قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶
ای در ضمان عدل تو معمور بحر و بر
وی در مسیر کلک تو اسرار نفع و ضر
ای روزگار عادل و ایام فتنهسوز
وی آسمان ثابت و خورشید سایهور
عدل تو بود اگرنه جهان را نماندی
با خشک ریش جور فلک هیچ خشک و تر
در روزگار عدل تو با جبر خاصیت
بیجاده از تعرض کاهست بر حذر
گیتی ز فضلهٔ دل ودست تو ساختست
در آب ساده گوهر و در خاک تیره زر
وز مابقی خوان تو ترتیب کردهاند
بر خوان دهر هرچه فلک راست ماحضر
قدر تو کسوتیست که خیاط فطرتش
بردوختست از ابرهٔ افلاک آستر
گردون بر نتایج کلکت بود عقیم
دریا بر لطافت طبعت بود شمر
بر ملک پرده کلک تو دارد همی نگاه
از راز دهر اگرچه گرفتست پرده بر
در ملک دهر کیست که بودست سالها
زین روی پردهدار و زان روی پردهدر
ای چرخ استمالت و مریخ انتقام
ای آقتاب تخاطر و ای مشتری خطر
حرص ثنا و عشق جمالت مبارکت
گر در قوای نامیه پیدا کند اثر
این در زبان خامش سوسن نهد کلام
وان در طباق دیدهٔ نرگس نهد بصر
از عشق نقش خاتم تست آنکه طبع موم
با انگبین همی نبرد دوستی به سر
نشگفت اگر نگین ترا در قبول مهر
چون موم نرم سجدهٔ طاعت برد حجر
قهر تو آتشی است چنان اختیارسوز
کاسیب او دخان کند اندیشه در فکر
از شر دشمن ایمنی از بهر آنکه هست
هستی و نیستیش به یک بار چون شرر
بر کشتن حسود تو مولع چو آسمان
کس در جهان ندیده و نشنیده در سمر
طوفان چرخ جان یکی را چو غوطه داد
فریاد از اخترانش برآمد که لاتذر
نگذارد ار به چرخ رسد باد قهر تو
آثار حسن عاریتی بر رخ قمر
ور سایهٔ تغیر تو بر جهان فتد
در طبع کو کنار مرکب کند سهر
بیند فلک نظیر تو لیکن به شرط آنک
هم سوی تو به دیدهٔ احول کند نظر
چون زاب تیغ دودهٔ سلجوق بیخ ملک
کرد از طریق نشو به هر شش جهت سفر
آمد نظام شاخس و صدر شهید برگ
وان شاخ و برگ را تو خداوند بار و بر
دست زوال تا ابد از بهر چون تو بار
در بیخ این درخت نخواهد زدن تبر
ز اول که داشت در تتق صنع منزوی
ارواح را مشیمه و اشباح را گهر
در خفیه با زمانه قضا گفت حاملی
ای مادر جهان به جهانی همه هنر
گفتا چگونه، گفت به آخر زمان ترا
زاید وزیر عالم عادل یکی پسر
هم در نفاذ امر بود پادشا نشان
هم در نهاد خویش بود پادشا سیر
عقلی مجرد آمده در حیز جهت
روحی مقدس آمده در صورت بشر
با سیر حکم او به مثل چرخ کند سیر
با سنگ حلم او به مثل کوه تیز پر
میبود تا به عهد تو بیچاره منتظر
کان وعده را نبود کسی جز تو منتظر
و امروز چون به کام رسید از نشاط آن
کانچ از قضا شنید همان دید از قدر
گردان به گرد کوی زمانه زمانهایست
با یک دهان ز شکر قضا تا به سر شکر
دانی چه خود همای بقا در هوای دهر
از بهر مدت تو گشادست بال و پر
ورنه نه آن درشت پسندست روزگار
کو روزگار خویش به هرکس کند هدر
خود خاک درگه تو حکایت همی کند
چونان که سطح آب حکایت کند صور
کز روی سبق مرتبه در مجمع وجود
ذات تو آمد اول و پس دهر بر اثر
من این همی ندانم دانم که چون تو نیست
در زیر چرخ و کس نرسیدست بر زبر
در جیب چرخ گر نشود دست امتحانت
در طول و عرض دامن آخر زمان نگر
تا تربیت کنند سه فرزند کون را
ترکیب چار مادر و تاثیر نه پدر
از طوق طوع گردن این چار نرم دار
در پای قدر تارک آن نه فرو سپر
تا واحد است اصل شمار و نه از شمار
دوران بیشمار به شادی همی شمر
بر مرکز مراد تو ایام را مدار
تا چرخ را مدار بود گرد این مدر
جویندهٔ رضای تو سلطان دادبخش
دارندهٔ بقای تو سبحان دادگر
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در مدح وزیر علاء الدین بوبویه: چو زیر مرکز چرخ مدورقصیدهٔ شمارهٔ ۷۷: زهی بقای تو دوران ملک را مفخر
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای در ضمان عدل تو معمور بحر و بر
وی در مسیر کلک تو اسرار نفع و ضر
هوش مصنوعی: ای در امان عدالت تو، دریا و زمین مانند یک شهر پر رونق هستند و در مسیر کشتی تو، رازهای سود و زیان نهفته است.
