غزل شمارهٔ ۱۱۴
مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند
ز من مگرد که احوال تو بگرداند
در آن مکوش که آتش ز من برانگیزی
که آب دیدهٔ من آتش تو بنشاند
اگر ندانی حال دلم روا باشد
خدای عز و جل حال من همی داند
مرا به بندگی خود قبول کن زان پیش
که هرکه دیده مرا بندهٔ تو میخواند
مباش ایمن بر حسن و کامرانی خویش
که هرچه گردون بدهد زمانه بستاند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند
ز من مگرد که احوال تو بگرداند
هوش مصنوعی: مرا آزار نده، زیرا اگر تو را ناراحت کند، من از تو دور میشوم و حال تو تغییر میکند.
در آن مکوش که آتش ز من برانگیزی
که آب دیدهٔ من آتش تو بنشاند
هوش مصنوعی: تلاش نکن که من را به خشم بیاوری، زیرا اشکهای من توانایی خاموش کردن آتش تو را دارند.
اگر ندانی حال دلم روا باشد
خدای عز و جل حال من همی داند
هوش مصنوعی: اگر تو احوال دل مرا ندانى، خداوند بزرگ به حال من آگاه است.
مرا به بندگی خود قبول کن زان پیش
که هرکه دیده مرا بندهٔ تو میخواند
هوش مصنوعی: لطفاً مرا به عنوان بنده خود بپذیرید قبل از اینکه دیگران مرا به عنوان بنده تو بشناسند.
مباش ایمن بر حسن و کامرانی خویش
که هرچه گردون بدهد زمانه بستاند
هوش مصنوعی: هرگز به زیبایی و خوشبختی خود اعتماد نکن، چرا که هر چیزی که زمان به تو بدهد، میتواند به راحتی از تو بگیرد.