قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در مدح صدر اجل ضیاء الدین منصور
رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصور
که هست مشرق و مغرب ز عدل او معمور
به اصطناع بیاراست دستگاه وجود
به استناد بیفزود پایگاه صدور
سپهر قدری کاندر ازای قدرت او
شکوه گردون دونست و روز انجم زور
گرفته مکنت او عرصهٔ صباح و مسا
ببسته طاعت او گردن صبا و دبور
نوایب فلکی در خلاف او مضمر
سعادت ابدی بر هوای او مقصور
قضا نسازد کاری ز عزم او پنهان
قدر ندارد رازی ز حزم او مستور
فضالهٔ سخطش نیش گشته بر کژدم
حلاوت کرمش نوش گشته بر زنبور
توان گریخت اگر حاجت اوفتد مثلا
به پشتی حرم حرمتش ز سایه و نور
زهی موافق احمام تو زمین و زمان
خهی متابع فرمان تو سنین و شهور
مجاهدان نفاذ تو همچو باد عجول
مجاهزان وقار تو همچو خاک صبور
به جود اگرچه کفت همچو ابر معروفست
به لاف هرزه چو رعدت زبان نشد مشهور
کف تو قدرت آن دارد ارچه ممکن نیست
که خلق را برهاند ز روزی مقدور
چه چشمهاست که آن نیست از مکارم تو
زهی کریم به واجب که چشم بد ز تو دور
به تیغ قهر تو آنرا که سخته کرد قضا
چو وحش و طیر نیابد به نفخ صور نشور
به آب لطف تو آنرا که تشنه کرد امید
سپهر برشده ننمایدش سراب غرور
بزرگوارا من خادم و توابع من
همیشه جفت نفیریم از جهان نفور
مرا نه در خور ایام همتی است بلند
همی به پرده دریدن نداردم معذور
مرا نه در خور احوال عادتی است جمیل
همی به راز گشادن نباشدم دستور
زمانه هرچه بزاید به عرصه نتوان برد
که مادریست فلک بر بنات خویش غیور
مرا فلک عملی داد در ولایت غم
که دخل آن نپذیرد به هیچ خرج قصور
به خیره عزل چه جویم که میرسد شب و روز
به دست حادثه منشور در دم منشور
من از فلک به تو نالم که از دشمن و دوست
چو از فلک به مصیبت همی رسند و به سور
همیشه تا که کند نور آفتاب فلک
زمانه تیره و روشن به غیب و به حضور
شبت چو روز جهان باد و روز دشمن تو
ز گرد حادثه تاریک چون شب دیجور
حساب عمر حسود ترا اگر به مثل
زمانه ضرب کند باد همچو ضرب کسور
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در مدح دستور ناصرالدین طاهر: زهی دست وزارت از تو معمورقصیدهٔ شمارهٔ ۹۴ - در مدح صاحب ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر: ای ز رای تو ملک و دین معمور
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصور
که هست مشرق و مغرب ز عدل او معمور
هوش مصنوعی: رییس مشرق و مغرب، ضیاءالدین منصور است که به خاطر عدالت او، زمینهای شرقی و غربی آباد و رونقمند هستند.
به اصطناع بیاراست دستگاه وجود
به استناد بیفزود پایگاه صدور
هوش مصنوعی: وجود خود را با زیبایی ساختار بندی کن و با دلیل و استدلال، جایگاه و سرچشمهی خود را تقویت و مستحکم ساز.
سپهر قدری کاندر ازای قدرت او
شکوه گردون دونست و روز انجم زور
هوش مصنوعی: آسمان به قدری از عظمت و قدرت او آگاه است که در برابر شکوه و عظمت او، خود را پایین میآورد و روزی برای ستارگان بوجود میآید.
گرفته مکنت او عرصهٔ صباح و مسا
ببسته طاعت او گردن صبا و دبور
هوش مصنوعی: مالکیت و قدرت او به گونهای است که صبح و شب را تحت سلطه خود دارد و اطاعت از او باعث شده است که نسیم صبحگاهی و وزش باد نیز به تسلیم او درآید.
نوایب فلکی در خلاف او مضمر
سعادت ابدی بر هوای او مقصور
هوش مصنوعی: آوای آسمانی در تضاد با او، خوشبختی جاویدان را در درون خود دارد که به دنبال آرزوی او محدود شده است.
قضا نسازد کاری ز عزم او پنهان
قدر ندارد رازی ز حزم او مستور
هوش مصنوعی: هیچ کاری در سرنوشت بدون اراده او انجام نمیشود و هیچ رازی هم نمیتواند از تدبیر او پنهان بماند.
فضالهٔ سخطش نیش گشته بر کژدم
حلاوت کرمش نوش گشته بر زنبور
هوش مصنوعی: نیش زهرآگین و تلخ او بر کژدم به مانند عذاب و عذاب آوری است، در حالی که نعمت و لطف او بر زنبور به مانند شیرینی و خوشبویی است.
توان گریخت اگر حاجت اوفتد مثلا
به پشتی حرم حرمتش ز سایه و نور
هوش مصنوعی: اگر نیاز به کمک و پناهگاهی باشد، میتوان به راحتی از سایه و نوری که در حرم او وجود دارد، به آنجا رفت و پناه گرفت.
