گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - در مدح امیر اسفهسالار نصرةالدین تاج‌الملوک ابوالفوارس

ای در نبرد حیدر کرار روزگار
وی راست کرده خنجر تو کار روزگار
معمور کرده از پی امن جهانیان
معمار حزم تو در و دیوار روزگار
در دهر جز خرابی مستی نیافتند
زان دم که هست حزم تو معمار روزگار
واضح به پیش رای تو اشکال حادثات
واسان به نزد عزم تو دشوار روزگار
رای تو از ورای ورقهای آسمان
تکرار کرده دفتر اسرار روزگار
زان سوی آسمان به تصرف برون شدی
گر قدر و قدرت تو شدی یار روزگار
قدرت برون بماند چون بنای کن فکان
بنهاد اساس دایره کردار روزگار
ور در درون دائره ماندی ز رفعتش
درهم نیامدی خط پرگار روزگار
بعد از قبای قدر تو ترکیب کرده‌اند
این هفت و هشت پاره کله‌وار روزگار
جزوی ز ملک جاه تو اقطاع اختران
نوعی ز رسم جود تو آثار روزگار
با خرج جود تو نه همانا وفا کند
این مختصر خزانه و انبار روزگار
پیش تو بر سبیل خراج آورد قضا
هرچ آورد ز اندک و بسیار روزگار
زانها نه‌ای که همت تو چون دگر ملوک
تن دردهد به بخشش و ادرار روزگار
ای وقف کرده دولت موروث و مکتسب
بر تو قضا و بستده اقرار روزگار
تزویر این و آن نه همانا به دل کند
اقرار روزگار به انکار روزگار
زیرا که روزگار ترا نیک بنده‌ایست
احسنت ای خدای نگهدار روزگار
تا بندگیت عام شد آزاد کس نماند
الا که سرو و سوسن از احرار روزگار
جودت چو در ضمان بهای وجود شد
بگشاد کاروان قدر بار روزگار
طبعت به چارسوی عناصر چو برگذشت
آویخت بخل را عدم از دار روزگار
ای در جوال عشوه علی‌وار ناشده
از حرص دانگانه به گفتار روزگار
تیغ جهادت از پی تمهید اقتداش
ایمن چو ذوالفقار ز زنگار روزگار
روزی که زلف پرچم از آشوب معرکه
پنهان کند طراوت رخسار روزگار
باشد ز بیم شیر علم شیر بیشه را
دل قطره قطره گشته در اقطار روزگار
در کر و فر ز غایت تعجیل گشته چاک
ز انگشت پای پاچهٔ شلوار روزگار
واندر گریزگاه هزیمت به پای در
از بیم سرکشان شده دستار روزگار
تو چون نمک به آب فرو برده از ملوک
یک دشت خصم را به نمکسار روزگار
ترجیح داده کفهٔ آجال خصم را
از دانگ سنگ چرخ تو معیار روزگار
زور تو در کشاکش اگر بر فلک خورد
زاسیب او گسسته شود تار روزگار
بیرون کند چو تیغ تو گلگون شود به خون
دست قدر ز پای ظفر خار روزگار
چون باد حملهٔ تو به دشمن خبر برد
کای جان و تن سپرده به زنهار روزگار
القاب و کنیت تو در اینست زانکه نیست
القاب و کنیتت شده تذکار روزگار
در نظم این قصیده ادب را نگفته‌ام
القابت ای خلاصهٔ اخیار روزگار
هرچند نام و کنیت تو نیست اندرو
ای بد نکرده حیدر کرار روزگار
دانی که جز به حال تو لایق نباشد این
کای در نبرد حیدر کرار روزگار
کرتر بود ز جذر اصم گر بپرسمش
کامثال این قصیده ز اشعار روزگار
در مدحتت که زیبد گوید به صد زبان
تاج‌الملوک صفدر و صف‌دار روزگار
کس را به روزگار دگر ی اد کی بود
وز گرم و سرد شادی و تیمار روزگار
تا زاختلاف بیع و شرای فساد و کون
باشد همیشه رونق بازار روزگار
بادا همیشه رونق بازار ملک تو
تا کاین است و فاسد از ادوار روزگار
دست دوام دامن جاه تو دوخته
بر دامن سپهر به مسمار روزگار
در عرصه‌گاه موکب میمون کبریات
کمتر جنیبت ابلق رهوار روزگار
در زینهار عدل تو ایام و بس ترا
حفظ خدای داده به زنهار روزگار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در نبرد حیدر کرار روزگار
وی راست کرده خنجر تو کار روزگار
هوش مصنوعی: ای خدای زمان که مانند حیدر کرار در جنگ و نبرد هستی، کارهای تو همچون خنجر در زندگی انسان‌ها تاثیرگذار است.
