قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح شمسالدین اغل بیک
دوش در هجر آن بت عیار
تا به روزم نبود خواب و قرار
همه با ماه و زهره بودم انس
همه با آه و ناله بودم کار
نه کسی یک زمان مرا مونس
نه کسی یک نفس مرا غمخوار
همه بستر ز اشک من رنگین
همه کشور ز آه من بیدار
رخم از خون چو لالهٔ خودرنگ
اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار
بر و رویم ز زخم دست کبود
دل و جانم به تیر هجر فکار
رخم از رنج زرد همچو ترنج
دلم از درد پاره همچو انار
نفسم سرد و سینه آتشگاه
دهنم خشک و دیده طوفانبار
گاه چون شمع قوت آتش تیز
گاه چون زیر جفت نالهٔ زار
دست بر سر زنان همی گفتم
کای فلک دست از این ضعیف بدار
تن بفرسود چند ازین محنت
جان بپالود چند از این آزار
تا کی این جور کردن پیوست
چند از این نحس بودن هموار
برگذر از ره جفا و مرا
روزکی چند بیغمی بگذار
طاقتم نیست از خدای بترس
بیش ازینم به دست غم مسپار
این همی گفتم و همی کردم
خاک بر سر ز گنبد دوار
یار چون نالهای من بشنید
گفت با من به سر در آن شب تار
مکن ای انوری خروش و جزع
که شدت بخت جفت و دولت یار
بار انده مکش که بار دگر
برهانیدت ایزد از غم و بار
بند بگشود چرخ، تنگ مباش
راه بنمود بخت، باک مدار
به تو آورد سعد گردون روی
روی زی درگه خداوند آر
شمس دین پهلوان لشکر شاه
پشت اسلام و قبلهٔ احرار
خاص سلطان اغلبک آنکه کفش
در سخا هست همچو ابر بهار
موی بر سایلان زبان خواهد
طبعش از بهر بخشش دینار
نظر لطف او بر آنکه فتاد
باز رست از زمانهٔ غدار
زیر پر همای دولت او
چه یکی تن چه صدهزار هزار
روز هیجا بر اسب کهپیکر
چو برون آید از پی پیکار
مرکب زهره طبع مه نعلش
که تن باد پای خوش رفتار
گه زمین را کند ز پویه هوا
گه هوا را زمین کند ز غبار
برباید شهاب ناوک او
انجم از چرخ و نقش از دیوار
پیش او مار و مرغ در صف جنگ
تحفه و هدیه از برای نثار
مهر آرد گرفته در دندان
دیده آرد گرفته در منقار
سایهٔ رمح و عکس شمشیرش
بگر بیفتد بر جبال و بحار
سنگ این خاک گردد از انده
آب آن قیر گردد از تیمار
ای به ملکت چو وارث داود
ای به مردی چو حیدر کرار
ای چو چرخت هزار مدحتگوی
وی چو دهرت هزار خدمتگار
تا چو تیرست کار دولت تو
بیزبانست خصم چون سوفار
تو بشادی نشین که گشت فلک
خود برآرد ز دشمن تو دمار
بس ترا پشت نصرت یزدان
بس ترا یار دولت دادار
آنکه در دیدهٔ تو دارد قدر
وانکه بر درگه تو یابد بار
رفعت این را همی دهد تشریف
دولت آنرا همی نهد مقدار
بنده نیز ار به حکم اومیدی
مدحتی گفت ازو عجب مشمار
عالمی را چو از تو شاکر دید
گشت در دام خدمت تو شکار
ور ز اقبال قربتی یابد
پیش تخت تو چون صغار و کبار
جست از جور عالم جافی
رست از مکر گیتی مکار
کرد در منزل قبول نزول
گشت بر مرکب مراد سوار
تا نباشد به رنگ روز چو شب
تا نباشد به فعل نور چو نار
شب اعدات را مباد کران
روز شادیت را مباد کنار
پای بدگوی حاسدت در بند
سر بدخواه و دشمنت بر دار
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اعظم سنجر: آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران یارقصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - (گویا در ادامهٔ قصیدهٔ دی بامداد عید که بر صدر روزگار ...): کای کاینات رابه وجود تو افتخار
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش در هجر آن بت عیار
تا به روزم نبود خواب و قرار
هوش مصنوعی: دیشب به خاطر دوری آن محبوب دلربا، تا صبح نتوانستم بخوابم و آرامش پیدا کنم.
