گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹ - در مدح خاقان اعظم پیروزشاه عادل

حبل متین ملک دو تا کرد روزگار
اقبال را به وعده وفا کرد روزگار
در بوستان ملک نهالی نشاند چرخ
وآنرا قرین نشو و نما کرد روزگار
هر شادیی که فتنه ز ما فوت کرده بود
آنرا به یک لطیفه قضا کرد روزگار
با روضهٔ ممالک و ملت که تازه باد
سعی سحاب و لطف صبا کرد روزگار
محتاج بود ملک به پیرایه‌ای چنین
آخر مراد ملک روا کرد روزگار
نظم جهان نداد همی بیش ازین ز بخل
آخر طریق بخل رها کرد روزگار
ای مجد دین و صاحب ایام و صدر شرق
دیدی چه خدمتی به سزا کرد روزگار
این آیتی که زبدهٔ آیات صنع اوست
در شان ملک خوب ادا کرد روزگار
وین گوهری که واسطهٔ عقد دهر اوست
از دست غیب نیک جدا کرد روزگار
گنج قدر ز مایه تهی کرد آسمان
تا خاک را به برگ و نوا کرد روزگار
سوی تو ای رضای تو سرچشمهٔ حیات
دایم نظر به عین رضا کرد روزگار
آنجا که حکم چرخ و نفاذ تو جمع شد
بر حکم چرخ چون و چرا کرد روزگار
در بیع خدمت تو که آمد که بعد از آنش
بر من یزید فتنه بها کرد روزگار
وانجا که ذکر صاحب ری رفت و ذکر تو
بر عهد دولت تو دعا کرد روزگار
هر سر که از عنایت تو سایه‌ای نیافت
موقوف آفتاب عنا کرد روزگار
هر تن که از رعایت تو بهره‌ای ندید
گل مهره‌های نقش بلا کرد روزگار
در بندگیت صادق و صافیست هرکه هست
وین بندگی ز صدق و صفا کرد روزگار
ای انوری مداهنت سرد چون کنی
این سعی کی نمود و کجا کرد روزگار
خسرو عماد دولت و دین را شناس و بس
کش خدمت خلا و ملا کرد روزگار
این کام دل عطیت تایید جاه اوست
بی‌عون جاه او چه عطا کرد روزگار
پیروز شه که تا به قیامت ز نوبتش
سقف سپهر وقف صدا کرد روزگار
آن خسروی که پیش ظفرپیشه رایتش
پیشانی ملوک قفا کرد روزگار
آن آسمان محل که ز بس چرخ جود او
خورشید را چو سایه گدا کرد روزگار
آنک از برای خطبهٔ ایام دولتش
برجیس را ردا و وطا کرد روزگار
وانک از برای خدمت میمون درگهش
بهرام را کلاه و قبا کرد روزگار
دست چنار دولت فتراک او نیافت
زانش ممر باد هوا کرد روزگار
پشت بنفشه خدمت میمونش خم نداد
زان پیش چون خودیش دوتا کرد روزگار
شاهی که در اضافت قدرش به چشم عقل
از قالب سپهر سها کرد روزگار
خانی که در جهان خلافش به یک زمان
از عز بد سگال عزا کرد روزگار
در موقفی که بیلکش از حبس کیش رست
بر شیر بیشه حبس فنا کرد روزگار
چون اژدهای نیزه بپیچید در کفش
در دست خصم نیزه عصا کرد روزگار
ای خسروی که فضله‌ای از خشم و خلق تست
آن مایه کاصل خوف و رجا کرد روزگار
جم‌دولتی که در نفسی کلبهٔ مرا
از نعمت تو عرش سبا کرد روزگار
با من تو کردی آنچه سخا خواندش خرد
وان دیگران دغا نه سخا کرد روزگار
در خدمت تو عذر همی خواهدم کنون
زین پیش با من از چه جفا کرد روزگار
ای پایهٔ کمال تو جایی که از علو
اول حجاب از اوج سما کرد روزگار
من بنده را ز عاجزی اندر ثنای تو
تا حشر پایمال حیا کرد روزگار
دست ذکای من به کمال تو کی رسد
گیرم که گوهرم ز ذکا کرد روزگار
ذکر ترا چه نام فزاید ثنای من
خود نام تو ز حمد و ثنا کرد روزگار
تا در سرای شادی و غم در زبان فتد
چون نیک و بد صواب و خطا کرد روزگار
اندر نفاذ خسرو و صاحب نهاده باد
هر امر کان قرین قضا کرد روزگار
در دولتی که پیش دوامش خجل شود
دوران که نسبتش به بقا کرد روزگار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حبل متین ملک دو تا کرد روزگار
اقبال را به وعده وفا کرد روزگار
هوش مصنوعی: روزگار خوب و خوشی، با دوستی و وفای به وعده، پیوندی قوی ایجاد کرد و شرایط را به نفع ما تغییر داد.
