قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در مدح صدرالزمان علاء الدین محمود خراسانی
باد شبگیری نسیم آورد باز از جویبار
ابر آذاری علم افراشت باز از کوهسار
این چو پیکان بشارتبر، شتابان در هوا
وان چو پیلان جواهرکش خرامان در قطار
گه معطر خاک دشت از باد کافوری نسیم
گه مرصع سنگ کوه از ابر مرواریدبار
بوی خاک از نرگس و سوسن چو مشک تبتی
روی باغ از لاله و نسرین چو نقش قندهار
مرحبا بویی که عطارش نباشد در میان
حبذا نقشی که نقاشش نباشد آشکار
ابر اگر عاشق نشد چون من چرا گرید همی
باد اگر شیدا نشد چون من چرا شد بیقرار
مست اگر بلبل شدست از خوردن مل پس چراست
چهرهٔ گل با فروغ و چشم نرگس پر خمار
رونق بازار بترویان بشد زیرا که بود
بوی خطشان گلستان و رنگ رخشان لالهزار
باده خور چون لاله و گل زانکه اندر کوه و دشت
لاله میروید ز خارا گل همی روید ز خار
باده خوردن خوش بود بر گل به هنگام صبوح
توبه کردن بد بود خاصه در ایام بهار
بر گل سوری می صافی حلالست و مباح
خاصه اندر مجلس صدر جهان فخر کبار
مجلس عالی علاء الدین که از دست سخاش
زر ز کان خواهد امان و در ز دریا زینهار
عالم علم و سپهر جود محمود آنکه هست
افتخار روزگار و اختیار شهریار
دست جود آسمان از دست جودش مایهخواه
نقد جاه اختران بر سنگ قدرش کمعیار
عقل پروردست گویی روح او را در ازل
روح پروردست گویی شخص او را برکنار
راستکاری پیشه کردست از برای آنکه نیست
در قیامت هیچکس جز راستکاران رستگار
کی شود عالم از او خالی که از بهر بقاش
کرد ایزد روز مولودش فنا را سنگسار
زاب و آتش برد روح و رای او پاکی و نور
چون ز باد و خاک طبع و حلم او لطف و وقار
خواستند از حلم و رای او زمین و آسمان
هریکی در خورد خود چیزی ز روی افتخار
خود او چون زان سؤال آگه شد اندر حال داد
کوه این را خلعت و خورشید آنرا یادگار
ابر جودش گر به نیسان قطره بارد بر زمین
تا قیامت با درم آید برون دست چنار
ای به جنب همت تو پایهٔ اجرام پست
وی به پیش طلعت تو چشمهٔ خورشید تار
دارد از لطف تو برجیس و ز قهر تو زحل
این سعادت مستفاد و آن نحوست مستعار
در پناه درگه اقبال و بام قدرتست
هفت کوکب در مسیر و نه سپهر اندر مدار
ورکسی گوید نشاید بود گویم پس چراست
این نه آنرا پاسبان وان هفت این را پردهدار
فضل یزدان هست سال و مه یسارت را یمین
رای سلطان هست روز و شب یمینت را یسار
هر لباسی کز شرف پوشید شخص دولتت
رفعتش بودست پود و عصمتش بودست تار
گر شود در سنگ پنهان دشمنت همچون کشف
ور شود در خاک متواری حسودت همچو مار
حزم تو آنرا چو ناقه آورد بیرون ز سنگ
چو عزیمت هیبت و خشمت برآرد زان دمار
هست مضمر گویی اندر طاعت و عصیان تو
نام و ننگ و خیر و شر و لطف و قهر و فخر و عار
مادحت را گر معانی سست و الفاظ ابترست
زاهل معنی لاجرم کس نیست او را خواستار
هرکه در بند صور ماند به معنی کی رسد
مرد کو صورت پرست آمد بود معنیگذار
لیک ار یک روز بر درگاه تو باشد به پای
پایگاهی یابد از اقران فزون در روزگار
طبع گنگش بیزبان گویا شود چون کلک تو
گرچه کلک تو کمر بندد به پیشت بندهوار
گرچه نزد هیچ دیار این زمان مقبول نیست
گردد از تعریف تو صاحب قبول این دیار
سغبهٔ او باشد امروز آنکه منکر بود دی
طاعت او دارد امسال آنکه عصیان داشت پار
تا زند باد خزان بر شاخها زر و درم
تا کند باد صبا در باغها نقش و نگار
شاخ اقبالت چو باغ از ابر نیسان باد سبز
شخص بدخواهت چو برگ از باد دی زرد و نزار
چهرهٔ بدخواهت از انده چو آبی باد زرد
سینهٔ بد گوت پر خون از تفکر چون انار
شادمان در دولت عالی و جاه بیکران
کامران از نعمت باقی و عمر بیکنار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیرکبیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی: دوش از درم درآمد سرمست و بیقرارقصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح صاحب سعید جلالالوزرا عمربن مخلص: هندویی کز مژگان کرد مرا لاله قطار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باد شبگیری نسیم آورد باز از جویبار
ابر آذاری علم افراشت باز از کوهسار
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی در شب وزیدن گرفته و از جویبار ابر آذاری پرچمی برافراشته شده و باز از دمنوش کوهها به اهتزاز درآمده است.