معمور کرده از پی امن جهانیان
معمار حزم تو در و دیوار روزگار
هوش مصنوعی: معمار تدبیر تو، با ساخت و ساز خودش، تلاش کرده تا امنیت و آرامش را برای مردم جهان به ارمغان بیاورد.
در دهر جز خرابی مستی نیافتند
زان دم که هست حزم تو معمار روزگار
هوش مصنوعی: در عالم جز ویرانی و بی‌نظمی چیزی به دست نیامده است، از زمانی که تو با احتیاط و درایت، بنا و شکل‌دهی به روزگار را آغاز کردی.
واضح به پیش رای تو اشکال حادثات
واسان به نزد عزم تو دشوار روزگار
هوش مصنوعی: برخی از مشکلات و حوادث روزگار به وضوح در مقابل تصمیم و اراده تو قرار می‌گیرند، اما برای تو که عزم راسخی داری، این دشواری‌ها آسان خواهند بود.
رای تو از ورای ورقهای آسمان
تکرار کرده دفتر اسرار روزگار
هوش مصنوعی: اندیشه تو به دور از مرزهای آسمان، رازهای زندگی را در دل این کاغذها به تکرار می‌نشاند.
زان سوی آسمان به تصرف برون شدی
گر قدر و قدرت تو شدی یار روزگار
هوش مصنوعی: از آن سوی آسمان، برای به دست آوردن قدرت و تسلط (علیه مشکلات) خارج شدی، اگر هستی و توانایی تو روزگار را یاری کند.
قدرت برون بماند چون بنای کن فکان
بنهاد اساس دایره کردار روزگار
هوش مصنوعی: قدرت بیرونی همچنان باقی خواهد ماند، همان‌طور که پایه‌گذاری که بنیاد کارها و دوره زندگی را مشخص می‌کند.
ور در درون دائره ماندی ز رفعتش
درهم نیامدی خط پرگار روزگار
هوش مصنوعی: اگر در دایره‌ای در بمانی و نتوانی از ارتفاع آن فراتر بروی، خطی که به وسیله پرگار روزگار کشیده شده، همه چیز را مشخص می‌کند.
بعد از قبای قدر تو ترکیب کرده‌اند
این هفت و هشت پاره کله‌وار روزگار
هوش مصنوعی: پس از آن‌که زیور و زیبایی تو به نمایش درآمد، روزگار و زندگی را به شیوه‌های مختلف و با قسمت‌های گوناگون تزیین کرده‌اند.
جزوی ز ملک جاه تو اقطاع اختران
نوعی ز رسم جود تو آثار روزگار
هوش مصنوعی: جزئی از دنیای تو، سرزمین‌هایی از ستاره‌هاست و نشانه‌هایی از بخشندگی تو در دل تاریخ ثبت شده است.
با خرج جود تو نه همانا وفا کند
این مختصر خزانه و انبار روزگار
هوش مصنوعی: با بخشش و سخاوت تو، این دارایی محدود و ناچیز نمی‌تواند به وفاداری و دوستی دائمی پاسخگو باشد.
پیش تو بر سبیل خراج آورد قضا
هرچ آورد ز اندک و بسیار روزگار
هوش مصنوعی: هیچ چیزی که از زمانه به سرم آمده، از کم و زیاد، جز این است که به خاطر تو به عنوان پرداختی به سرنوشت تقدیم شده است.
زانها نه‌ای که همت تو چون دگر ملوک
تن دردهد به بخشش و ادرار روزگار
هوش مصنوعی: تو از آن آدم‌ها نیستی که چون دیگر پادشاهان، صرفاً به بخشش و گذراندن زندگی بپردازی.
ای وقف کرده دولت موروث و مکتسب
بر تو قضا و بستده اقرار روزگار
هوش مصنوعی: ای کسی که سرنوشت و مقدر تو به ارث رسیده و به دست آمده است، در روزگار پاسخی به سرنوشت خود داده‌ای.