در بوستان ملک نهالی نشاند چرخ
وآنرا قرین نشو و نما کرد روزگار
هوش مصنوعی: در باغی، چرخ زمانه نهالی را نشاند و آن نهال را در کنار رشد و پرورش خود قرار داد.
هر شادیی که فتنه ز ما فوت کرده بود
آنرا به یک لطیفه قضا کرد روزگار
هوش مصنوعی: هر خوشحالی‌ای که به خاطر مشکلات و فتنه‌ها از ما دور شده بود، روزگار با یک شوخی یا لطیفه دوباره به ما برگرداند.
با روضهٔ ممالک و ملت که تازه باد
سعی سحاب و لطف صبا کرد روزگار
هوش مصنوعی: با زیبایی‌های سرزمین‌ها و ملّت‌هایی که به تازگی با تلاش باران و مهربانی نسیم، تغییراتی تازه پیدا کرده‌اند، روزگار تغییر کرده است.
محتاج بود ملک به پیرایه‌ای چنین
آخر مراد ملک روا کرد روزگار
هوش مصنوعی: ملک برای رسیدن به خواسته‌اش به زینتی نیاز داشت و سرانجام زمانه این خواسته را برآورده کرد.
نظم جهان نداد همی بیش ازین ز بخل
آخر طریق بخل رها کرد روزگار
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب جهان دیگر بیش از این نمی‌تواند دوام بیاورد، زیرا به خاطر بخل و احتیاط در نهایت، روزگار مجبور به کنار گذاشتن این نوع رفتار شد.
ای مجد دین و صاحب ایام و صدر شرق
دیدی چه خدمتی به سزا کرد روزگار
هوش مصنوعی: ای بزرگ‌ترین نماد دین و صاحب روزهای بزرگ، آیا دیدی که روزگار چه خدمت ارزشمندی به تو انجام داد؟
این آیتی که زبدهٔ آیات صنع اوست
در شان ملک خوب ادا کرد روزگار
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که این پدیده، نشانه‌ای از بهترین آثار خلقت خداوند است و در بیانی خوب و شایسته، ویژگی‌های منحصر به فردی را در طول زمان نشان می‌دهد.
وین گوهری که واسطهٔ عقد دهر اوست
از دست غیب نیک جدا کرد روزگار
هوش مصنوعی: این گوهر که عامل ایجاد و برقراری زندگی است، روزگار آن را به طور خوب و شایسته‌ای از دست غیب جدا کرده است.
گنج قدر ز مایه تهی کرد آسمان
تا خاک را به برگ و نوا کرد روزگار
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر ارزش و ارزشمندی که دارد، از منابع خود کاسته و زمین را با شکوفایی و زیبایی پر کرده است.
سوی تو ای رضای تو سرچشمهٔ حیات
دایم نظر به عین رضا کرد روزگار
هوش مصنوعی: ای تو، رضای تو سرچشمه‌ی زندگی همیشگی است و زمان دائماً به سوی چشمه‌ی رضا و خشنودی تو نظر می‌کند.
آنجا که حکم چرخ و نفاذ تو جمع شد
بر حکم چرخ چون و چرا کرد روزگار
هوش مصنوعی: زمانی که اراده و فرمان تو بر سرنوشت و تقدیر حاکم شد، روزگار در برابر آن اعتراض و سوالی نکرد.
در بیع خدمت تو که آمد که بعد از آنش
بر من یزید فتنه بها کرد روزگار
هوش مصنوعی: در معامله‌ای که من با تو داشتم، پس از آن، روزگار بر من سختی‌ها و مشکلاتی را تحمیل کرد.
وانجا که ذکر صاحب ری رفت و ذکر تو
بر عهد دولت تو دعا کرد روزگار
هوش مصنوعی: به جایی که نام صاحب ری به میان آمد و دعا برای تو در زمان دولتت به یاد تو بوده است.
هر سر که از عنایت تو سایه‌ای نیافت
موقوف آفتاب عنا کرد روزگار
هوش مصنوعی: هر کسی که زیر سایه محبت و لطف تو قرار نگرفته، روزگار او را بی‌فریب و بی‌محبت رها کرده است.
هر تن که از رعایت تو بهره‌ای ندید
گل مهره‌های نقش بلا کرد روزگار
هوش مصنوعی: هر کسی که از توجه و مراقبت تو نصیبی نبرد، روزگار به او سختی و بدبختی را هدیه می‌دهد.
