قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در مدح وزیر علاء الدین بوبویه
چو زیر مرکز چرخ مدور
نهان شد جرم خورشید منور
مه عید از فلک رخسار بنمود
نه پیدایی تمام و نه مستر
چو تیغ ناخنی بر چرخ مینا
چو شست ماهیی در بحر اخضر
در اجسام زمین سیرش مؤثر
وز اجرام فلک ذاتش مؤثر
دبیری بود از او برتر بفکرت
چو فکرت بینیاز از کلک و دفتر
بسی اسرار جزوی کرده معلوم
بسی احکام کلی کرده از بر
هزاران پیکر جنی و انسی
ز نور پیکر او در دو پیکر
بتی بر غرفهٔ دیگر خرامان
چو بترویان چین زیبا و دلبر
ز فرقش تا قدم در ناز و کشی
ز پایش تا به سر در زر و زیور
به دستی بربطی با صوت موزون
به دیگر ساغری پر خمر احمر
برازوی صحن دیگر بود خالی
چو لشکرگاه بیسلطان ولشکر
گمانی آمدم کانجا کسی نیست
به ظاهر از مجاور یا مسافر
خرد گفت این حریم پادشاهیست
به شاهی برتر از خاقان و قیصر
ز عدل او همی بارد هوا نم
ز فیض او همی زاید زمین زر
چنان کامل که نه گرم است و نه سرد
چنان عادل که نه خشک است و نه تر
ولیکن دیدن او نیست ممکن
که شب ممکن نباشد دیدن خور
وزین بربود دیوانی و در وی
دلاور قهرمانی ترک اشقر
به روز جنگ با دستان رستم
به پیش خصم با پیکار حیدر
درآرد از عدم عنقا به ناوک
ببرد خاصیت ز اشیا به خنجر
برازوی خواجهٔ چونان ممکن
که تمکین بودش از تمکین مسخر
ز عونش از عنایت چار عنصر
ز سیرش با سعادت هفت کشور
غنی و نعمت او دانش ودین
سخی و بخشش او حشمت وفر
وزو بر پیر دیگر بود هندی
بزرگ اندیشهای چونان معمر
که ذاتش داشت بر آرام پیشی
که زادش بود با جنبش برابر
وفاق او صلاح اهل عالم
خلاف او فساد کون و جوهر
خیالات ثوابت در خیالم
چنان آمد همی بیحد و بیمر
که اندر چرخ کحلی کرده ترکیب
هزاران در و مروارید و گوهر
شهاب تیزرو چون بسدین تیر
گذاره کرده از پیروزه مغفر
مجره گفتیی تیغ گهردار
نهادستی بزنگاری سپر بر
به شاخ ثور بر شکل ثریا
چو مرواریدگون بار صنوبر
بناتالنعش گرد قطب گردان
گهی از جرم زیر و گاه از بر
چو گرد مرکز رای خداوند
قضای ایزد دادار داور
وزیر ملک سلطان معظم
نصیر دین یزدان و پیمبر
جهان حمد محمود آنکه از جاه
جهان حمدش گرفت از پای تا سر
مؤخر عهد و در دانش مقدم
مقدم عقل و در رتبت مؤخر
به جنب رایش اجرام سماوی
چو با خورشید اجرام مکدر
نه اوج قدر او را هیچ پستی
نه بحر طبع او را هیچ معبر
ندارد عقل بیعونش هدایت
نگیرد باز بیسعیش کبوتر
یقینی چون گمان او نباشد
نباشد دیدهٔ احوال چو احور
به وهمش قدرت آن هست کز دهر
بگرداند بد و نیک مقدر
به قدرش قوت آن هست کز سهم
کشد پیش قضا سد سکندر
کفش بحرست و موجش جود و بخشش
خطش تارست و پودش مشک و عنبر
اگرنه نهی کردستی ز اسراف
خدای و نهی او نهیی است منکر
ز افراط سخای او شدستی
جهان درویش و درویشی توانگر
سموم قهرش اندر لجهٔ بحر
نسیم لطفش اندر شورهٔ بر
برآرد از مسام ماهی آتش
برآرد از غبار تیره عرعر
نه با آرام حلمش خاک را صبر
نه با تعجیل امرش باد را پر
به جنب آن خفیف، اثقال مرکز
به پیش این کسل، اعجال صرصر
گرش بهتان نهد خصم بداندیش
ورش عصیان کند چرخ ستمگر
لعاب آن شود چون آب افیون
نجوم این شود چون جرم اخگر
اگرنه کلک او شد ناف آهو
وگرنه طبع او شد ابر آذر
