غزل شمارهٔ ۱۰۱
ترا کز نیکوان یاری نباشد
مرا نزد تو مقداری نباشد
نباشد دولت وصلت کسی را
وگر باشد مرا باری نباشد
ترا گر کار من دامن نگیرد
ز بخت من عجب کاری نباشد
گلی نشکفت باری این زمانم
اگر در زیر این خاری نباشد
مرا کاندر کیایی خود دلی نیست
ترا بر دل از آن باری نباشد
به بازاری که جان را نرخ خاکست
دلی را روز بازاری نباشد
دل ایمن دار و بردار انوری را
کزو بهتر وفاداری نباشد
گر از پیوند او فخریت نبود
چنین دانم که هم عاری نباشد
گران آنکس برآید بر تو کو را
چو مجدالدین خریداری نباشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترا کز نیکوان یاری نباشد
مرا نزد تو مقداری نباشد
هوش مصنوعی: اگر تو از نیکوکاران یاری نرسانی، برای من نزد تو هیچ ارزشی نخواهد بود.
نباشد دولت وصلت کسی را
وگر باشد مرا باری نباشد
هوش مصنوعی: اگر کسی به وصال محبوب نرسد، برای من مهم نیست که چنین حالتی وجود دارد.
ترا گر کار من دامن نگیرد
ز بخت من عجب کاری نباشد
هوش مصنوعی: اگر کار تو به من رسید، از تقدیر من شگفتآور نخواهد بود.
گلی نشکفت باری این زمانم
اگر در زیر این خاری نباشد
هوش مصنوعی: اگر در این زمان گلی نمیشکفد، دلیلش این است که زیر این خارها وجود دارد.
مرا کاندر کیایی خود دلی نیست
ترا بر دل از آن باری نباشد
هوش مصنوعی: در دل من از عظمت و بزرگی تو هیچ حسی وجود ندارد، بنابراین بر دل تو هم از آن بار و سنگینی احساس نخواهد شد.
به بازاری که جان را نرخ خاکست
دلی را روز بازاری نباشد
هوش مصنوعی: در بازاری که ارزش انسان به اندازه خاکستر است، دل هیچ فردی غمگین و بیخبر نخواهد بود.
دل ایمن دار و بردار انوری را
کزو بهتر وفاداری نباشد
هوش مصنوعی: دل را نگهدار و از انوری دوری کن، زیرا از او وفاداری بهتر پیدا نخواهی کرد.
گر از پیوند او فخریت نبود
چنین دانم که هم عاری نباشد
هوش مصنوعی: اگر از ارتباط او به مقام بلندی نمیرسیدم، میدانم که او را نیز کاملاً خالی از فضائل نمیبینم.
گران آنکس برآید بر تو کو را
چو مجدالدین خریداری نباشد
هوش مصنوعی: کسی که بر تو غمخوار و پشتیبان است، در حقیقت بیمانند و ارزشمند است، چون همانند مجدالدین کسی نیست که برایت حامی شود.