همه با ماه و زهره بودم انس
همه با آه و ناله بودم کار
هوش مصنوعی: در میان دوستان و آشنایان، با زیباییها و نورهای دلنشین زندگی کردهام، اما در عین حال، از درد و رنج و غم نیز بیخبر نبودهام.
نه کسی یک زمان مرا مونس
نه کسی یک نفس مرا غمخوار
هوش مصنوعی: نه کسی در یک زمان همراه من بود، نه کسی در یک نفس به حال من رسیدگی کرد.
همه بستر ز اشک من رنگین
همه کشور ز آه من بیدار
هوش مصنوعی: همه جا به خاطر اشکهایم رنگین شده و سرزمینها به خاطر نالههایم بیدار و هوشیار هستند.
رخم از خون چو لالهٔ خودرنگ
اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: روی من همچون گل لاله سرخ است و اشکم از غم به مانند مروارید ناب میچکد.
بر و رویم ز زخم دست کبود
دل و جانم به تیر هجر فکار
هوش مصنوعی: زخمی که بر روی من است، نشان از درد جدایی دارد و قلب و روحم از تیر غم دوری به شدت رنج میبرد.
رخم از رنج زرد همچو ترنج
دلم از درد پاره همچو انار
هوش مصنوعی: چهرهام از درد زرد شده مثل میوه ترنج و دلم از درد پارهپاره شده مثل انار.
نفسم سرد و سینه آتشگاه
دهنم خشک و دیده طوفانبار
هوش مصنوعی: نفس من سرد و سینهام در آتش میسوزد؛ دهنم خشک است و چشمانم پر از اشک و اضطراب.
گاه چون شمع قوت آتش تیز
گاه چون زیر جفت نالهٔ زار
هوش مصنوعی: گاهی مانند شمعی هستم که شعلهٔ آتش را به شدت احساس میکند و گاهی مانند کسی هستم که زیر بار فشار و مشکلات به سختی ناله میزند.
دست بر سر زنان همی گفتم
کای فلک دست از این ضعیف بدار
هوش مصنوعی: در حالی که بر سر خود میزدم و ناراحتیام را ابراز میکردم، میگفتم ای گردونهٔ سرنوشت، لطفاً دیگر به این فرد ضعیف آسیب نرسان.
تن بفرسود چند ازین محنت
جان بپالود چند از این آزار
هوش مصنوعی: تن از این همه رنج و درد خسته شده و جان از این آزارها نجات میخواهد.
تا کی این جور کردن پیوست
چند از این نحس بودن هموار
هوش مصنوعی: تا کی باید به این شکل زندگی را ادامه دهیم و از بدبیاریها و مشکلات آن رنج بکشیم؟
برگذر از ره جفا و مرا
روزکی چند بیغمی بگذار
هوش مصنوعی: از سختیها و رفتارهای نادرست عبور کن و برای مدتی به من اجازه بده که بدون غم و اندوه زندگی کنم.
طاقتم نیست از خدای بترس
بیش ازینم به دست غم مسپار
هوش مصنوعی: تحمل تو به پایان رسیده است، از خدا بترس و بیشتر از این خودت را به غم و اندوه نسپار.
این همی گفتم و همی کردم
خاک بر سر ز گنبد دوار
هوش مصنوعی: من این را میگویم و میکنم، که گاهی زندگی مثل گنبدی در حال چرخش است و باعث میشود خاک بر سرمان بریزد.
یار چون نالهای من بشنید
گفت با من به سر در آن شب تار
هوش مصنوعی: دوست وقتی نالههای من را شنید، در آن شب تار به من گفت که با من همراه شو.