چرا بارد به نطق آن در دریا
چرا ساید به نوک این مشک اذفر
در این جنبش اگر جز قوت نفس
فلک را علتی یابند دیگر
نظام کار او باشد که او را
همی از باختر تازد به خاور
ایا طبع تو بر احسان موفق
و یا بخت تو بر اعدا مظفر
تویی آنکس که گر کوشی، برآری
به قهر از صبح عالم شام محشر
تویی آنکس که گر خواهی برانی
به لطف از دود دوزخ آب کوثر
نیاوردست پوری بهتر از تو
جهان از نه پدر وز چار مادر
تو عقلی بودهای در بدو ابداع
هدایت را چنان لابد و درخور
که جز نور تو تااکنون نبودست
هیولی را به صورت هیچ رهبر
زمین پیش وقار تو مجوف
جهان پیش کمال تو محقر
خرد جز در دماغ تو شمیده
سخن جز در ثنای تو مزور
تو بیش از عالمی گرچه درویی
چو رمز معنوی در لفظ ابتر
کند با لطف تو دوران گردون
چنان چون با سمندر طبع آذر
بود با تو هدر وسواس شیطان
چنان چون با پسر تعلیم آزر
حوادث چون به درگاهت رسیدند
نزاید بیش از ایشان فتنه و شر
که شب را تیرگی چندان بماند
که رخ پیدا کند خورشید ازهر
جهان از فتنه طوفانست و در وی
پناه و حلم تو کشتی و لنگر
اگر پیروزیی بینی ز خود دان
بزیر دور این پیروزه چادر
وگر من بنده را حرمان من داشت
دو روز از خدمتت مهجور و مضطر
چو دارم حلقهٔ عهد تو در گوش
به یک جرمم مزن چون حلقه بر در
تو مخدوم قدیمی انوری را
چنان چون بوالفرج را بوالمظفر
مرا درگاه تو قبله است و در وی
اگر کفران کنم چه من چه کافر
نمیگویم که تقصیری نرفته است
درین مدت که نتوان کرد باور
ولیکن اختیار من نبودست
که مجبور فلک نبود مخیر
از این بیپا و سر گردون گردان
به سرگردانیی بودستم اندر
که گر تقریر آن بودی در امکان
زبانم اندکی کردی مقرر
به ابرامی که دادم عذر نه زانگ
بود گستاختر دیرینه چاکر
همیشه تا بود دی پیش از امروز
همیشه تا بود دی بعد آذر
همه آذرت با دی باد مقرون
همه امروز از دی باد خوشتر
به هر چت رای بگراید مهیا
به هر چت کام روی آرد میسر
حساب عمر تو چون دور گردون
به تکراری که سر ناید مکرر
چنان چون مرجع اجزا سوی کل
چو کان بادست رادت مرجع زر
نکوخواهت نکونام و نکوبخت
بداندیشت بدآیین و بداختر
همه روزت چو روز عیداضحی
همه سالت نشاط جام و ساغر
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح صاحب ناصرالدین نصرة الاسلام ابو المناقب: چو از دوران این نیلی دوایرقصیدهٔ شمارهٔ ۷۶: ای در ضمان عدل تو معمور بحر و بر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو زیر مرکز چرخ مدور
نهان شد جرم خورشید منور
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در زیر افق و مرکز دایره آسمان پنهان میشود، نور و روشنایی آن به طور موقت ناپدید میشود.
مه عید از فلک رخسار بنمود
نه پیدایی تمام و نه مستر
هوش مصنوعی: ماه عید از آسمان چهرهاش را نشان داد، اما نه به طور کامل و نه به طور مست.
چو تیغ ناخنی بر چرخ مینا
چو شست ماهیی در بحر اخضر
هوش مصنوعی: مانند تیغی که بر آسمان آبی کشیده شده، مانند انگشتی که در دریاچهای سبز و زیبا قرار دارد.
در اجسام زمین سیرش مؤثر
وز اجرام فلک ذاتش مؤثر
هوش مصنوعی: در اجسامی که بر روی زمین هستند، ویژگیها و خواص آنها بر یکدیگر تأثیر میگذارد و همچنین اجرام آسمانی نیز بر ماهیت آنها تأثیر دارند.