در بندگیت صادق و صافیست هرکه هست
وین بندگی ز صدق و صفا کرد روزگار
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت تو صادق و بی‌آلایش است، به خاطر همین بندگی و صداقت، زندگی‌اش شاد و خوشگوار می‌شود.
ای انوری مداهنت سرد چون کنی
این سعی کی نمود و کجا کرد روزگار
هوش مصنوعی: ای انوری، اگر مداهنه و تملق کنی، سرما و بی‌احساسی تو چه فایده‌ای دارد؟ تلاش تو برای چه بوده و در کدام لحظه از زمان به ثمر نشسته است؟
خسرو عماد دولت و دین را شناس و بس
کش خدمت خلا و ملا کرد روزگار
هوش مصنوعی: خسرو، پایه‌گذار دولت و ایمان را شناخت و صرفاً به خدمت در دربار و مقام‌های مذهبی پرداخت و زمان خود را به این کارها اختصاص داد.
این کام دل عطیت تایید جاه اوست
بی‌عون جاه او چه عطا کرد روزگار
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که آنچه که باعث خوشحالی و رضایت انسان می‌شود، در واقع نوعی بخشش از سوی خداوند است و اگر این نعمت‌ها و موقعیت‌های خوب نبود، هیچ چیز بدون یاری و فضل او امکان‌پذیر نبود. روزگار نیز به تنهایی نمی‌تواند این نعمت‌ها را به کسی بدهد.
پیروز شه که تا به قیامت ز نوبتش
سقف سپهر وقف صدا کرد روزگار
هوش مصنوعی: پادشاه موفق و پیروز کسی است که تا پایان دنیا نام و صدایش در آسمان‌ها طنین‌انداز باشد. روزگار به او توجه خاصی دارد.
آن خسروی که پیش ظفرپیشه رایتش
پیشانی ملوک قفا کرد روزگار
هوش مصنوعی: آن شاهی که در برابر پیروزی، پرچمش توجه و احترام دیگر پادشاهان را به خود جلب کرد، روزگار را تحت تاثیر خود قرار داد.
آن آسمان محل که ز بس چرخ جود او
خورشید را چو سایه گدا کرد روزگار
هوش مصنوعی: این آسمان به قدری generous و بخشنده است که حتی خورشید را هم مثل سایه‌ای در کنار خود می‌بیند و روزگار را تحت سرپرستی خود قرار داده است.
آنک از برای خطبهٔ ایام دولتش
برجیس را ردا و وطا کرد روزگار
هوش مصنوعی: روزگار به برکت دوران حکومت خود، بر جیس (شخصی یا چیزی) ردا و لباس زیبایی پوشاند.
وانک از برای خدمت میمون درگهش
بهرام را کلاه و قبا کرد روزگار
هوش مصنوعی: بهرام به خاطر خدمت به درگاه میمون، لباس و کلاه مناسبی برای خود فراهم کرد. این نشان‌دهنده اهمیت و توجه به خدمت و ادب در حضور بزرگان است.
دست چنار دولت فتراک او نیافت
زانش ممر باد هوا کرد روزگار
هوش مصنوعی: دست چنار، که نمادی از قدرت و مقام است، نتوانست به نعمت و خوش بختی برسد؛ زیرا روزگار مانند وزش باد، او را به سمت ناامیدی و بدشانسی برد.
پشت بنفشه خدمت میمونش خم نداد
زان پیش چون خودیش دوتا کرد روزگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گلسنگی (بنفشه) ناز و کرشمه‌ای از خودش نشان نمی‌دهد؛ چرا که روزگار به او فهمانده که ارزشش را باید بداند و نباید به سادگی خودش را در اختیار دیگران قرار دهد. در واقع، او تجربه‌ای به دست آورده که باعث شده دیگر به راحتی به خواسته‌های دیگران پاسخ ندهد.
شاهی که در اضافت قدرش به چشم عقل
از قالب سپهر سها کرد روزگار
هوش مصنوعی: پادشاهی که به خاطر جلال و شکوهاش در نظر عقل، به اندازه ستاره‌ ای در آسمان درخشان است، زمان او را گرامی می‌دارد.
خانی که در جهان خلافش به یک زمان
از عز بد سگال عزا کرد روزگار
هوش مصنوعی: نفرمود یک سلطان که در دنیا به یک لحظه از بدبختی عزا می‌گرفت، تا چه رسد به روزگار.