مکن ای انوری خروش و جزع
که شدت بخت جفت و دولت یار
هوش مصنوعی: ای انوری، نالیدن و ناراحتی نکن، زیرا که بختت خوب است و یارت در کنارت است.
بار انده مکش که بار دگر
برهانیدت ایزد از غم و بار
هوش مصنوعی: غصه و اندوه را از خود دور کن، زیرا خداوند بار دیگر تو را از غم و ناراحتی رهایی میبخشد.
بند بگشود چرخ، تنگ مباش
راه بنمود بخت، باک مدار
هوش مصنوعی: زمانه به تو امکانات و فرصتهای جدیدی میدهد، پس نترس و جسارت به خرج بده. سرنوشت راههای جدیدی را به رویت میگشاید، پس از این فرصتها بهرهبرداری کن و نگران نباش.
به تو آورد سعد گردون روی
روی زی درگه خداوند آر
هوش مصنوعی: سرنوشت فرخنده به تو میآورد، چهرهات را در آستانهی خداوند قرار دهد.
شمس دین پهلوان لشکر شاه
پشت اسلام و قبلهٔ احرار
هوش مصنوعی: شمس دین، قهرمان جنگهای شاه، حامی اسلام و طرفدار آزادیخواهان است.
خاص سلطان اغلبک آنکه کفش
در سخا هست همچو ابر بهار
هوش مصنوعی: خاصیت بزرگ سلطان اغلبک این است که همچون ابرهای بهاری، در بخشش و generosity فراوانی دارد.
موی بر سایلان زبان خواهد
طبعش از بهر بخشش دینار
هوش مصنوعی: موهایی که بر روی زبان سیال است، نشان میدهد که طبع او برای بخشش دینار (پول) آماده است.
نظر لطف او بر آنکه فتاد
باز رست از زمانهٔ غدار
هوش مصنوعی: نگاه مهربان او بر کسی که به زمین افتاد، سبب میشود که از زمانهی بیرحم نجات یابد.
زیر پر همای دولت او
چه یکی تن چه صدهزار هزار
هوش مصنوعی: زیر سایه حمایت و خوشبختی او، چه یک نفر باشد و چه صد هزار نفر، همه در آرامش و امنیت هستند.
روز هیجا بر اسب کهپیکر
چو برون آید از پی پیکار
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که در میدان نبرد، سوار بر اسب، از پی جنگ و درگیری بیرون خواهد آمد.
مرکب زهره طبع مه نعلش
که تن باد پای خوش رفتار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و لطافت در رفتار و طبع اشاره دارد. شبیه به اسبی که از زهره و زیبایی خاصی برخوردار است، نشان از روحیه نیکو و رفتار خوشایند دارد. به طور کلی، به ویژگیهایی چون elegance و محبت در وجود یک فرد یا موجود اشاره دارد.
گه زمین را کند ز پویه هوا
گه هوا را زمین کند ز غبار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات زمین به خاطر وزش باد، غبار را به هوا میفرستد و گاهی هوا به دلیل گرد و خاک، بر زمین تاثیر میگذارد.
برباید شهاب ناوک او
انجم از چرخ و نقش از دیوار
هوش مصنوعی: شهاب او به راحتی میتواند ستارهها را از آسمان بردارد و نقشها را از دیوار پاک کند.
پیش او مار و مرغ در صف جنگ
تحفه و هدیه از برای نثار
هوش مصنوعی: در حضور او، مار و پرنده در صف جنگ قرار دارند، و به عنوان هدیه و نذری تقدیم میشوند.
مهر آرد گرفته در دندان
دیده آرد گرفته در منقار
هوش مصنوعی: عشق مانند مرواریدی در دندان و پرندهای در منقار است.
سایهٔ رمح و عکس شمشیرش
بگر بیفتد بر جبال و بحار
هوش مصنوعی: اگر سایهی نیزه و تصویر شمشیرش بر فراز کوهها و دریاها بیفتد، عظمت و قوت آن حس خواهد شد.