دبیری بود از او برتر بفکرت
چو فکرت بینیاز از کلک و دفتر
هوش مصنوعی: یک دبیر و نویسندهای وجود دارد که از همه آنها برتر است؛ زیرا فکر او بهقدری قوی است که نیازی به نوشتن و کاغذ ندارد.
بسی اسرار جزوی کرده معلوم
بسی احکام کلی کرده از بر
هوش مصنوعی: بسیاری از رازهای جزئی را به وضوح نشان داده و بسیاری از احکام کلی را از حفظ کرده است.
هزاران پیکر جنی و انسی
ز نور پیکر او در دو پیکر
هوش مصنوعی: هزاران موجود از دنیای جن و انس به واسطه نور وجود او در دو جسم شکل گرفتهاند.
بتی بر غرفهٔ دیگر خرامان
چو بترویان چین زیبا و دلبر
هوش مصنوعی: دختر زیبا و دلربایی که در اتاقک دیگری با ناز و ادا قدم میزند، شبیه دختران زیبا و جذاب کشور چین است.
ز فرقش تا قدم در ناز و کشی
ز پایش تا به سر در زر و زیور
هوش مصنوعی: از سر تا پای او همه زیبایی و ناز است؛ از فرق سر تا انگشت پا، در زیبایی و زرق و برق غرق شده است.
به دستی بربطی با صوت موزون
به دیگر ساغری پر خمر احمر
هوش مصنوعی: با دستی ساز خوشنوا در دست دارم و در دست دیگر، جامی پر از شراب قرمز.
برازوی صحن دیگر بود خالی
چو لشکرگاه بیسلطان ولشکر
هوش مصنوعی: صحن دیگر خالی و بیروح شده بود، مانند میدان جنگی که نه سرداری دارد و نه سربازانی برای نبرد.
گمانی آمدم کانجا کسی نیست
به ظاهر از مجاور یا مسافر
هوش مصنوعی: به نظرم رسید که در اینجا کسی نیست، نه کسی که در اینجا زندگی میکند و نه کسی که به صورت موقت آمده است.
خرد گفت این حریم پادشاهیست
به شاهی برتر از خاقان و قیصر
هوش مصنوعی: عقل میگوید که این منطقه، قلمرو پادشاهی است و در اینجا پادشاهی بزرگتر از خاقان و قیصر وجود دارد.
ز عدل او همی بارد هوا نم
ز فیض او همی زاید زمین زر
هوش مصنوعی: از انصاف او باران بر زمین میبارد و از برکت او زمین طلا میآورد.
چنان کامل که نه گرم است و نه سرد
چنان عادل که نه خشک است و نه تر
هوش مصنوعی: شخصیتی را توصیف میکند که در تمامی ویژگیها به کمال رسیده است، به گونهای که نه به شدت احساسات و هیجانات دچار میشود و نه در رفتارهایش افراط و تفریط دارد. از این رو، او در فضیلتهایش متعادل و منصف است.
ولیکن دیدن او نیست ممکن
که شب ممکن نباشد دیدن خور
هوش مصنوعی: اما دیدن او ممکن نیست، همانطور که در شب نمیتوان خورشید را دید.
وزین بربود دیوانی و در وی
دلاور قهرمانی ترک اشقر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره میشود که یک دیوان بزرگ و مشهور وجود داشت و در آن، قهرمانی شجاع و نیرومند به نام ترک اشقر زندگی میکرد.
به روز جنگ با دستان رستم
به پیش خصم با پیکار حیدر
هوش مصنوعی: در روز جنگ، رستم با دستانی پرتوان و شجاعت به مقابل دشمن میرود، همچون حیدر که در نبردها پیروز است.
درآرد از عدم عنقا به ناوک
ببرد خاصیت ز اشیا به خنجر
هوش مصنوعی: از عدم، پرندهای افسانهای به وجود میآید و با تیرکی خاص، ویژگیهای اشیاء را با تیزی خنجر به دیگر جاها منتقل میکند.
برازوی خواجهٔ چونان ممکن
که تمکین بودش از تمکین مسخر
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع مقام و شخصیت یک شخص مهم اشاره دارد که به اندازهای برجسته است که کسانی که در اطرافش هستند، به آسانی تحت تأثیر او قرار میگیرند و به او احترام میگذارند. به عبارت دیگر، این شخص دارای ویژگیهایی است که دیگران را به خود جذب میکند و به راحتی میتواند بر آنها اثر بگذارد.
