند
هوش مصنوعی: انوری از این کافربچه که به اعتقادات مذهبی و کیش خود پایبند نیست، کلافه شده و نمیداند تا چه زمانی باید این وضعیت را تحمل کند.