زهی موافق احمام تو زمین و زمان
خهی متابع فرمان تو سنین و شهور
هوش مصنوعی: نیکی و خوشی تو باعث شده است که همه چیز، از زمین و زمان گرفته تا سالها و ماهها، تابع فرمان تو باشند.
مجاهدان نفاذ تو همچو باد عجول
مجاهزان وقار تو همچو خاک صبور
هوش مصنوعی: مجاهدان پیروزی تو مانند باد تند و بیتاب هستند و مجاهدان با وقار تو مانند خاکی هستند که آرام و صبور است.
به جود اگرچه کفت همچو ابر معروفست
به لاف هرزه چو رعدت زبان نشد مشهور
هوش مصنوعی: اگرچه بخشش و generosity او مانند ابرهای معروف است، اما سخنان توخالی و بیاساس او مانند رعدی نیست که مشهور شود.
کف تو قدرت آن دارد ارچه ممکن نیست
که خلق را برهاند ز روزی مقدور
هوش مصنوعی: توانایی تو چنان است که حتی کارهای امکانناپذیر را میتواند انجام دهد و میتواند مخلوق را از روزی مالی، که برایشان مقدر شده، نجات دهد.
چه چشمهاست که آن نیست از مکارم تو
زهی کریم به واجب که چشم بد ز تو دور
هوش مصنوعی: چشمهایت چه زیباست که از خوبیها و فضایل تو بینظیر است. ای بزرگوار، تنها بدیها از تو دور است و هر نگاه زشت بر تو نمیتواند بیفتد.
به تیغ قهر تو آنرا که سخته کرد قضا
چو وحش و طیر نیابد به نفخ صور نشور
هوش مصنوعی: با خشم تو، آنکه سرنوشتی تلخ یافت، مانند حیوانات و پرندگان نخواهد توانست به صدای باطل برانگیخته شود.
به آب لطف تو آنرا که تشنه کرد امید
سپهر برشده ننمایدش سراب غرور
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که وقتی کسی به آب محبت و لطف تو نیازمند میشود، نباید به او امید واهی بدهی که در واقع خود را در مقابل فریبی مانند سراب قرار دهد. یعنی نباید او را به امیدی دروغین دچار کنی که تنها به خاطر غرور ایجاد شده است.
بزرگوارا من خادم و توابع من
همیشه جفت نفیریم از جهان نفور
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، من خادمی هستم و پیروان من همیشه با صدای ناپسند جهان همراهی میکنند.
مرا نه در خور ایام همتی است بلند
همی به پرده دریدن نداردم معذور
هوش مصنوعی: من نه توانی دارم که به بلندای ایام برسم، و نه میتوانم به پردهبرداری از رازها بپردازم، بنابراین در این کار معذورم.
مرا نه در خور احوال عادتی است جمیل
همی به راز گشادن نباشدم دستور
هوش مصنوعی: حال و احوال من به گونهای نیست که بتوانم به راحتی رازها را بگویم و در عوض، معمولاً رفتار زیبایی از خود نشان میدهم.
زمانه هرچه بزاید به عرصه نتوان برد
که مادریست فلک بر بنات خویش غیور
هوش مصنوعی: دنیا هر چه به وجود آورد، نمیتوان آن را به راحتی به جهان آورد، زیرا آسمان به فرزندان خود بسیار حساس و مراقب است.
مرا فلک عملی داد در ولایت غم
که دخل آن نپذیرد به هیچ خرج قصور
هوش مصنوعی: سرنوشت به من کار و خطی را داده که در کشور غم و اندوه زندگی میکنم و هیچ هزینهای نمیتواند آن را جبران کند.
به خیره عزل چه جویم که میرسد شب و روز
به دست حادثه منشور در دم منشور
هوش مصنوعی: در جستجوی چه چیزی باید باشم که شب و روز به طور ناگهانی و به صورت غیرقابل پیشبینی به سراغم میآید و مرا تحت تأثیر قرار میدهد؟
من از فلک به تو نالم که از دشمن و دوست
چو از فلک به مصیبت همی رسند و به سور
هوش مصنوعی: من از آسمان به تو شکایت میکنم، که چه از دشمن و چه از دوست، مانند آسمان به من میرسند و همگی در سختی و خوشی به من آسیب میزنند.
همیشه تا که کند نور آفتاب فلک
زمانه تیره و روشن به غیب و به حضور
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که نور آفتاب در آسمان وجود دارد، زمان با حالتهای مختلف خود، هم در پنهان و هم در آشکار، ادامه خواهد داشت.
شبت چو روز جهان باد و روز دشمن تو
ز گرد حادثه تاریک چون شب دیجور
هوش مصنوعی: شبت مانند روز روشن و پرنور باشد و روزهایت هم از دشواریها و مشکلاتی که مانند شب تاریک هستند، مصون بماند.
حساب عمر حسود ترا اگر به مثل
زمانه ضرب کند باد همچو ضرب کسور
هوش مصنوعی: اگر بخواهی عمر کسی که حسود است را حساب کنی، به مانند این است که زمانه آن را با سرعتی که باد میوزد محاسبه کند، مثل ضرب ریاضیات.

انوری