ز عونش از عنایت چار عنصر
ز سیرش با سعادت هفت کشور
هوش مصنوعی: از لطف او چهار عنصر به یاریاش آمده و از حرکتش، هفت کشور به خوشبختی دست یافتهاند.
غنی و نعمت او دانش ودین
سخی و بخشش او حشمت وفر
هوش مصنوعی: ثروت و نعمت او معرفت و ایمان است، و بزرگمنشی و generosity او موجب جلال و شکوه میشود.
وزو بر پیر دیگر بود هندی
بزرگ اندیشهای چونان معمر
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره میشود که با تجربه و قدیمی است و مانند یک بزرگ هندی (احتمالا به لحاظ حکمت و دانش) به نظر میرسد و تدبیر و اندیشهای عمیق دارد.
که ذاتش داشت بر آرام پیشی
که زادش بود با جنبش برابر
هوش مصنوعی: وجودش به آرامش و سهولت پیشی دارد، زیرا زایش او با حرکتی برابر است.
وفاق او صلاح اهل عالم
خلاف او فساد کون و جوهر
هوش مصنوعی: هماهنگی و توافق او موجب اصلاح و بهبود وضعیت مردم در جهان است، در حالی که مخالفت و ناهماهنگی او باعث فساد و آشفتگی در هستی و جوهر عالم میشود.
خیالات ثوابت در خیالم
چنان آمد همی بیحد و بیمر
هوش مصنوعی: در ذهنم تصورات و افکار ثابت و روشن به شکل نامحدود و بیپایان ظاهر میشوند.
که اندر چرخ کحلی کرده ترکیب
هزاران در و مروارید و گوهر
هوش مصنوعی: در آسمان، ستارهها و زیباییهای بسیاری به شکلهای مختلف همچون در و مروارید و گوهر در کنار هم وجود دارند.
شهاب تیزرو چون بسدین تیر
گذاره کرده از پیروزه مغفر
هوش مصنوعی: شهاب، که به سرعت میدوید، مانند تیری که از کمان رها میشود، به سمت هدف خود حرکت کرد و از زیر کلاه خود گذشت.
مجره گفتیی تیغ گهردار
نهادستی بزنگاری سپر بر
هوش مصنوعی: تو مانند شمشیری بران و تیز هستی که در یک جنگ به میدان آمده و از سپری برای محافظت استفاده میکنی.
به شاخ ثور بر شکل ثریا
چو مرواریدگون بار صنوبر
هوش مصنوعی: بر روی شاخ گاو، که به شکل ستارهای به نام ثریا است، بارهای صنوبر مانند مرواریدهایی زیبا آویزان شدهاند.
بناتالنعش گرد قطب گردان
گهی از جرم زیر و گاه از بر
هوش مصنوعی: دختران نعش، که به دور قطب میچرخند، گاهی در زیر و گاهی در بالا بهسر میبرند.
چو گرد مرکز رای خداوند
قضای ایزد دادار داور
هوش مصنوعی: همانطور که گرداگرد یک مرکز میچرخد، سرنوشت و اراده خداوند نیز به دور قضا و قدر او جاری است.
وزیر ملک سلطان معظم
نصیر دین یزدان و پیمبر
هوش مصنوعی: وزیر کشور، مردی مهم و با نفوذ است که به شاه عظیم نصیر دین یزدان و پیامبر خدمت میکند.
جهان حمد محمود آنکه از جاه
جهان حمدش گرفت از پای تا سر
هوش مصنوعی: جهان، ستایشگر کسی است که در مقام و فضیلت، همه چیز را تحت تاثیر خود قرار داده و از سر تا پای وجودش، شایسته تحسین است.
مؤخر عهد و در دانش مقدم
مقدم عقل و در رتبت مؤخر
هوش مصنوعی: عقل در مرتبه بالاتری از دانش قرار دارد، اما در زمان و تجربه ممکن است کسی دیرتر به دانش برسد.
به جنب رایش اجرام سماوی
چو با خورشید اجرام مکدر
هوش مصنوعی: حرکت اجسام آسمانی به سمت نور خورشید، همانند ویژگیهای روشن و شفاف آنهاست که در برابر نور میدرخشند و از حالت کدر و تیره بیرون میآیند.
