قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴ - در مدح صاحب ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر
ای ز رای تو ملک و دین معمور
شب این روز و ماتم آن سور
حامل حرز نامهٔ امرت
صادر و وارد صبا و دبور
دولت تو چو ذکر تو باقی
رایت تو چو نام تو منصور
کلک تو شرع ملک را مفتی
دست تو گنج رزق را گنجور
سد حزم ترا متانت قاف
نور رای ترا تجلی طور
شاکر حفظ سایهٔ عدلت
ساکن و سایر وحوش و طیور
حرم حرمت تو شاید بود
که مفری بود ز سایه و نور
کرم از فیض دستت آورده
در جهان رسم رزق را مقدور
هرکجا صولتت فشرده قدم
زور بازوی آسمان شده زور
فتنه را از کلاه گوشهٔ جاه
کرده در دامن فنا مستور
دادی از روزگار دشمن و دوست
روز و شب را جهان ماتم و سور
با روای تو روز نامعروف
با وقوف تو راز نامستور
بوده آنجا که ذکر حامل ذکر
همه آیات شان تو مشهور
آسمانی که در عناد وغلو
هیچ خصم تو نیست جز مقهور
آفتابی که در نظام جهان
هیچ سعی تو نیست مشکور
نه قضایی که در مصالح کل
منشی رای تو دهد منشور
عزم تو توامان تقدیرست
که نباشد درو مجال فتور
گر دهد در دیار آب و هوا
مهدی عدل تو قرار امور
جوشن کینه برکشد ماهی
کمر حمله بگسلد زنبور
هرچه در سلک حل و عقد کشد
کلکت آن عالمی بدو معمور
یا بود کنه فکرت خسرو
یا بود سر سینهٔ دستور
موقف حشر چیست بارگهت
در او در صریر نایب صور
کز عدم کشتگان حادثه را
متسلسل همی کند محشور
دامنت گر سپهر بوسه دهد
ننشیند برو غبار غرور
به خدای ار به ملک کون زند
قلزم همت تو موج سرور
گرچه اندر سبای حضرت تو
باد و دیوند مسرع و مزدور
نشود هوش تو سلیمانوار
به چنان بار نامها مغرور
نشو طوبی نه آن هوا دارد
که تغیر پذیرد از باحور
طبع غوره است آنکه رنگ رخش
به تعدی بگردد از انگور
نفس تو معتدل مزاجی نیست
کز تف کبریا شود محرور
رو که کاملتر از تو مرد نزاد
مادر دهر در سرور و شرور
لاف مردی زند حسود ولیک
نام زنگی بسی بود کافور
معتدل جاه بادی از پی آنک
به بقا اعتدال شد مذکور
ای بقای ترا خواص دوام
وی عطای ترا لزوم وفور
وانکه من بنده بودهام نه به کام
مدتی دیر از این سعادت دور
وین که در کنج کلبهای امروز
بر فراق توام چو سنگ صبور
تا بدانی که اختیاری نیست
خود مخیر کجا بود مجبور
به خدایی که از مشیت اوست
رنج رنجور وشادی مسرور
که مرا در همه جهان جانیست
وان ز حرمان خدمتت رنجور
از چنین مجلس ای نفیر از بخت
تا چرا داردم همیشه نفور
ای دریغا اگر بضاعت من
عیب قلت نداردی و قصور
تا از این سان که فرط اخلاصیست
خط قربت بیابمی موفور
تا ز عمر آن قدر که مایه دهند
کنمی بر ثنای تو مقصور
گرچه زانجا که صدق بندگیست
نیستم نزد خویشتن معذور
چه کنم در صدور اهل زمان
ای بساط تو برده آب صدور
سخنم دلپذیرتر ز لقاست
غیبتم خوشگوارتر ز حضور
حال من بنده در ممالک هست
حلا آن یخفروش نیشابور
از چه برداشتم حساب مراد
کاننشد چون حساب ضرب کسور
چون صدف تا که یک نفس نزنم
با کلامی چو لؤلؤ منثور
هر دری نیستنم چو گربهٔ رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور
سگ قصاب حرص را ارزد
استخوان ریزه بر قفا ساطور
جرعهٔ جام جود اگر بخورم
نکند درد منتم مخمور
مرد باش ای حمیت قانع
خاک خور ای طبیعت آزور
پادشاهم به نطق دور مشو
شو بپرس از قصاید دستور
آمدم با سخن که نتوان کرد
از جوال شره برون طنبور
دخترانند خاطرم را بکر
همه باشکل و باشمایل حور
در شبستان روزگار عزب
در ملاقات و انبساط حذور
همهرا عز و نسبت تو جهاز
همه بر نقش و سایهٔ تو غیور
درنگر گر کرای خطبه کند
مکن از التفاتشان مهجور
ای بجایی که هرچه تو گویی
شد بر اوراق آسمان مسطور
نظری کن به من چنانکه کنند
تا بدان تربیت شور منظور
تا فلک طول دهر پیماید
به ذراع سنین و شبر شهور
از سنین و شهور دور تو باد
طول ایام و امتداد دهور
روز اقبال تو چو دور سپهر
جاودان فارغ از حجاب ظهور
شب خصم تو تا به صبح آبد
چون شب نیمکشتگان دیجور
سخنت حجت و قضا ملزم
قلمت آمر و جهان مامور
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در مدح صدر اجل ضیاء الدین منصور: رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصورقصیدهٔ شمارهٔ ۹۵: بضیاء دولت و دین خواجهٔ جهان منصور
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز رای تو ملک و دین معمور
شب این روز و ماتم آن سور
هوش مصنوعی: ای تو، با فکر و تدبیر خود، هم مملکت و هم دین را آباد کردهای. در این شب، روزهای شادی به سوگواری تبدیل شده است.