ای روزگار عادل و ایام فتنهسوز
وی آسمان ثابت و خورشید سایهور
هوش مصنوعی: ای زمانهای که انصاف داری و ای روزگار پر از جنجال، تو همچون آسمانی پایدار و خورشیدی که سایه میافکند.
عدل تو بود اگرنه جهان را نماندی
با خشک ریش جور فلک هیچ خشک و تر
هوش مصنوعی: اگر تو انصاف نداشتی، جهان باید با ناعدالتیهای سماوی و سختیهایی که وجود دارد به تنگنا میافتاد و هیچ چیز در آن باقی نمیماند.
در روزگار عدل تو با جبر خاصیت
بیجاده از تعرض کاهست بر حذر
هوش مصنوعی: در زمان حکومت تو که عدالت برقرار است، به گونهای خاص از ظلم و ستم دوری میشود و مردم در امان هستند.
گیتی ز فضلهٔ دل ودست تو ساختست
در آب ساده گوهر و در خاک تیره زر
هوش مصنوعی: دنیا از خُلق و کار تو به وجود آمده است؛ در آب، مرواریدهای زلال و در خاک، طلاهای درخشان نهفته است.
وز مابقی خوان تو ترتیب کردهاند
بر خوان دهر هرچه فلک راست ماحضر
هوش مصنوعی: از باقیماندههای خوان تو، بر سر سفره زمان هر آنچه که تقدیر برای ما مقدر کرده است، آماده شده است.
قدر تو کسوتیست که خیاط فطرتش
بردوختست از ابرهٔ افلاک آستر
هوش مصنوعی: تو همانند لباسی هستی که خیاط خلقت آن را از پارچهای ساخته که در آسمانها وجود دارد.
گردون بر نتایج کلکت بود عقیم
دریا بر لطافت طبعت بود شمر
هوش مصنوعی: آسمان بر تاثیرات تو ناتوان و عاجز است، در حالی که دریا به لطافت طبیعت تو میبالد.
بر ملک پرده کلک تو دارد همی نگاه
از راز دهر اگرچه گرفتست پرده بر
هوش مصنوعی: خطوطی که تو بر روی کاغذ مینویسی، به نوعی راهنمایی برای درک اسرار زندگی هستند. اگرچه دنیا پردهای بر روی حقیقت کشیده، اما تو با نگاه خود به آن رازها دسترسی داری.
در ملک دهر کیست که بودست سالها
زین روی پردهدار و زان روی پردهدر
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس نیست که سالها به یک شکل ثابت باقی بماند؛ برخی در یک حالت ظاهر میشوند و برخی در حالتی دیگر.
ای چرخ استمالت و مریخ انتقام
ای آقتاب تخاطر و ای مشتری خطر
هوش مصنوعی: ای چرخ سرنوشت و ای سیارهای که به انتقام میآیی، ای خورشید درخشان و ای سیارهای که نشانه خطر هستی.
حرص ثنا و عشق جمالت مبارکت
گر در قوای نامیه پیدا کند اثر
هوش مصنوعی: اگر حرص بر ستایش و عشق به زیباییات در نهاد آدمی نمود پیدا کند، این نشانهای مبارک است.
این در زبان خامش سوسن نهد کلام
وان در طباق دیدهٔ نرگس نهد بصر
هوش مصنوعی: در زبان خاموش، گل سوسن حرفی را میآورد و در چشمهای نرگس، نگاه خاصی را قرار میدهد.
از عشق نقش خاتم تست آنکه طبع موم
با انگبین همی نبرد دوستی به سر
هوش مصنوعی: عشق تو چنان تأثیری بر دل دارد که حتی طبع نرم موم هم نمیتواند در برابر شیرینی دوستی و محبت مقاومت کند.