تزویر این و آن نه همانا به دل کند
اقرار روزگار به انکار روزگار
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هرگونه نیرنگ و فریب که انسان‌ها از یکدیگر دارند، در نهایت افشای حقیقت را در بر خواهد داشت و روزگار خود را به نمایش می‌گذارد. همچنین، با وجود تمام انکارها و پنهان‌کاری‌ها، حقیقتی که در دل وجود دارد، به روزی آشکار خواهد شد.
زیرا که روزگار ترا نیک بنده‌ایست
احسنت ای خدای نگهدار روزگار
هوش مصنوعی: زیرا زمانه تو را به خوبی خدمتگزار خود می‌داند. ستایش برای تو، ای خدای守 کننده زمانه!
تا بندگیت عام شد آزاد کس نماند
الا که سرو و سوسن از احرار روزگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که بندگی‌ات برای همه آشکار شود، کسی آزاد نخواهد ماند جز سرو و سوسن که از آزادگان زمانه هستند.
جودت چو در ضمان بهای وجود شد
بگشاد کاروان قدر بار روزگار
هوش مصنوعی: زمانی که بخشش به امانت بهای وجود نزد دیگران رسید، کاروان ارزش و اعتبار به راه افتاد و مسیر زندگی گشوده شد.
طبعت به چارسوی عناصر چو برگذشت
آویخت بخل را عدم از دار روزگار
هوش مصنوعی: طبیعت تو وقتی به چهار طرف عناصر رسید، بخل را از دار زندگی آویخت و آن را از بین برد.
ای در جوال عشوه علی‌وار ناشده
از حرص دانگانه به گفتار روزگار
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند علی، در زیبایی و فریفتگی جلوه‌گری، از حرص و آز به دوری، تحت تأثیر سخنان زمانه قرار نگرفته‌ای.
تیغ جهادت از پی تمهید اقتداش
ایمن چو ذوالفقار ز زنگار روزگار
هوش مصنوعی: تیغ جهاد تو آماده و ایمن است، مانند ذوالفقار که از زنگار زمان دور است.
روزی که زلف پرچم از آشوب معرکه
پنهان کند طراوت رخسار روزگار
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که زلف پرچم، در هیاهوی جنگ، زیبایی چهره روزگار را پنهان کند.
باشد ز بیم شیر علم شیر بیشه را
دل قطره قطره گشته در اقطار روزگار
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که در دنیای علم و دانش، همواره باید از خطرات و چالش‌ها هراسان بود. حتی قوی‌ترین افراد، مانند شیر در جنگل، ممکن است توسط حوادث روزگار دچار نگرانی و ترس شوند و به نحوی در دل خود احساس بحرانی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، هر کس ممکن است در برابر چالش‌های زندگی ناامید و دلسرد شود.
در کر و فر ز غایت تعجیل گشته چاک
ز انگشت پای پاچهٔ شلوار روزگار
هوش مصنوعی: در شتاب و عجله بسیار، پاچه شلوار روزگار از انگشت پای من پاره شده است.
واندر گریزگاه هزیمت به پای در
از بیم سرکشان شده دستار روزگار
هوش مصنوعی: در زمان خطر و فرار، به ناچار از ترس متجاوزان، زندگی و سرنوشت خود را به پا در می‌آورم.
تو چون نمک به آب فرو برده از ملوک
یک دشت خصم را به نمکسار روزگار
هوش مصنوعی: تو مانند نمکی هستی که در آب حل شده‌ای، که در زمانه‌ای سخت و در برابر دشمنان، به نیکویی و خوشی می‌افزایید.
ترجیح داده کفهٔ آجال خصم را
از دانگ سنگ چرخ تو معیار روزگار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که فردی ترجیح می‌دهد که مشکلات و گرفتاری‌های دشمنش بر او، به میزان سختی‌های زندگی‌اش بیشتر باشد. به عبارت دیگر، او می‌خواهد که سختی‌ها و چالش‌ها برای دشمنش بیشتر و سنگین‌تر از خود او باشد. این نشان‌دهنده‌ی قدرت و برتری فرد در مواجهه با چالش‌هاست.
زور تو در کشاکش اگر بر فلک خورد
زاسیب او گسسته شود تار روزگار
هوش مصنوعی: اگر قدرت تو در درگیری با آسمان (فلک) به کار بیفتد، آسیب‌های او سبب می‌شود که روزگار از هم بپاشد.