حامل حرز نامهٔ امرت
صادر و وارد صبا و دبور
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که پیامی خاص از سوی یک نیروی الهی یا طبیعت به انسان منتقل میشود. در اینجا، صبا (هوا یا وزش باد ملایم) و دبور (باد شدید) به عنوان نمایندگان این نیروها شناخته شدهاند که حامل اطلاعات و نکتههای مهمی برای فرد هستند. مغز انسانی یا روح او به دریافت و درک این پیامها مشغول است.
دولت تو چو ذکر تو باقی
رایت تو چو نام تو منصور
هوش مصنوعی: خوشبختی تو مانند یاد تو همیشه باقی میماند و پرچم تو مانند نام تو سرفراز و پیروز است.
کلک تو شرع ملک را مفتی
دست تو گنج رزق را گنجور
هوش مصنوعی: تأثیر تو بر روی زندگی و منابع مادی به اندازهای قوی است که گویی تو قوانین و اصول را تحت کنترل داری. تو با مهارت و دانشی که داری، میتوانی به راحتی نعمتها و روزیها را جذب کنی.
سد حزم ترا متانت قاف
نور رای ترا تجلی طور
هوش مصنوعی: تو با صبر و استقامت، چون سدی محکم ایستادهای و نور اندیشهات همچون تجلی کوه طور درخشان است.
شاکر حفظ سایهٔ عدلت
ساکن و سایر وحوش و طیور
هوش مصنوعی: از نعمت وجود سایهی عدالت سپاسگزاریم، زیرا همه موجودات زنده و پرندگان در آرامش زندگی میکنند.
حرم حرمت تو شاید بود
که مفری بود ز سایه و نور
هوش مصنوعی: شاید حدود حرم تو، جایی باشد که در آنجا از تیرگی و روشنایی در امان هستیم.
کرم از فیض دستت آورده
در جهان رسم رزق را مقدور
هوش مصنوعی: وجود تو در جهان باعث شده که برکات و روزیها به آسانی و به وفور به مردم برسد.
هرکجا صولتت فشرده قدم
زور بازوی آسمان شده زور
هوش مصنوعی: هرجایی که قدرت و عزت تو نمایان باشد، نیرویی که از آسمان به تو عطا شده، مانند نیروی تو در عمل دیده میشود.
فتنه را از کلاه گوشهٔ جاه
کرده در دامن فنا مستور
هوش مصنوعی: فضای آشفته و آشکار در زندگی، به گونهای است که انسانها ممکن است در دام از دست دادن خود و فراموشی هویتشان گرفتار شوند. در این شرایط، خوشیها و زیباییهای دنیا به ظاهر چشمنواز، اما در واقع گمراهکننده مینمایند. انسان باید مراقب باشد که در این پیچیدگیها و فریبکاریها گم نشود و به فنا و نابودی دچار نگردد.
دادی از روزگار دشمن و دوست
روز و شب را جهان ماتم و سور
هوش مصنوعی: تو از روزگار چنان کردی که نه دشمن خوشحال است و نه دوست، روز و شب، جهان پر از غم و شادی است.
با روای تو روز نامعروف
با وقوف تو راز نامستور
هوش مصنوعی: با وجود تو، روز پنهانی به معروفیت میرسد و رازهای پنهان مشخص میشوند.