این چو پیکان بشارتبر، شتابان در هوا
وان چو پیلان جواهرکش خرامان در قطار
هوش مصنوعی: این تصویر، مانند پیکانی است که پیام خوشی را به سرعت به همه میرساند. و آن چیز، مانند فیلهایی است که با ظرافت و آرامش در صف حرکت میکنند و جواهرات را به نمایش میگذارند.
گه معطر خاک دشت از باد کافوری نسیم
گه مرصع سنگ کوه از ابر مرواریدبار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بوی خوش خاک دشت با نسیمی مانند کافور منتشر میشود و گاهی دیگر، سنگهای کوه به صدای بارانی شبیه مروارید درخشان میدرخشند.
بوی خاک از نرگس و سوسن چو مشک تبتی
روی باغ از لاله و نسرین چو نقش قندهار
هوش مصنوعی: بوی دلانگیز خاک از گلهای نرگس و سوسن مثل عطر مشک تبت، فضا را پر کرده و زیبایی باغ با گلهای لاله و نسرین شبیه به نقش و نگارهای قندهار است.
مرحبا بویی که عطارش نباشد در میان
حبذا نقشی که نقاشش نباشد آشکار
هوش مصنوعی: خوش آمد بوی خوشی که عطار آن را نچشیده، و چه زیباست تصویری که نقاش آن را نرسانده باشد.
ابر اگر عاشق نشد چون من چرا گرید همی
باد اگر شیدا نشد چون من چرا شد بیقرار
هوش مصنوعی: اگر ابر به عشق نرسید و مانند من دلتنگ نشد، پس چرا باید بگرید؟ و اگر باد هم شیدا نشد و مانند من بیقرار نگردید، پس چه دلیلی دارد که در آرامش نماند؟
مست اگر بلبل شدست از خوردن مل پس چراست
چهرهٔ گل با فروغ و چشم نرگس پر خمار
هوش مصنوعی: اگر بلبل به خاطر نوشیدن شراب مست شده است، پس چرا چهرهٔ گل همچنان درخشان و چشم نرگس پر از خواب و بی خبری است؟
رونق بازار بترویان بشد زیرا که بود
بوی خطشان گلستان و رنگ رخشان لالهزار
هوش مصنوعی: بازار معشوقهها رونق گرفت، زیرا بوی خوش خطهای آنها همانند بوی گلستان و رنگ رخسارشان شبیه لالهزار است.
باده خور چون لاله و گل زانکه اندر کوه و دشت
لاله میروید ز خارا گل همی روید ز خار
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب مانند لاله و گل است، زیرا در کوه و دشت، لاله از خاک و گل از خار به وجود میآید.
باده خوردن خوش بود بر گل به هنگام صبوح
توبه کردن بد بود خاصه در ایام بهار
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب در زمان صبحگاهی بر روی گلها لذتبخش است، اما توبه کردن در این زمان به ویژه در فصل بهار کار خوبی نیست.
بر گل سوری می صافی حلالست و مباح
خاصه اندر مجلس صدر جهان فخر کبار
هوش مصنوعی: به روی گل سرخ، نوشیدنی صاف و حلال وجود دارد و مخصوصاً در جمع افراد برجسته و بزرگ، این مسئله پذیرفته شده است.
مجلس عالی علاء الدین که از دست سخاش
زر ز کان خواهد امان و در ز دریا زینهار
هوش مصنوعی: در یک مجلس بزرگ و مهم که علاء الدین برگزار کرده، شخصی با سخاوت و بخشش خود، کسانی را از خطرات و مشکلات نجات میدهد. او از دریا به عنوان نماد چالش و خطر یاد میکند و به دیگران هشدار میدهد که مراقب باشند.
عالم علم و سپهر جود محمود آنکه هست
افتخار روزگار و اختیار شهریار
هوش مصنوعی: در دنیا، علم و دانش و بخششهای او مانند ماه در آسمان میدرخشد. او کسی است که نماد افتخار زمانه و صاحب اختیار در سرزمینهاست.