نشگفت اگر نگین ترا در قبول مهر
چون موم نرم سجدهٔ طاعت برد حجر
هوش مصنوعی: اگر تعجبی نیست که سنگ هم با نرم بودن مانند موم، در برابر مهر و محبت تو سجده کند.
قهر تو آتشی است چنان اختیارسوز
کاسیب او دخان کند اندیشه در فکر
هوش مصنوعی: قهر تو مثل آتش است که تمام اختیار و اراده را از بین میبرد و باعث میشود که افکار و اندیشهها در دود و غبار بمانند.
از شر دشمن ایمنی از بهر آنکه هست
هستی و نیستیش به یک بار چون شرر
هوش مصنوعی: برای اینکه از دشمن در امان باشی، باید به این نکته توجه کنی که وجود و عدم او در یک لحظه، به سرعت مانند شعلهای زودگذر میتواند تغییر کند.
بر کشتن حسود تو مولع چو آسمان
کس در جهان ندیده و نشنیده در سمر
هوش مصنوعی: من همچون آسمان برای نابودی حسودان بیرحم و بیتوجه هستم، چیزی که نه در دنیا دیده شده و نه شنیده.
طوفان چرخ جان یکی را چو غوطه داد
فریاد از اخترانش برآمد که لاتذر
هوش مصنوعی: اگر طوفان زندگی یکی را در خود غرق کند، از ستارههای آسمان فریادی بلند میشود که نگذارید او را رها کنند.
نگذارد ار به چرخ رسد باد قهر تو
آثار حسن عاریتی بر رخ قمر
هوش مصنوعی: اگر نسیم خشم تو به آسمان برسد، تصویر زیبایی که به طور موقت بر چهره ماه نشسته است، نخواهد توانست دوام بیاورد.
ور سایهٔ تغیر تو بر جهان فتد
در طبع کو کنار مرکب کند سهر
هوش مصنوعی: اگر سایهٔ تغییر تو بر روی جهان بیفتد، در طبیعت چه میشود؟ آیا مرکب (سوار) میتواند کنار برود و به آرامش برسد؟
بیند فلک نظیر تو لیکن به شرط آنک
هم سوی تو به دیدهٔ احول کند نظر
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان هم میتواند کسی مانند تو را ببیند، اما باید این کار را به شرطی انجام دهد که با نگاهی ناآگاهانه به سمت تو نگریسته باشد.
چون زاب تیغ دودهٔ سلجوق بیخ ملک
کرد از طریق نشو به هر شش جهت سفر
هوش مصنوعی: زمانی که زاب، نهاد سلطنت سلجوقیان را به طور بنیادین تغییر داد، این تحول بر تمامی جهات و سطوح اثر گذاشت.
آمد نظام شاخس و صدر شهید برگ
وان شاخ و برگ را تو خداوند بار و بر
هوش مصنوعی: نظامی از درخت و درختان بهشت به سوی تو آمد، ای خداوندی که حالت و زیبایی را به این درختان بخشیدهای.
دست زوال تا ابد از بهر چون تو بار
در بیخ این درخت نخواهد زدن تبر
هوش مصنوعی: هیچ قدرتی نمیتواند بر شاخههای این درخت تأثیر بگذارد و آن را از بین ببرد، چون تو به آن اتکا داری.
ز اول که داشت در تتق صنع منزوی
ارواح را مشیمه و اشباح را گهر
هوش مصنوعی: از ابتدای کار، هنگام خلق و آفرینش، روحها را به صورتهایی جذاب و زیبا شکل دادهاند.
در خفیه با زمانه قضا گفت حاملی
ای مادر جهان به جهانی همه هنر
هوش مصنوعی: در گرماگرم یک گفتوگو با زمانه، کسی به مادر دنیا میگوید که تو در دنیای خود، تمام هنرها را به ارمغان آوردهای.
گفتا چگونه، گفت به آخر زمان ترا
زاید وزیر عالم عادل یکی پسر
هوش مصنوعی: گفت: چگونه ممکن است؟ او پاسخ داد که در آخر زمان، فرزندی از تو به دنیا خواهد آمد که وزیر و عادلترین فرد در عالم خواهد بود.
هم در نفاذ امر بود پادشا نشان
هم در نهاد خویش بود پادشا سیر
هوش مصنوعی: پادشاه در فرمانروایی خود تاثیری قوی دارد و همچنین در ذات و شخصیت خود نیز نشانههایی از این قدرت وجود دارد.
عقلی مجرد آمده در حیز جهت
روحی مقدس آمده در صورت بشر
هوش مصنوعی: عقلی خالص و پاک، به جسم انسان وارد شده است تا در آنجا به زندگی و روح معنوی بپردازد.