بوده آنجا که ذکر حامل ذکر
همه آیات شان تو مشهور
هوش مصنوعی: در آنجا که یاد و یادآوری خداوند و هر یک از نشانههایش به فراوانی وجود دارد، آوازه و نام تو به خوبی شناخته شده است.
آسمانی که در عناد وغلو
هیچ خصم تو نیست جز مقهور
هوش مصنوعی: آسمانی که در سرسختی و افراط هیچ دشمنی برای تو وجود ندارد جز کسی که تسلیم شده است.
آفتابی که در نظام جهان
هیچ سعی تو نیست مشکور
هوش مصنوعی: خورشیدی که در نظام جهان وجود دارد و هیچ تلاشی از سوی تو برای آن نیست، شایسته سپاسگزاری است.
نه قضایی که در مصالح کل
منشی رای تو دهد منشور
هوش مصنوعی: به معنای این است که هیچ حکم یا تصمیمی که به نفع کلیت مسأله باشد، نمیتواند نظر تو را عوض کند.
عزم تو توامان تقدیرست
که نباشد درو مجال فتور
هوش مصنوعی: عزم و اراده تو با سرنوشتت همسوست و در این مسیر جایی برای سستی و تردید وجود ندارد.
گر دهد در دیار آب و هوا
مهدی عدل تو قرار امور
هوش مصنوعی: اگر در سرزمینهای ما، مهدی (عج) بیاید و عدل خودش را برقرار کند، تمام کارها و امور سامان میگیرد.
جوشن کینه برکشد ماهی
کمر حمله بگسلد زنبور
هوش مصنوعی: وقتی خشم و کینهای ایجاد شود، ماهی که نازککمر است، قادر به شکستن حمله خواهد بود و زنبور نیز به فعالیت خود ادامه میدهد.
هرچه در سلک حل و عقد کشد
کلکت آن عالمی بدو معمور
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ارتباط و تأثیر بر تو قرار گیرد، آن جهانی که به تو مربوط است، با آن پر میشود و به حیات و آرامش میرسد.
یا بود کنه فکرت خسرو
یا بود سر سینهٔ دستور
هوش مصنوعی: یا فکر تو مثل خسرو باشد یا اینکه در قلب من به عنوان دستوری قرار بگیرد.
موقف حشر چیست بارگهت
در او در صریر نایب صور
هوش مصنوعی: موقعیت قیامت چیست؟ جایگاه تو در آن روز مانند صدای شیپور است.
کز عدم کشتگان حادثه را
متسلسل همی کند محشور
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که توسط حوادث و بلایای مختلف از بین رفتهاند، به طور پیوسته و مرتب در یک جمع قرار میگیرند. به عبارت دیگر، کسانی که در اثر وقوع حوادث از دنیا رفتهاند، در یک مکان مشترک و بههمپیوسته جمع میشوند.
دامنت گر سپهر بوسه دهد
ننشیند برو غبار غرور
هوش مصنوعی: اگر آسمان دامنت را ببوسد، نباید بخوری به غرور و خودخواهی.
به خدای ار به ملک کون زند
قلزم همت تو موج سرور
هوش مصنوعی: اگر خداوند اراده کند و در عالم هستی، قدرت تو باعث شود که دریای امید و تلاش با امواج شادی و نشاط پر شود.
گرچه اندر سبای حضرت تو
باد و دیوند مسرع و مزدور
هوش مصنوعی: هرچند که در جست و جوی حضرت تو، نیرومندان و بینواها به سرعت و به کار مشغولند.
نشود هوش تو سلیمانوار
به چنان بار نامها مغرور
هوش مصنوعی: هرگز خیال نکن که مانند سلیمان، با داشتن نامها و مقامها، میتوانی مغرور شوی.
نشو طوبی نه آن هوا دارد
که تغیر پذیرد از باحور
هوش مصنوعی: به معنی این است که به مانند درخت طوبی و پایدار باش، چرا که این درخت تغییراتی را که در محیطش رخ میدهد، تحمل میکند و تحت تأثیر آن قرار نمیگیرد.
طبع غوره است آنکه رنگ رخش
به تعدی بگردد از انگور
هوش مصنوعی: اگر انسانی با طبع خود به سادگی تحت تأثیر دیگران قرار گیرد و رنگ چهرهاش به خاطر رفتار یا صحبتهای دیگران تغییر کند، نشاندهنده این است که او هنوز به ثبات و خودباوری نرسیده است.
نفس تو معتدل مزاجی نیست
کز تف کبریا شود محرور
هوش مصنوعی: نفس تو توازن خوبی ندارد که از حرارت عظمت الهی، دچار گرما و التهاب شود.