سنگ این خاک گردد از انده
آب آن قیر گردد از تیمار
هوش مصنوعی: سنگ این خاک از غم و اندوه نرم میشود و مانند قیر به خاطر مراقبت و محبت شکل میگیرد.
ای به ملکت چو وارث داود
ای به مردی چو حیدر کرار
هوش مصنوعی: ای که مانند داوود وارث سلطنت هستی و همچون حیدر کرار دارای شجاعت و مردانگی.
ای چو چرخت هزار مدحتگوی
وی چو دهرت هزار خدمتگار
هوش مصنوعی: تو همانند چرخی هستی که هزاران نفر در ستایش تو صحبت میکنند و مانند دهی هستی که هزاران خدمتگذار دارد.
تا چو تیرست کار دولت تو
بیزبانست خصم چون سوفار
هوش مصنوعی: کار و موقعیت تو مانند تیر میماند که بیآنکه نیاز به گفتوگو باشد، به هدف میرسد، در حالی که دشمن تو همچون تردید و اضطراب است.
تو بشادی نشین که گشت فلک
خود برآرد ز دشمن تو دمار
هوش مصنوعی: شادی کن، زیرا که آسمان به زودی دشمن تو را نابود خواهد کرد.
بس ترا پشت نصرت یزدان
بس ترا یار دولت دادار
هوش مصنوعی: خداوند با پشتبانی و نصرت خود، تو را بسیار یاری کرده و به تو محبتی ویژه بخشیده است.
آنکه در دیدهٔ تو دارد قدر
وانکه بر درگه تو یابد بار
هوش مصنوعی: آنکس که در نگاه تو ارزش و اهمیت دارد و آنکه در درگاه تو راهی برای دسترسی به نعمتها پیدا میکند.
رفعت این را همی دهد تشریف
دولت آنرا همی نهد مقدار
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که مقام و عظمت کسی به او ارج و اعتبار میبخشد، در حالی که قدرت و تأثیر دیگران، میزان و اندازه موفقیت و احترامی که او به دست میآورد را مشخص میکند. در واقع، جایگاه فرد و تواناییهای او به نوعی با هم مرتبط هستند.
بنده نیز ار به حکم اومیدی
مدحتی گفت ازو عجب مشمار
هوش مصنوعی: اگر من هم به خاطر امیدی که به او دارم در مدح او سخنی بگویم، نباید از آن تعجب کنی.
عالمی را چو از تو شاکر دید
گشت در دام خدمت تو شکار
هوش مصنوعی: وقتی کسی را دیدی که از تو سپاسگزار است، به راحتی در دام محبت و خدمت تو گرفتار میشود.
ور ز اقبال قربتی یابد
پیش تخت تو چون صغار و کبار
هوش مصنوعی: اگر کسی به برکت و خوششانسی نزد تو بیافتد، مانند کوچک و بزرگ در برابر تو قرار میگیرد.
جست از جور عالم جافی
رست از مکر گیتی مکار
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش از سختیهای دنیا خلاصی یافته و از حیلههای زمانه دوری کردهام.
کرد در منزل قبول نزول
گشت بر مرکب مراد سوار
هوش مصنوعی: در خانه، پذیرای مهمان شده و بر اسب آرزوها سوار گردید.
تا نباشد به رنگ روز چو شب
تا نباشد به فعل نور چو نار
هوش مصنوعی: تا وقتی که شب مثل روز رنگی نباشد، و نور مانند آتش عمل نکند، تغییراتی در وضعیت ایجاد نخواهد شد.
شب اعدات را مباد کران
روز شادیت را مباد کنار
هوش مصنوعی: تو نباید شبهای سخت و تیره را آرزو کنی و همچنین روزهای خوش و شاد را از کنار خود دور بدانی.
پای بدگوی حاسدت در بند
سر بدخواه و دشمنت بر دار
هوش مصنوعی: اگر حسود تو را بد میگوید، او را به دام بینداز و اگر دشمنی بدخواهی دارد، او را به مجازات برسان.