گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیرکبیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی

دوش از درم درآمد سرمست و بی‌قرار
همچون مه دو هفته و هر هفت کرده یار
با زلف تابدار دلاویز پر شکن
با چشم نیم‌خواب جهان‌سوز پرخمار
جستم ز جای و پیش دوید و سلام کرد
واوردمش چو تنگ شکر تنگ در کنار
گفت از کجات پرسم و خود کی رسیده‌ای
چونی بماندگی و چگونست حال و کار
گفتم که حالم از غم تو بس تباه بود
لیکن کنون ز شادی روی تو چون نگار
تا همچون چنگ تو به کنارم نیامدی
بودم چو زیر چنگ تو با ناله‌های زار
بنشست و ماجرای فراق از نخست روز
آغاز کرد و قصهٔ آن گوی و اشکبار
می‌گفت و می‌گریست که آخر چو درگذشت
بی‌تو ز حد طاقت من بار انتظار
منت خدای را که به هم باز یک نفس
دیدار بود بار دگرمان در این دیار
القصه از سخن به سخن شد چو یک زمان
گفتیم از این حدیث و گرفتیم اعتبار
افتاد در معانی و تقطیع شاعری
بر وزنهای مشکل و الفاظ مستعار
گفتا اگرچه مست و خرابم سؤال کن
رمزی دو زین نمط نه نهان بل به آشکار
گفتم که چیست آنکه پس دور چرخ ازوست
گر زیر دور چرخ یمین است یا یسار
در بزم رشک برده برو شاخ در خزان
در بذل شرم خورده از او ابر در بهار
اصل وجود اوست که از بیخ فرع اوی
دارد همان نظام که از هفت و از چهار
گفتا که دست نایب سلطان شرق و غرب
آن از جهان گزیده و دستور شهریار
مودود احمد عصمی کز نفاذ امر
دارد زمام گیتی در دست اختیار
گفتم که چیست آن تن بی‌جان که در صبی
بودی صباش دایه و مادرش جویبار
زو موج فتنه ساکن و او روز و شب دوان
زو ملک شاه فربه و او سال و مه نزار
گه در مزاج حرف نهد نفس ناطقه
گه در کنار نطق کند در شاهوار
گفتا که کلک نایب دستور شرق و غرب
آن لطف گاه بر و سیاست به روز بار
مودود احمد عصمی کز مکان اوست
بنیاد دین و قاعدهٔ دولت استوار
گفتم قصیده‌ای اگرت امتحان کنم
در مدح این خلاصهٔ مقصود روزگار
طبعت بدان قیام تواند نمود گفت
کم‌گوی قصه، خیز دوات و قلم بیار
برخاستم دوات و قلم بردمش به پیش
آن یار ناگزیر و رفیق سخن‌گزار
برداشت کلک و کاغذ و فرفر فرونوشت
بر فور این قصیدهٔ مطبوع آبدار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش از درم درآمد سرمست و بی‌قرار
همچون مه دو هفته و هر هفت کرده یار
هوش مصنوعی: دیروز شب، کسی به طور شگفت‌انگیز و سرشار از شادی و بی‌تابی از در من وارد شد، مانند ماه که دو هفته در آسمان است و هر هفته همراه با محبوبش می‌گردد.
با زلف تابدار دلاویز پر شکن
با چشم نیم‌خواب جهان‌سوز پرخمار
هوش مصنوعی: با موهای زیبا و پیچ‌دار خود و چشمانی که شبیه خواب هستند، جهانی آتشین و پر از شور را رقم می‌زنی.
جستم ز جای و پیش دوید و سلام کرد
واوردمش چو تنگ شکر تنگ در کنار
هوش مصنوعی: بلافاصله از جا بلند شدم و به سمت او دویدم و سلام کردم. او را مانند شکر در آغوش گرفتم.
گفت از کجات پرسم و خود کی رسیده‌ای
چونی بماندگی و چگونست حال و کار
هوش مصنوعی: بپرسیم از کجا آمده‌ای و حال و احوالت چگونه است، حالا در کجا و چگونه زندگی می‌کنی.
گفتم که حالم از غم تو بس تباه بود
لیکن کنون ز شادی روی تو چون نگار
هوش مصنوعی: به او گفتم که حال من از درد و غم عشق تو خیلی بد بود، اما حالا به خاطر شادی و زیبایی روی تو، مثل یک تصویر زیبا شادم.
تا همچون چنگ تو به کنارم نیامدی
بودم چو زیر چنگ تو با ناله‌های زار
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به نزدیکی من نیامدی، مانند کسی بودم که زیر چنگ نشسته و با صدای گریه و ناله می‌زند.
بنشست و ماجرای فراق از نخست روز
آغاز کرد و قصهٔ آن گوی و اشکبار
هوش مصنوعی: او نشسته و از ابتدای روز شروع به روایت داستان جدایی کرد و داستان آن را با ناله و اشک بیان نمود.
می‌گفت و می‌گریست که آخر چو درگذشت
بی‌تو ز حد طاقت من بار انتظار
هوش مصنوعی: او می‌گفت و اشک می‌ریخت که وقتی بدون تو بگذرد، طاقت من از انتظار تمام می‌شود.
منت خدای را که به هم باز یک نفس
دیدار بود بار دگرمان در این دیار
هوش مصنوعی: شکر خدا را که باز هم فرصتی پیش آمد تا یکبار دیگر یکدیگر را ملاقات کنیم در این سرزمین.