رو که کاملتر از تو مرد نزاد
مادر دهر در سرور و شرور
هوش مصنوعی: هیچ انسانی کاملتر از تو به دنیا نیامده است؛ نه در خوشی و نه در ناخوشی.
لاف مردی زند حسود ولیک
نام زنگی بسی بود کافور
هوش مصنوعی: حسودان برای خود شجاعت و مردانگی فراوانی میزنند، اما در واقع نامها و اعتبار افراد مثل زنگی (سیاه) که به کافور (سفید و خوشبو) تبدیل شدهاند، نشاندهندهی تفاوت میان ظاهر و باطن است.
معتدل جاه بادی از پی آنک
به بقا اعتدال شد مذکور
هوش مصنوعی: در جستجوی مقام و جایگاه متعادل، باید به آنچه که ماندگار و پایدار است توجه کنیم، چرا که تنها در چنین شرایطی است که نام و یاد ما باقی میماند.
ای بقای ترا خواص دوام
وی عطای ترا لزوم وفور
هوش مصنوعی: ای وجود تو، ماندگاری خاصی دارد و نعمت تو، همیشه و به فراوانی در دسترس است.
وانکه من بنده بودهام نه به کام
مدتی دیر از این سعادت دور
هوش مصنوعی: کسی که من همیشه بنده او بودهام، حالا برای مدتی طولانی از این خوشبختی دور افتادهام.
وین که در کنج کلبهای امروز
بر فراق توام چو سنگ صبور
هوش مصنوعی: امروز در گوشهای از کلبه، به خاطر دوری تو مثل سنگی صبور نشستهام.
تا بدانی که اختیاری نیست
خود مخیر کجا بود مجبور
هوش مصنوعی: برای درک این موضوع که هیچ اختیاری در کار نیست، باید بفهمی که انتخاب تو در حقیقت در جایی قرار دارد که هیچ اجبار و فشاری وجود ندارد.
به خدایی که از مشیت اوست
رنج رنجور وشادی مسرور
هوش مصنوعی: خداوندی وجود دارد که هر چه میخواهد، برای ما بهیقین پیش میآید. اوست که رنجهای ما و شادیهای ما را رقم میزند.
که مرا در همه جهان جانیست
وان ز حرمان خدمتت رنجور
هوش مصنوعی: در تمامی جهان، کسی جز تو به من زندگی نمیبخشد و من از دوری تو دچار درد و رنج هستم.
از چنین مجلس ای نفیر از بخت
تا چرا داردم همیشه نفور
هوش مصنوعی: از این جمع و مجالس که همیشه برای من ناگوار و نامطلوب است، نمیدانم چرا، بخت من همواره در حال ناخوشی و بداقبالی است.
ای دریغا اگر بضاعت من
عیب قلت نداردی و قصور
هوش مصنوعی: ای کاش که ناتوانی من عیبی نداشت و کمبود من جای عذر نداشت.
تا از این سان که فرط اخلاصیست
خط قربت بیابمی موفور
هوش مصنوعی: به خاطر این وفاداری و صداقت، خطی را که نشانگر نزدیکی و محبت است، به خوبی و فراوانی خواهیم یافت.
تا ز عمر آن قدر که مایه دهند
کنمی بر ثنای تو مقصور
هوش مصنوعی: به اندازهای که از عمرم بگذرد و بتوانم، فقط به ستایش و تعریف تو مشغول خواهم بود.
گرچه زانجا که صدق بندگیست
نیستم نزد خویشتن معذور
هوش مصنوعی: هر چند که در جایای که باید صداقت و بندگی را نشان دهم، نیستم، اما برای خودم سعی میکنم عذرم را بپذیرم.
چه کنم در صدور اهل زمان
ای بساط تو برده آب صدور
هوش مصنوعی: چه کار کنم با افرادی که در زمان من هستند، ای دنیا که زمانه به شدت آنها را تحت تأثیر قرار داده است؟
سخنم دلپذیرتر ز لقاست
غیبتم خوشگوارتر ز حضور
هوش مصنوعی: نمیتوانم دیدار را به گفتوگوهای دلپذیرم ترجیح دهم و غیبت از حضورم را بیشتر از بودن در کنار محبوب دوست دارم.
حال من بنده در ممالک هست
حلا آن یخفروش نیشابور
هوش مصنوعی: حالت من در سرزمینها همانند حال یخفروش در نیشابور است.
