قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در تهنیت عید و مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر
دی بامداد عید که بر صدر روزگار
هر روز عید باد به تایید کردگار
بر عادت از وثاق به صحرا برون شدم
با یک دو آشنا هم از ابناء روزگار
در سر خمار باده و بر لب نشاط می
در جان هوای صاحب و در دل وفای یار
اسبی چنانکه دانی زیر از میانه زیر
وز کاهلی که بود نه سکسک نه راهوار
در خفت و خیز مانده همه راه عیدگاه
من گاه زو پیاده و گاهی برو سوار
نه از غبار خاسته بیرون شدی به زور
نه از زمین خسته برانگیختی غبار
راضی نشد بدان که پیاده شوم ازو
از فرط ضعف خواست که بر من شود سوار
گه طعنهای ازین که رکابش دراز کن
گه بذلهای از آن که عنانش فروگذار
من واله و خجل به تحیر فرو شده
چشمی سوی یمینم و گوشی سوی یسار
تا طعنهای که میدهدم باز طیرگی
تا بذلهای که میکندم باز شرمسار
شاگردکی که داشتم از پی همی دوید
گفتم که خیر هست، مرا گفت بازدار
تو گرم کرده اسب به نظارهگاه عید
عید تو در وثاق نشسته در انتظار
عیدی چگونه عیدی چون تنگها شکر
چه تنگها شکر که به خروارها نگار
گفتم کلید حجره به من ده تو برنشین
این مرده ریگ را تو به آهستگی بیار
القصه بازگشتم و رفتم به خانه زود
در باز کرد و باز ببست از پس استوار
بر عادت گذشته به نزدیک او شدم
آغوش باز کرد که هین بوس و هان کنار
در من نظر نکرد چو گفتم چه کردهام
گفت ای ندانمت که چگویم هزار بار
امروز روز عید و تو در شهر تن زده
فردا ترا چگوید دستور شهریار
بد خدمتی اساس نهادی تو ناخلف
گردندگی به پیشه گرفتی تو نابکار
گفتم چگویمت که درین حق به دست تست
ای ناگزیر عاشق و معشوق حقگزار
لیکن ز شرم آنکه درین هفته بیشتر
شب در شراب بودهام و روز در خمار
ترتیب خدمتی که بباید نکردهام
کمتر برای تهنیتی بیتکی سه چار
گفتا گرت ز گفتهٔ خود قطعهای دهم
مانند قطعهای تو مطبوع و آبدار
گفتم که این نخست خداوندی تو نیست
ای انوریت بنده و چون انوری هزار
پس گفتمش که بیتی ده بر ولا بخوان
تا چیست وزن و قافیه چون بردهای به کار
آغاز کرد مطلع و آواز برکشید
وانگاه چه روایت چون در شاهوار
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح صاحب سعید جلالالوزرا عمربن مخلص: هندویی کز مژگان کرد مرا لاله قطارقصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - در تعریف عمارت و مدح صاحب ناصرالدین طاهر: ای به خوبی و خرمی چو بهار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دی بامداد عید که بر صدر روزگار
هر روز عید باد به تایید کردگار
هوش مصنوعی: دیروز در بامداد عید، که در آغاز هر روز جشن و شادی است، با تأیید خداوند، بر سر سفرهی زمان قرار گرفت.
بر عادت از وثاق به صحرا برون شدم
با یک دو آشنا هم از ابناء روزگار
هوش مصنوعی: من طبق عادت، از بند و محدودیتها به دشت و فضای آزاد قدم گذاشتم و با دوستی آشنا، که از نسل و دنیای امروز است، همراه شدم.
در سر خمار باده و بر لب نشاط می
در جان هوای صاحب و در دل وفای یار
هوش مصنوعی: این بیت به شادی و نشاط ناشی از نوشیدن باده اشاره میکند. احساس خوشی و سرخوشی در سر و بر لبها جاری است و در درون، فکر و یاد دوست و وفا به او به شدت حس میشود. در مجموع، این شعر حالتی از شادمانی و عشق به معشوق را توصیف میکند.
اسبی چنانکه دانی زیر از میانه زیر
وز کاهلی که بود نه سکسک نه راهوار
هوش مصنوعی: اسب به گونهای است که میدانی، زیر و در میانهاش پایین است. به خاطر کسالتش نه سرعتی دارد و نه جثهای مناسب.
در خفت و خیز مانده همه راه عیدگاه
من گاه زو پیاده و گاهی برو سوار
هوش مصنوعی: در حالتی از خواب و بیداری، همیشه در راهی هستم که به جشن و شادی میرسد. گاهی با پای خود و گاهی بر مرکبی میروم.
نه از غبار خاسته بیرون شدی به زور
نه از زمین خسته برانگیختی غبار
هوش مصنوعی: نه به خاطر فشار و زحمت از غبار بیرون آمدی، و نه از زمین خسته شدهای که بخواهی غبار را برانگیزی.
راضی نشد بدان که پیاده شوم ازو
از فرط ضعف خواست که بر من شود سوار
هوش مصنوعی: او به خاطر ضعف زیادش نتوانست بپذیرد که از آنجا پیاده شوم و از این رو خواست که بر پشت من سوار شود.
گه طعنهای ازین که رکابش دراز کن
گه بذلهای از آن که عنانش فروگذار
هوش مصنوعی: گاهی از آنانی که در مقام و مرتبه بلندتری قرار دارند، انتقاد و طعنه میشنویم. و گاهی هم از کسانی که در موقعیت پایینتری هستند، شوخی و بذلهگویی میشنویم.