نه اوج قدر او را هیچ پستی
نه بحر طبع او را هیچ معبر
هوش مصنوعی: نه اوج بلندیها میتواند جایگاه او را پایین بیاورد و نه عمق دریای طبع او اجازه میدهد که هر چیزی او را محدود کند.
ندارد عقل بیعونش هدایت
نگیرد باز بیسعیش کبوتر
هوش مصنوعی: عقل بدون کمک و راهنمایی نمیتواند به درستی هدایت کند و بیتلاشی هم نمیتوان به نتایج مطلوبی رسید.
یقینی چون گمان او نباشد
نباشد دیدهٔ احوال چو احور
هوش مصنوعی: اگر یقین مثل گمان نباشد، درک اوضاع و احوال هم مانند چشمپوشی از حقیقت خواهد بود.
به وهمش قدرت آن هست کز دهر
بگرداند بد و نیک مقدر
هوش مصنوعی: قدرت تصورات او این توانایی را دارد که سرنوشت خوب و بد را به سمت دیگری تغییر دهد.
به قدرش قوت آن هست کز سهم
کشد پیش قضا سد سکندر
هوش مصنوعی: به اندازهی قدرت و توان او است که میتواند در برابر سرنوشت و تقدیر، مانند سدی جلوی حملهی اسکندر قرار بگیرد.
کفش بحرست و موجش جود و بخشش
خطش تارست و پودش مشک و عنبر
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و آرامش دریا اشاره دارد. دریا با موجهایش بخشنده و سخاوتمند است، در حالی که خطوطش در تاریکی و راز نهفته است. همچنین، عطر و بوی خوشی مانند مشک و عنبر از آن به مشام میرسد. به طور کلی، تصویر زیبایی از دریا و ویژگیهای خاص آن خلق شده است.
اگرنه نهی کردستی ز اسراف
خدای و نهی او نهیی است منکر
هوش مصنوعی: اگر خداوند تو را از اسراف و زیادهروی نهی میکرد، باید میدانستی که این نهی، نهیای اکید و معتبر است.
ز افراط سخای او شدستی
جهان درویش و درویشی توانگر
هوش مصنوعی: به خاطر بخشندگی و generosity او، در دنیا همه درویشها تواناتر شدند.
سموم قهرش اندر لجهٔ بحر
نسیم لطفش اندر شورهٔ بر
هوش مصنوعی: فشار عصبانیت او مانند طوفانی در دریا است، در حالی که نسیم رحمتش در دل بیابان بهاری را به ارمغان میآورد.
برآرد از مسام ماهی آتش
برآرد از غبار تیره عرعر
هوش مصنوعی: یک ماهی در دریا از آتش بیرون میآید و در میان غبار تیره، عرعر (درختی که نوعی صدای خاص دارد) حضور پیدا میکند. این تصویر نشاندهنده این است که اغلب چیزهای زیبا و شگفتانگیز از دل سختیها و موانع بیرون میآیند.
نه با آرام حلمش خاک را صبر
نه با تعجیل امرش باد را پر
هوش مصنوعی: نه با صبوری و آرامش، خاک را آماده میکند و نه با شتاب، باد را به حرکت درمیآورد.
به جنب آن خفیف، اثقال مرکز
به پیش این کسل، اعجال صرصر
هوش مصنوعی: به حرکت درآمدن آن چیز سبک، بر وزن سنگینی مرکز در برابر این شخص کسل و بیحوصله، سرعت طوفانی دارد.
گرش بهتان نهد خصم بداندیش
ورش عصیان کند چرخ ستمگر
هوش مصنوعی: اگر دشمنی بدخواه به او اتهام بزند و او از دستورها سرپیچی کند، نوبت تقدیر و سرنوشت ظالم باز خواهد شد.
لعاب آن شود چون آب افیون
نجوم این شود چون جرم اخگر
هوش مصنوعی: لعاب آن به حالت آب تبدیل میشود و افیون به ستارگان شب تشبیه میشود، این حالت به مانند جرم و مادهای که از شعلههای آتش پدید میآید، است.
اگرنه کلک او شد ناف آهو
وگرنه طبع او شد ابر آذر
هوش مصنوعی: اگر نه، زیبایی و جذابیت او مانند نازکای تاب و ناز آهو است و اگر نه، طبع و سرشت او مانند ابرهای آذرخش است.