از چه برداشتم حساب مراد
کاننشد چون حساب ضرب کسور
هوش مصنوعی: من از چه چیز برای محاسبهی آمال و آرزوهایم استفاده کنم، در حالی که مانند انجام ضرب در کسور، هیچ نتیجهای به دست نخواهد آمد.
چون صدف تا که یک نفس نزنم
با کلامی چو لؤلؤ منثور
هوش مصنوعی: مانند صدف، وقتی که یک لحظه هم صحبت نکنم، گویی مرواریدی پراکنده از کلامم به وجود آمده است.
هر دری نیستنم چو گربهٔ رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور
هوش مصنوعی: هر در و راهی برای من وجود ندارد، مانند گربهای که تلخ و تلخترین میشود. شاید من نیز به اندازه سگهای ولگرد ارزش نداشته باشم.
سگ قصاب حرص را ارزد
استخوان ریزه بر قفا ساطور
هوش مصنوعی: سگ قصاب به خاطر طمع و حرصش، حتی استخوانهای کوچک را هم بر قفسه سینه میگذارد.
جرعهٔ جام جود اگر بخورم
نکند درد منتم مخمور
هوش مصنوعی: اگر از جام سخاوت بنوشم، دیگر درد و نگرانیام را فراموش میکنم و در خوشی غرق میشوم.
مرد باش ای حمیت قانع
خاک خور ای طبیعت آزور
هوش مصنوعی: ای مرد، با فروتنی و افتادگی زندگی کن و از طبیعت خواستهها و آرزوهای بزرگ نداشته باش.
پادشاهم به نطق دور مشو
شو بپرس از قصاید دستور
هوش مصنوعی: من پادشاهی هستم که از دور صدای خود را بلند میکنم. برو و از شعرهای زیبا و آموختنی بپرس.
آمدم با سخن که نتوان کرد
از جوال شره برون طنبور
هوش مصنوعی: من با کلامی آمدم که نمیتوان آن را از جوال طنبور بیرون آورد.
دخترانند خاطرم را بکر
همه باشکل و باشمایل حور
هوش مصنوعی: دختران به زیبایی و ظرافتی هستند که ذهنم را به خود مشغول کردهاند، همچون حوریانی با چهره و اندام دلربا.
در شبستان روزگار عزب
در ملاقات و انبساط حذور
هوش مصنوعی: در شبهای زندگی، در دورانی که تنها هستم، با ملاقات و خوشحالی در کنار هم، حضور خداوند را احساس میکنم.
همهرا عز و نسبت تو جهاز
همه بر نقش و سایهٔ تو غیور
هوش مصنوعی: تمام اندامها و ویژگیهای تو به گونهای است که به زیبایی و سایهات افتخار میکنند و از آن دفاع میکنند.
درنگر گر کرای خطبه کند
مکن از التفاتشان مهجور
هوش مصنوعی: اگر کسی به گلایه یا نصیحت بپردازد، توجهی به آن نکن و از آنها دوری کن.
ای بجایی که هرچه تو گویی
شد بر اوراق آسمان مسطور
هوش مصنوعی: ای کسی که حرفهایت بر صفحات آسمان نوشته شده است و هرچه تو بگویی محقق میشود.
نظری کن به من چنانکه کنند
تا بدان تربیت شور منظور
هوش مصنوعی: به من نگاهی بکن که مانند آنچه بر روی دیگران انجام میدهند، تأثیر بگذارد و مرا به رشد و شکوفایی برساند.
تا فلک طول دهر پیماید
به ذراع سنین و شبر شهور
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمان به حرکت خود ادامه دهد و سالها و ماهها را بپیماید،
از سنین و شهور دور تو باد
طول ایام و امتداد دهور
هوش مصنوعی: برو دور از من، ای زمان، که طولانی بودن ایام و گذر زمان برایم خوشایند نیست.
روز اقبال تو چو دور سپهر
جاودان فارغ از حجاب ظهور
هوش مصنوعی: زمانی که روز خوشبختی تو به مانند آسمان همیشگی و بدون مانع فرا برسد، فرصتها و نشانههای روشن خود را به نمایش میگذارد.
شب خصم تو تا به صبح آبد
چون شب نیمکشتگان دیجور
هوش مصنوعی: در شب دشمن تو، تا صبح همچون شب افرادی که در نیمه شب مردهاند، بیروشنایی و تاریکی خواهد بود.
سخنت حجت و قضا ملزم
قلمت آمر و جهان مامور
هوش مصنوعی: کلام تو دلیل و برهان است و سرنوشت بر آن استوار است. قلم تو فرماندهنده است و جهان به آن عمل میکند.

انوری