من واله و خجل به تحیر فرو شده
چشمی سوی یمینم و گوشی سوی یسار
هوش مصنوعی: من در دنیایی از عشق و حیرت غرق شدهام. یک چشمم به سمت راست و گوشم به سمت چپ است.
تا طعنهای که میدهدم باز طیرگی
تا بذلهای که میکندم باز شرمسار
هوش مصنوعی: من همیشه در تلاش بودم که دیگران را با حرفهایم غافلگیر کنم، اما در عوض خودم شرمنده میشوم.
شاگردکی که داشتم از پی همی دوید
گفتم که خیر هست، مرا گفت بازدار
هوش مصنوعی: شاگردی که داشتم، به دنبالم میدوید. به او گفتم که نیازی نیست، اما او جواب داد که باید کمی صبر کنم.
تو گرم کرده اسب به نظارهگاه عید
عید تو در وثاق نشسته در انتظار
هوش مصنوعی: تو اسب را برای تماشا در روز عید آماده کردهای، در حالی که عید تو در بند و در انتظار است.
عیدی چگونه عیدی چون تنگها شکر
چه تنگها شکر که به خروارها نگار
هوش مصنوعی: عید چگونه میتواند خوشحالکننده باشد، وقتی که مشکلات بسیار دارند. اما هرچند که این تنگناها وجود دارد، زیبایی و جذابیت نیز در دنیا به وفور یافت میشود.
گفتم کلید حجره به من ده تو برنشین
این مرده ریگ را تو به آهستگی بیار
هوش مصنوعی: گفتم که کلید اتاق را به من بده، تو هم بنشین و این مرده را که در خاک است به آرامی بیاور.
القصه بازگشتم و رفتم به خانه زود
در باز کرد و باز ببست از پس استوار
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، به خانه برگشتم و در را باز کردم و دوباره به طور محکم بستم.
بر عادت گذشته به نزدیک او شدم
آغوش باز کرد که هین بوس و هان کنار
هوش مصنوعی: بر اساس عادت قبلی، به او نزدیک شدم و او با آغوشی باز به من خوشامد گفت و گفت که بیا و مرا بوس کن و کنار من بنشین.
در من نظر نکرد چو گفتم چه کردهام
گفت ای ندانمت که چگویم هزار بار
هوش مصنوعی: وقتی که من از او پرسیدم چه کردهام، او بدون اینکه به من نگاه کند، جواب داد که نمیداند باید چه بگوید و این موضوع را هزار بار تکرار کرد.
امروز روز عید و تو در شهر تن زده
فردا ترا چگوید دستور شهریار
هوش مصنوعی: امروز روز عید است و تو در حال تنبلی و بیتوجهی هستی. فردا شهریار به تو خواهد گفت چه کار کنی.
بد خدمتی اساس نهادی تو ناخلف
گردندگی به پیشه گرفتی تو نابکار
هوش مصنوعی: تو به بدی رفتار کردی و اساس نادرستی را بنیان گذاشتی، و به عنوان یک فرد نالایق، شغل ناپسندی را انتخاب نمودی.
گفتم چگویمت که درین حق به دست تست
ای ناگزیر عاشق و معشوق حقگزار
هوش مصنوعی: گفتم چگونه میتوانم به تو بگویم که در این حقیقت، اختیار دست توست ای عشق و معشوقی که ناگزیر به این راه آمدهاید.
لیکن ز شرم آنکه درین هفته بیشتر
شب در شراب بودهام و روز در خمار
هوش مصنوعی: اما به خاطر شرم از این که در این هفته بیشتر اوقات شبها در حال نوشیدن شراب بودهام و روزها در حال خماری به سر بردهام، نمیتوانم...
ترتیب خدمتی که بباید نکردهام
کمتر برای تهنیتی بیتکی سه چار
هوش مصنوعی: من کمتر از آنچه باید انجام دهم، به کمک دیگران پرداختهام، بیشتر برای تبریک و خوشآمدگویی.
گفتا گرت ز گفتهٔ خود قطعهای دهم
مانند قطعهای تو مطبوع و آبدار
هوش مصنوعی: اگر من قطعهای از کلام خود را به تو بدهم، مانند آنچه که خودت گفتهای، خوشایند و لطیف خواهد بود.
گفتم که این نخست خداوندی تو نیست
ای انوریت بنده و چون انوری هزار
هوش مصنوعی: به او گفتم که تو نخستین صاحب اختیار نیستی، ای کسی که همچون انوری، بندهای داری که هزاران همچون تو هستند.
پس گفتمش که بیتی ده بر ولا بخوان
تا چیست وزن و قافیه چون بردهای به کار
هوش مصنوعی: به او گفتم که یک بیت درباره ولایت بخواند تا ببینم وزن و قافیهاش چگونه است و چه نوعی را به کار برده است.
آغاز کرد مطلع و آواز برکشید
وانگاه چه روایت چون در شاهوار
هوش مصنوعی: شعر شروع شد و صدایی زیبا بلند شد، سپس داستانی بیان شد مانند روایتهایی که در محافل بزرگ و مهم نقل میشود.
حاشیه ها
1402/11/24 13:01
احمد خرمآبادیزاد
واژه «سُکسُک» در مصرع دوم بیت شماره 4 برای اسبی به کار میرود که «بد رفتار» بوده و هنگام تیز رفتن، سوار خود را «جنبانده و ناآرام» میکند (فرهنگ فارسی تاجیکی، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، 1385).
با توجه به بیت شماره 6 از غزل 2993 دیوان شمس مولانا:
سُکسُک بُدیم و توسن و در راه صدق لَنگ/رهوار از آن شدیم که رهوار میکشی
«سُکسُک» یعنی «سرکش» و «رام نشده».