در موقفی که بیلکش از حبس کیش رست
بر شیر بیشه حبس فنا کرد روزگار
هوش مصنوعی: در زمانی که بیلکش (شاعر) از زندان دنیا آزاد شد، عمرش را در خوشی و آزادی سپری کرد و از همه‌ی قید و بندها رها شد.
چون اژدهای نیزه بپیچید در کفش
در دست خصم نیزه عصا کرد روزگار
هوش مصنوعی: زمانی که موانع و مشکلات به شدت بر سر راه شخصی قرار می‌گیرد، او ناچار می‌شود که به روش‌های جدید و گاه غیرمنتظره برای مقابله با این چالش‌ها روی آورد. مانند اژدهایی که در برابر نیزه‌ها می‌پیچد و به روش‌های متفاوتی برای فرار از خطر استفاده می‌کند. در این میان، روزگار نیز به عنوان نیرویی قدرتمند عمل می‌کند و وضعیت را دستخوش تغییرات می‌سازد.
ای خسروی که فضله‌ای از خشم و خلق تست
آن مایه کاصل خوف و رجا کرد روزگار
هوش مصنوعی: ای، ای شاهی که از خشم و صفات تو، فضله‌ای همچون ترس و امید به وجود آمده است، روزگار این حالت را به وجود آورده است.
جم‌دولتی که در نفسی کلبهٔ مرا
از نعمت تو عرش سبا کرد روزگار
هوش مصنوعی: آن روزگاری که با وجود تو، زندگی‌ام به شکوه و عظمت رسید و کلبه‌ی ساده‌ام را به دنیای زیبایی تبدیل کرد.
با من تو کردی آنچه سخا خواندش خرد
وان دیگران دغا نه سخا کرد روزگار
هوش مصنوعی: تو با من آنچنان رفتار کردی که حکمت و خرد آن را بخشندگی نامید، اما دیگران با فریب و نیرنگ خود، هیچ گاه در روزگار بخشنده نبوده‌اند.
در خدمت تو عذر همی خواهدم کنون
زین پیش با من از چه جفا کرد روزگار
هوش مصنوعی: حالا که در خدمت تو هستم، می‌خواهم عذرخواهی کنم. پیش از این، روزگار با من چگونه بدرفتاری کرد.
ای پایهٔ کمال تو جایی که از علو
اول حجاب از اوج سما کرد روزگار
هوش مصنوعی: ای مظهر کمال و نیکی، تو در جایی قرار داری که زمان، حجاب‌هایی را به واسطهٔ بلندی و علو از آسمان‌ها کنار زده است.
من بنده را ز عاجزی اندر ثنای تو
تا حشر پایمال حیا کرد روزگار
هوش مصنوعی: من در ثنای تو آنقدر عاجز و ناتوانم که حتی روزگار هم به خاطر حیا و شرم از تو، مرا زیر پا نمی‌گذارد.
دست ذکای من به کمال تو کی رسد
گیرم که گوهرم ز ذکا کرد روزگار
هوش مصنوعی: دست من که پر از هوش و ذکاوت است چگونه می‌تواند به کمال و تمامیت تو برسد؟ حتی اگر بپندارم که من هم دارای ارزش و گوهر خاصی هستم، باز هم زمانه به من آموخته است که این امر دشوار است.
ذکر ترا چه نام فزاید ثنای من
خود نام تو ز حمد و ثنا کرد روزگار
هوش مصنوعی: ذکر و یاد تو چه سودی به ثنای من می‌افزاید، در واقع خود نام تو با ستایش و حمد، روزگار را به تحسین وا داشته است.
تا در سرای شادی و غم در زبان فتد
چون نیک و بد صواب و خطا کرد روزگار
هوش مصنوعی: زندگی با شادی و غم در هم آمیخته است و تجربیات خوبی و بدی ما، در کنار هم، نشان‌دهنده واقعیت‌های روزگار هستند. تمام حوادث زندگی، چه خوب و چه بد، در نهایت به شناخت درست و نادرست منجر می‌شوند.
اندر نفاذ خسرو و صاحب نهاده باد
هر امر کان قرین قضا کرد روزگار
هوش مصنوعی: در اثر قدرت و نفوذ پادشاه و کسانی که در اختیار او هستند، هر مسئله‌ای که سرنوشت مقدر کرده است، به وقوع می‌پیوندد.
در دولتی که پیش دوامش خجل شود
دوران که نسبتش به بقا کرد روزگار
هوش مصنوعی: در حکومتی که زمانه به خاطر استمرار آن شرمنده می‌شود، روزگار نمی‌تواند در مقایسه با ابدیت و ماندگاری آن، خود را حفظ کند.