دست جود آسمان از دست جودش مایهخواه
نقد جاه اختران بر سنگ قدرش کمعیار
هوش مصنوعی: دست بخشش آسمان از دست بخشش خود، خواهان ارزشی برای ستارههاست، در حالی که سنگی که ارزشش کم است نمیتواند نشانگر مقام واقعی آنها باشد.
عقل پروردست گویی روح او را در ازل
روح پروردست گویی شخص او را برکنار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عقل و روح انسان به هم پیوستهاند، به طوری که عقل به مانند پرورشدهندهای عمل میکند و روح او را در آغاز خلقت شکل میدهد. در این حالت، شخصیتی که فرد به آن دست مییابد، جدا و مستقل از این ترکیب نیست.
راستکاری پیشه کردست از برای آنکه نیست
در قیامت هیچکس جز راستکاران رستگار
هوش مصنوعی: انسان به راستگویی و صداقت روی آورده است زیرا در روز قیامت، تنها کسانی که راستگو هستند، نجات خواهند یافت.
کی شود عالم از او خالی که از بهر بقاش
کرد ایزد روز مولودش فنا را سنگسار
هوش مصنوعی: چگونه میتواند جهان از وجود او خالی شود، در حالی که برای بقا و ادامهاش، خداوند روز تولدش را به نفی و پاکسازی فنا اختصاص داده است؟
زاب و آتش برد روح و رای او پاکی و نور
چون ز باد و خاک طبع و حلم او لطف و وقار
هوش مصنوعی: روح و عقل او از زاب و آتش پاک و روشن است، مانند باد و خاک که طبع و شخصیت او را با لطافت و وقار تعریف میکند.
خواستند از حلم و رای او زمین و آسمان
هریکی در خورد خود چیزی ز روی افتخار
هوش مصنوعی: آنها خواستند که از صبر و خرد او، زمین و آسمان هر کدام چیزی را به خاطر افتخار و بزرگی خود به نمایش بگذارند.
خود او چون زان سؤال آگه شد اندر حال داد
کوه این را خلعت و خورشید آنرا یادگار
هوش مصنوعی: پس از آنکه او از این سؤال مطلع شد، کوه به او هدیهای داد و خورشید نیز چیزی به عنوان یادگار به او بخشید.
ابر جودش گر به نیسان قطره بارد بر زمین
تا قیامت با درم آید برون دست چنار
هوش مصنوعی: اگر ابر رحمتش در ماه نیسان فقط یک قطره بر زمین بریزد، تا قیامت هم برکاتش لبریز خواهد بود و این نعمت همچنان ادامه خواهد داشت.
ای به جنب همت تو پایهٔ اجرام پست
وی به پیش طلعت تو چشمهٔ خورشید تار
هوش مصنوعی: تو به مانند ستونی محکم و استوار هستی که اجسام ضعیف و پست را به جنب وامیدارد و در مقابل چهرهٔ نورانیات، چشمهٔ خورشید نیز کمنور و تار به نظر میرسد.
دارد از لطف تو برجیس و ز قهر تو زحل
این سعادت مستفاد و آن نحوست مستعار
هوش مصنوعی: برجیس به خاطر لطف تو خوشبختی را کسب کرده و زحل به خاطر خشم تو بدشانسی را به ارث برده است.
در پناه درگه اقبال و بام قدرتست
هفت کوکب در مسیر و نه سپهر اندر مدار
هوش مصنوعی: در سایهی خوشبختی و بالای قدرت، هفت سیاره در مسیر خاصی حرکت میکنند و نه در مدار آسمان.
ورکسی گوید نشاید بود گویم پس چراست
این نه آنرا پاسبان وان هفت این را پردهدار
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که نباید به این موضوع پرداخته شود، من میگویم پس چرا اینجا نگهبانی وجود دارد و آن هفت نفر هم برای حفظ این موضوع هستند؟
فضل یزدان هست سال و مه یسارت را یمین
رای سلطان هست روز و شب یمینت را یسار
هوش مصنوعی: نعمتهای خدا شامل سال و ماه است که به تو کمک میکند. تصمیم و تدبیر پادشاه باعث میشود که روز و شب به نفع تو پیش برود.
هر لباسی کز شرف پوشید شخص دولتت
رفعتش بودست پود و عصمتش بودست تار
هوش مصنوعی: هر لباسی که فردی با افتخار بر تن کند، نشان از بالا بودن مقام و حرمت او دارد و پاکی و عفت او به مانند تاری است که در آن لباس بافته شده است.
گر شود در سنگ پنهان دشمنت همچون کشف
ور شود در خاک متواری حسودت همچو مار
هوش مصنوعی: اگر دشمنت در سنگ پنهان شود، مانند کسی که کشف میشود، و اگر حسادتت در خاک ناپدید گردد، مانند یک مار.