چرا بارد به نطق آن در دریا
چرا ساید به نوک این مشک اذفر
هوش مصنوعی: چرا آن دریا به سخن نمیآید و چرا این مشک پر از آب به نوکی نمیرسد؟
در این جنبش اگر جز قوت نفس
فلک را علتی یابند دیگر
هوش مصنوعی: اگر در این حرکت تنها نیروی نفس را دلیل حرکات آسمان قرار دهند، دیگر هیچ دلیلی برای آن نخواهند داشت.
نظام کار او باشد که او را
همی از باختر تازد به خاور
هوش مصنوعی: کار او به گونهای است که او را از سمت باختر به سمت خاور هدایت میکند.
ایا طبع تو بر احسان موفق
و یا بخت تو بر اعدا مظفر
هوش مصنوعی: آیا طبیعت تو در کمک و نیکی به دیگران تواناست یا اینکه شانس تو در برابر دشمنان موفقیتآمیز است؟
تویی آنکس که گر کوشی، برآری
به قهر از صبح عالم شام محشر
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که اگر تلاش کنی، میتوانی به وسیله قدرت خود، صبح دنیا را به قیامت تبدیل کنی.
تویی آنکس که گر خواهی برانی
به لطف از دود دوزخ آب کوثر
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که اگر بخواهی میتوانی با مهربانی، از آتش دوزخ دوری کنی و به آب کوثر برسی.
نیاوردست پوری بهتر از تو
جهان از نه پدر وز چار مادر
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا چه از پدر و چه از چهار مادر، بهتر از تو نیافریده است.
تو عقلی بودهای در بدو ابداع
هدایت را چنان لابد و درخور
هوش مصنوعی: تو در شروع خلقت، نیکی و هدایت را به گونهای به عهده گرفتهای که شایسته و برازنده است.
که جز نور تو تااکنون نبودست
هیولی را به صورت هیچ رهبر
هوش مصنوعی: جز نور تو، تاکنون هیچ هیولایی به صورت وجود نداشته است.
زمین پیش وقار تو مجوف
جهان پیش کمال تو محقر
هوش مصنوعی: زمین در برابر وقار و بزرگی تو خالی و بیارزش است، و جهانی که در آن زندگی میکنیم در مقابل کمال و مهارت تو کوچک و ناچیز به نظر میرسد.
خرد جز در دماغ تو شمیده
سخن جز در ثنای تو مزور
هوش مصنوعی: خرد فقط در فکر تو بیان میشود و سخن تنها در ستایش تو واقعی است.
تو بیش از عالمی گرچه درویی
چو رمز معنوی در لفظ ابتر
هوش مصنوعی: تو با وجود اینکه از نظر ظاهر کمبودهایی داری، اما از لحاظ معنوی و معرفتی به اندازهای ارزشمند و عمیق هستی که نمیتوان تو را نادیده گرفت.
کند با لطف تو دوران گردون
چنان چون با سمندر طبع آذر
هوش مصنوعی: با محبت تو، چرخ فلک مانند سمندر، به خوبی و آسانی میچرخد و زندگی میکند.
بود با تو هدر وسواس شیطان
چنان چون با پسر تعلیم آزر
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار تو بودم، وسواس شیطان بیمعنا شد، مانند آموزش پسر آزر که در سایه پدرش قرار داشت.
حوادث چون به درگاهت رسیدند
نزاید بیش از ایشان فتنه و شر
هوش مصنوعی: وقتی مشکلات و حوادث به تو نزدیک شوند، هیچگاه بیشتر از آنچه که در توان داری، بلوا و آشوب به وجود نمیآورند.
که شب را تیرگی چندان بماند
که رخ پیدا کند خورشید ازهر
هوش مصنوعی: شب به قدری تاریک خواهد بود که خورشید نتواند از آن بیرون بیاید و نمایان شود.
جهان از فتنه طوفانست و در وی
پناه و حلم تو کشتی و لنگر
هوش مصنوعی: دنیا پر از مشکلات و اختلالات است و در این عالم، صبر و آرامش تو مانند کشتی و لنگر، پناهی برای انسانهاست.
اگر پیروزیی بینی ز خود دان
بزیر دور این پیروزه چادر
هوش مصنوعی: اگر پیروزیای را مشاهده میکنی، بدان که آن بر اثر تلاش و کوشش خودت به دست آمده است. بنابراین، زیر این چادر پیروزی، زحمت و تلاشهای تو نهفته است.