با سیر حکم او به مثل چرخ کند سیر
با سنگ حلم او به مثل کوه تیز پر
هوش مصنوعی: حکم و اراده او مانند چرخ میچرخد و پیش میرود، در حالی که صبر و بردباریاش مانند کوه استوار و محکم است.
میبود تا به عهد تو بیچاره منتظر
کان وعده را نبود کسی جز تو منتظر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که شخصی به خاطر وعدهای که داده شده، در انتظار باقی مانده است. ولی این انتظار تنها به خاطر توست و هیچکس دیگری منتظر این وعده نیست. درست مانند اینکه او تنها و بینوا به خاطر تعهد و قول تو در انتظار مانده است.
و امروز چون به کام رسید از نشاط آن
کانچ از قضا شنید همان دید از قدر
هوش مصنوعی: امروز از شوق و سرور، به آن چیزی که تقدیر برایش رقم زده خوشحال است و این خوشحالی را به وضوح میبیند.
گردان به گرد کوی زمانه زمانهایست
با یک دهان ز شکر قضا تا به سر شکر
هوش مصنوعی: زندگی در دور و بر ما به گونهای است که گویی همه چیز به یک زبان شیرین و زیبا سخن میگوید، از سرنوشت و قضاوتهای زندگی تا لحظههای شیرینی که پیش رو داریم.
دانی چه خود همای بقا در هوای دهر
از بهر مدت تو گشادست بال و پر
هوش مصنوعی: آیا میدانی که پرنده خوشبختی برای مدت تو در این دنیا بال و پر گشوده است؟
ورنه نه آن درشت پسندست روزگار
کو روزگار خویش به هرکس کند هدر
هوش مصنوعی: اگر روزگار را به دلخواه خود نمیتوان تغییر داد، پس روزگار مناسب و با ارزش برای هر شخص، از دست میرود و از بین میرود.
خود خاک درگه تو حکایت همی کند
چونان که سطح آب حکایت کند صور
هوش مصنوعی: خاک درگاه تو داستان خود را بازگو میکند، مانند اینکه سطح آب تصاویر را نشان میدهد.
کز روی سبق مرتبه در مجمع وجود
ذات تو آمد اول و پس دهر بر اثر
هوش مصنوعی: به خاطر پیشی گرفتن و برتری از روی تقدیر، در مجموعه وجود، ابتدا ذات تو نمایان شد و سپس زمان بر اساس آن تاثیر گذاشت.
من این همی ندانم دانم که چون تو نیست
در زیر چرخ و کس نرسیدست بر زبر
هوش مصنوعی: من نمیدانم چطور بگویم، اما میدانم که هیچکس مانند تو در این دنیا وجود ندارد و کسی به مقام تو نرسیده است.
در جیب چرخ گر نشود دست امتحانت
در طول و عرض دامن آخر زمان نگر
هوش مصنوعی: اگر در زندگی، چرخ fortune به توروی نیاورد و آزمونهای سختی را از سر نگذرانده باشی، در پایان روز، به عواقب و نتایج کارهایت فکر کن.
تا تربیت کنند سه فرزند کون را
ترکیب چار مادر و تاثیر نه پدر
هوش مصنوعی: تا سه فرزند عالم هستی را پرورش دهند، باید چهار مادر با هم ترکیب شوند و تأثیر پدر را هم فراموش نکنند.
از طوق طوع گردن این چار نرم دار
در پای قدر تارک آن نه فرو سپر
هوش مصنوعی: از بندگی و اطاعت زنجیر میسازند و باید پیوسته در تلاش باشی که در برابر خواستههای بزرگتر و مهمتر، خود را آماده رهایی کنی و زانوی خود را بر زمین نگذاری.
تا واحد است اصل شمار و نه از شمار
دوران بیشمار به شادی همی شمر
هوش مصنوعی: تا زمانی که اصل و اساس هستی یکی است و نه از شمارش دنیای بیپایان، به شادی خود ادامه بده و آن را حساب کن.
بر مرکز مراد تو ایام را مدار
تا چرخ را مدار بود گرد این مدر
هوش مصنوعی: بهتر است در زندگی خود بر اهداف و خواستههای اصلیات تمرکز کنی و اجازه ندهی که زمان یا شرایط مختلف تو را از مسیرت دور کند. حفظ توجه به هدف، کلید پیشرفت و موفقیت است.
جویندهٔ رضای تو سلطان دادبخش
دارندهٔ بقای تو سبحان دادگر
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال رضایت توست، پادشاه بخشندگی و زندگیافزای توست. او خدای دادگر است.