حزم تو آنرا چو ناقه آورد بیرون ز سنگ
چو عزیمت هیبت و خشمت برآرد زان دمار
هوش مصنوعی: وقار و احتیاط تو به اندازهای است که وقتی افسار آن را به افراد میسپاری، مانند شتری که از بین سنگها بیرون میآید، جلوهگری میکند. وقتی که عزم و ارادهات را نشان میدهی، موجب میشود که دیگران از تو به شدت بترسند و به وحشت بیفتند.
هست مضمر گویی اندر طاعت و عصیان تو
نام و ننگ و خیر و شر و لطف و قهر و فخر و عار
هوش مصنوعی: در اطاعت و نافرمانی تو، چیزهای پنهانی وجود دارد که به نام و آبرو، خوبی و بدی، رحمت و خشم، و افتخار و شرم مربوط میشود.
مادحت را گر معانی سست و الفاظ ابترست
زاهل معنی لاجرم کس نیست او را خواستار
هوش مصنوعی: اگر تعریف و توصیف تو از کسی سست و بیمبنا باشد و کلامت ناقص و ناتمام، به همین دلیل هیچکس خواهان تو نخواهد بود.
هرکه در بند صور ماند به معنی کی رسد
مرد کو صورت پرست آمد بود معنیگذار
هوش مصنوعی: هر کس که به ظاهر و شکلها گرفتار باشد، هرگز به مفهوم و معنی واقعی نخواهد رسید. کسی که تنها به دنبال زیباییهای ظاهری است، هرگز نمیتواند به درک عمیق و حقیقتی که در پس آن وجود دارد، دست پیدا کند.
لیک ار یک روز بر درگاه تو باشد به پای
پایگاهی یابد از اقران فزون در روزگار
هوش مصنوعی: اما اگر یک روز در کنار درگاه تو بایستد، جایگاهی خواهد یافت که از دیگران بالاتر باشد در این دنیا.
طبع گنگش بیزبان گویا شود چون کلک تو
گرچه کلک تو کمر بندد به پیشت بندهوار
هوش مصنوعی: روح خموش و بیزبان او همچون قلم تو به وضوح و روشنی بیان خواهد شد، حتی اگر قلم تو به احترام و به صورت بندهوار به کار بیفتد.
گرچه نزد هیچ دیار این زمان مقبول نیست
گردد از تعریف تو صاحب قبول این دیار
هوش مصنوعی: هرچند که در هیچ سرزمینی در حال حاضر تو محبوب نیستی، اما تعریف و ستایش تو در این سرزمین ارزشمند است.
سغبهٔ او باشد امروز آنکه منکر بود دی
طاعت او دارد امسال آنکه عصیان داشت پار
هوش مصنوعی: امروز، کسی که دیروز به اطاعت او اعتنایی نداشت، در واقع دچار حالت توبه و بازگشت میشود. و آن کسی که پارسال به خطا و گناه مشغول بود، امسال به پذیرش و تقدیر او روی میآورد.
تا زند باد خزان بر شاخها زر و درم
تا کند باد صبا در باغها نقش و نگار
هوش مصنوعی: بگذار تا باد خزان طلا و نقره را از درختان بیاندازد و باد صبا در باغها طرح و زیبایی بیافریند.
شاخ اقبالت چو باغ از ابر نیسان باد سبز
شخص بدخواهت چو برگ از باد دی زرد و نزار
هوش مصنوعی: زمانی که خوشبختی و موفقیت تو مانند درختی در بهار شکوفا است، افرادی که به تو بدخواهی میکنند، مثل برگهای زرد و پژمرده در پاییز از تو دور میشوند.
چهرهٔ بدخواهت از انده چو آبی باد زرد
سینهٔ بد گوت پر خون از تفکر چون انار
هوش مصنوعی: چهرهٔ دشمن تو از غم، مانند آبی که در دلش ناراحتی وجود دارد، زرد و پر از کینه و اندوه میشود. درد و تفکر او همچون دانههای خونین انار است که از عمق دلش بیرون میزند.
شادمان در دولت عالی و جاه بیکران
کامران از نعمت باقی و عمر بیکنار
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال در زندگی با مقام بلند و اختیار نامحدود، از نعمت دائمی و زندگی طولانی برخوردار است.
حاشیه ها
1394/09/25 13:11
قریب
حقیقتا فوق العاده است
مرحبا بویی که عطارش نباشد در میان
حبذا نقشی که نقاشش نباشد آشکار
ابر اگر عاشق نشد چون من چرا گرید همی
باد اگر شیدا نشد چون من چرا شد بیقرار
1395/03/17 11:06
آذرهمایون
واقعا زیبا سروده
ابر اگر عاشق نشد چون من، چرا گرید همی؟ باد اگر شیدا نشد چون من، چرا شد بیقرار؟