القصه از سخن به سخن شد چو یک زمان
گفتیم از این حدیث و گرفتیم اعتبار
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، ما در گفت‌وگو به موضوعات مختلف پرداختیم و در یک لحظه به این داستان اشاره کردیم و آن را معتبر دانستیم.
افتاد در معانی و تقطیع شاعری
بر وزنهای مشکل و الفاظ مستعار
هوش مصنوعی: شاعر در تلاش است تا با استفاده از وزن‌های پیچیده و واژه‌های غیرمعمول، معانی عمیق و ظریف‌تری را در آثار خود بگنجاند. او به صورت خاص به تجزیه و تحلیل این معانی و تکنیک‌های شعری پرداخته و سعی دارد شعرهایش را به شیوه‌ای متفاوت و هنری ارائه دهد.
گفتا اگرچه مست و خرابم سؤال کن
رمزی دو زین نمط نه نهان بل به آشکار
هوش مصنوعی: گفت اگرچه در حال مستی و بینوایی هستم، اما می‌توانی از من پرسش کنی. رازی را که می‌خواهم بگویم، نه به‌طور پنهان، بلکه به وضوح و آشکار پاسخ می‌دهم.
گفتم که چیست آنکه پس دور چرخ ازوست
گر زیر دور چرخ یمین است یا یسار
هوش مصنوعی: گفتم آنچه سبب این گردش آسمانی است، چیست؟ آیا این در سمت راست است یا در سمت چپ زیر آسمان؟
در بزم رشک برده برو شاخ در خزان
در بذل شرم خورده از او ابر در بهار
هوش مصنوعی: در جشن و سرور، کسی که درختش در پاییز برنده شده، از روی شرم مانند ابر در بهار، در بخشش و عطا دست برداشته است.
اصل وجود اوست که از بیخ فرع اوی
دارد همان نظام که از هفت و از چهار
هوش مصنوعی: وجود او همان منبع اصلی است که همه چیز از آن منشأ می‌گیرد. نظام هستی مانند نظامی است که از تکیه‌گاه‌ها و ارکان مختلفی مانند هفت و چهار شکل می‌گیرد.
گفتا که دست نایب سلطان شرق و غرب
آن از جهان گزیده و دستور شهریار
هوش مصنوعی: او می‌گوید که دست نایب پادشاه، که مانند دست قدرتی در شرق و غرب است، از میان دشواری‌ها و چالش‌های جهان برگزیده و تحت نظر حکمرانی قرار دارد.
مودود احمد عصمی کز نفاذ امر
دارد زمام گیتی در دست اختیار
هوش مصنوعی: احمد عصمی، که به خاطر قدرت و نفوذش در اداره امور شناخته می‌شود، کنترل جهان را در دستانش دارد.
گفتم که چیست آن تن بی‌جان که در صبی
بودی صباش دایه و مادرش جویبار
هوش مصنوعی: گفتم آن جسم بی‌روح چه چیزی است که در دوران کودکی، صبای خوش زندگی‌اش همانند یک دایه و مادر به او حیات می‌بخشد؟
زو موج فتنه ساکن و او روز و شب دوان
زو ملک شاه فربه و او سال و مه نزار
هوش مصنوعی: از تحولات و بحران‌ها دوری کن و در روز و شب پیوسته حرکت کن؛ زیرا که در این شرایط، سلطنت و قدرت و نعمت به دست می‌آید، در حالی که سال‌ها و ماه‌ها در سختی و کم‌بودی می‌گذرانند.
گه در مزاج حرف نهد نفس ناطقه
گه در کنار نطق کند در شاهوار
هوش مصنوعی: گاهی نفس ناطقه سخن می‌گوید و گاهی در کنار کلام، حالت شاهوار به خود می‌گیرد.
گفتا که کلک نایب دستور شرق و غرب
آن لطف گاه بر و سیاست به روز بار
هوش مصنوعی: گفت که قلم، به عنوان نماینده‌ای از طرف شرق و غرب، گاهی نعمت و زیبایی را به ما هدیه می‌دهد و گاهی نیز تحت تأثیر تدبیر و سیاست روز قرار می‌گیرد.
مودود احمد عصمی کز مکان اوست
بنیاد دین و قاعدهٔ دولت استوار
هوش مصنوعی: مودود احمد عصمی که در اوست، اساس دین و بنیاد حکومت پایدار است.
گفتم قصیده‌ای اگرت امتحان کنم
در مدح این خلاصهٔ مقصود روزگار
هوش مصنوعی: گفتم اگر بخواهم شعری در ستایش این خلاصه و چکیده‌ی زندگی روزگار بنویسم، چه می‌شود؟
طبعت بدان قیام تواند نمود گفت
کم‌گوی قصه، خیز دوات و قلم بیار
هوش مصنوعی: طبیعت تو می‌تواند خود را نشان دهد. بگو کم‌تر از این قصه‌ها را بگوییم، برخیز و دوات و قلم را بیاور.
برخاستم دوات و قلم بردمش به پیش
آن یار ناگزیر و رفیق سخن‌گزار
هوش مصنوعی: برخواست و دوات و قلم را بردم به پیش آن یار ناگزیر و رفیق گوینده.
برداشت کلک و کاغذ و فرفر فرونوشت
بر فور این قصیدهٔ مطبوع آبدار
هوش مصنوعی: قلم و کاغذ را بردار و به سرعت این شعر چاپ‌شده و دل‌انگیز را بنویس.