وگر من بنده را حرمان من داشت
دو روز از خدمتت مهجور و مضطر
هوش مصنوعی: اگر من در زندگیام از لطف و محبت تو محروم باشم، دو روز دور از خدمت و همراهیات احساس نیاز و اضطراب میکنم.
چو دارم حلقهٔ عهد تو در گوش
به یک جرمم مزن چون حلقه بر در
هوش مصنوعی: اگر من حلقهٔ عهد تو را در گوش دارم، پس به یک بیدلی مرا مجازات نکن، مانند حلقهای که بر در قرار دارد.
تو مخدوم قدیمی انوری را
چنان چون بوالفرج را بوالمظفر
هوش مصنوعی: شما به گونهای با احترام و ارادت با انوری رفتار میکنید که همچون بوالفرج با بوالمظفر.
مرا درگاه تو قبله است و در وی
اگر کفران کنم چه من چه کافر
هوش مصنوعی: مکان تو برای من جایی مقدس است و حتی اگر من این را انکار کنم، فرقی نمیکند که چه من باشم و چه کسی که به کفر گناهکار است.
نمیگویم که تقصیری نرفته است
درین مدت که نتوان کرد باور
هوش مصنوعی: نمیگوییم که در این مدت هیچ اشتباهی رخ نداده است که نتوان آن را پذیرفت.
ولیکن اختیار من نبودست
که مجبور فلک نبود مخیر
هوش مصنوعی: اما من در انتخاب خود آزاد نبودهام، زیرا سرنوشت هیچ گزینهای به من نداده است.
از این بیپا و سر گردون گردان
به سرگردانیی بودستم اندر
هوش مصنوعی: من از این دنیای بیپایان و پرهرج و مرج به سرگشتگی و سردرگمی دچار شدهام.
که گر تقریر آن بودی در امکان
زبانم اندکی کردی مقرر
هوش مصنوعی: اگر میتوانستم آن را به خوبی بیان کنم، زبانم هم کمی ضعیفتر میشد.
به ابرامی که دادم عذر نه زانگ
بود گستاختر دیرینه چاکر
هوش مصنوعی: من به ابراهیم عذری ندادم، زیرا او دیرینه و سرکش است، مانند یک چاکر.
همیشه تا بود دی پیش از امروز
همیشه تا بود دی بعد آذر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که همیشه و در هر زمانی، دی ماه وجود دارد چه قبل از امروز و چه بعد از آذرماه. به نوعی اشاره به پیوستگی زمان و تغییر نکردن حال و آینده دارد.
همه آذرت با دی باد مقرون
همه امروز از دی باد خوشتر
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در دی ماه تجربه کردهایم، امروز به خاطر خوشی و زیبایی شان از آن زمان بهترند.
به هر چت رای بگراید مهیا
به هر چت کام روی آرد میسر
هوش مصنوعی: هر کسی که با تلاش و جدیت به سوی هدفش حرکت کند، به راحتی میتواند به آرزوهایش برسد و از زندگی لذت ببرد.
حساب عمر تو چون دور گردون
به تکراری که سر ناید مکرر
هوش مصنوعی: عمر تو به دورانی شبیه است که مانند چرخش زمین هر بار تکرار میشود و هرگز به پایان نمیرسد.
چنان چون مرجع اجزا سوی کل
چو کان بادست رادت مرجع زر
هوش مصنوعی: همانطور که اجزای یک چیز به سوی کل آن باز میگردند، تو نیز باید به سوی جوهر اصلی و منبع خود برگردی؛ چونکه از طریق قدرت و ارادهات میتوانی به معانی عمیقتری دست یابی.
نکوخواهت نکونام و نکوبخت
بداندیشت بدآیین و بداختر
هوش مصنوعی: کسی که برای تو خوب میخواهد، نام نیک و سرنوشت خوبی دارد. اما کسی که در دلش بدیست و فکرش به خاطر رفتار ناپسند اوست، بدنام و بدخلق خواهد بود.
همه روزت چو روز عیداضحی
همه سالت نشاط جام و ساغر
هوش مصنوعی: هر روز تو مانند روز عید قربانی باشد و هر سال زندگیات پر از شادی و سرور همچون بندگی با جام و ساغر.