بیرون کند چو تیغ تو گلگون شود به خون
دست قدر ز پای ظفر خار روزگار
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ تو بیرون آید، رنگ‌ و بوی خون از آن سرازیر می‌شود و در این حال، قدرت تو به اندازه‌ای است که حتی روزگار هم از پای تو زخم برمی‌دارد.
چون باد حملهٔ تو به دشمن خبر برد
کای جان و تن سپرده به زنهار روزگار
هوش مصنوعی: وقتی که باد خبر حملهٔ تو را به دشمن می‌رساند، ای جان و تن، تو به روزگار سپرده شده‌ای و به دلسوزی نیاز داری.
القاب و کنیت تو در اینست زانکه نیست
القاب و کنیتت شده تذکار روزگار
هوش مصنوعی: نسبت‌های و القاب تو به خاطر این است که حالا نمانده‌اند و فقط به یادگار روزگار شده‌اند.
در نظم این قصیده ادب را نگفته‌ام
القابت ای خلاصهٔ اخیار روزگار
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که در نوشته‌اش به زیبایی‌ها و خوبی‌های افراد برجسته‌ی زمان خود به طور مستقیم پرداخته است، اما به ادب و نزاکت از طریق واژه‌ها اشاره‌ای نکرده است. بدین ترتیب، او به نوعی درخواست می‌کند که خواننده درک کند که این محتوا فراتر از ظواهر آن است و به عمق شخصیت‌های بزرگ زمان اختصاص دارد.
هرچند نام و کنیت تو نیست اندرو
ای بد نکرده حیدر کرار روزگار
هوش مصنوعی: با وجودی که در اینجا نام و مشخصات تو وجود ندارد، اما بیدادهایی که حیدر کرار (علی علیه‌السلام) در روزگار خود کرد، در خاطرها باقی مانده است.
دانی که جز به حال تو لایق نباشد این
کای در نبرد حیدر کرار روزگار
هوش مصنوعی: می‌دانی که هیچ چیز دیگری جز وضعیت تو شایسته نیست، زیرا تو در نبردی مانند حیدر کرار با روزگار مواجهی.
کرتر بود ز جذر اصم گر بپرسمش
کامثال این قصیده ز اشعار روزگار
هوش مصنوعی: اگر از او بپرسم که آیا به اندازه من کم‌دانش و ناتوان است، او نیز به یقین خواهد گفت که کمتر از من می‌داند، حتی اگر اشعار این عصر را به من نشان دهد.
در مدحتت که زیبد گوید به صد زبان
تاج‌الملوک صفدر و صف‌دار روزگار
هوش مصنوعی: در ستایش تو، کسی نمی‌تواند به اندازه‌ی خود من به زیبایی و به دلنشینی صحبت کند. من، که بارزترین و بهترین فرد در این زمانه هستم، احساس می‌کنم هر زبانی برای وصف تو ناتوان است.
کس را به روزگار دگر ی اد کی بود
وز گرم و سرد شادی و تیمار روزگار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را در زمانه‌ای دیگر، از گرما و سرما، شادی و اندوه روزگار، خبری نیست.
تا زاختلاف بیع و شرای فساد و کون
باشد همیشه رونق بازار روزگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که اختلاف در خرید و فروش و فساد وجود دارد، بازار و زندگی همیشه پر جنب و جوش خواهد بود.
بادا همیشه رونق بازار ملک تو
تا کاین است و فاسد از ادوار روزگار
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنم که همیشه بازار ملک تو پررونق و شکوفا باشد، زیرا این موقعیت و اوضاع دنیوی دائماً در حال تغییر و نابود شدن است.
دست دوام دامن جاه تو دوخته
بر دامن سپهر به مسمار روزگار
هوش مصنوعی: دست من به دامن جلال و مقام تو چسبیده و به دستان سرنوشت محکم و استوار است.
در عرصه‌گاه موکب میمون کبریات
کمتر جنیبت ابلق رهوار روزگار
هوش مصنوعی: در میدان پرچم‌های شاد و بزرگ، کمتر به عشق و محبتائی که مانند اسبی تندرو و رنگارنگ است، توجه می‌شود.
در زینهار عدل تو ایام و بس ترا
حفظ خدای داده به زنهار روزگار
هوش مصنوعی: در روزگاری که تنها به عدالت تو امید است، خداوند تو را در پناه خود نگه داشته است.