گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح میرآب مرو صاحب سعید صدر الدین نظام‌الملک

نماز شام چو کردم بسیج راه سفر
درآمد از درم آن سرو قد سیمین‌بر
ز تف آتش دل وز سرشک دیده شده
لب چو قندش خشک و رخ چو ماهش تر
در آب دیده همی گشت زلف مشکینش
چو شاخ سنبل سیراب در می احمر
مرا دلی ز غریوش چو اندر آتش عود
مرا تنی ز وداعش چو اندر آب شکر
چه گفت، گفت نه سوگند خورده‌ای به سرم
که هرگز از خط عشق تو برندارم سر
هنوز مدت یک هجر نارسیده به پای
هنوز وعدهٔ یک وصل نارسیده به سر
بهانهٔ سفر و عزم رفتن آوردی
دلت ز صحبت یاران ملول گشت مگر
چه وقت رفتن و هنگام کردن سفرست
سفر مکن که شود بر دلم جهان چو سقر
مرا درین غم وتیمار ودرد دل مگذار
ز عهد و بیعت و سوگند خویشتن مگذر
وگر به رغم دل من همی بخواهی رفت
از آن دیار خبرده مرا وزان کشور
کجاست مقصد و تا چند خواهی آنجا ماند
کجا رسیم دگر بار و کی به یکدیگر
چو این بگفت به بر در گرفتمش گفتم
که جان جان و قرار دلی و نور بصر
سفر مربی مردست و آستانهٔ جاه
سفر خزانهٔ مالست و اوستاد هنر
به شهر خویش درون بی‌خطر بود مردم
به کان خویش درون بی‌بها بود گوهر
درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای
نه جور اره کشیدی و نه جفای تبر
به جرم خاک و فلک در نگاه باید کرد
که این کجاست ز آرام و آن کجا ز سفر
ز دست فتنهٔ این اختران بی‌معنی
ز دام عشوهٔ این روزگار دون‌پرور
همی به خدمت آن صدر روزگار شوم
که روزگار ازو یافتست قدر و خطر
نظام ملکت سلطان و صدر دین خدای
خدایگان وزیران وزیر خوب سیر
محمد آنکه ز جاهش گرفت ملت و ملک
همان نظام که دین ز ابتدا به عدل عمر
بزرگواری کاندر بروج طاعت اوست
مدبران فلک را مدار گرد مدر
بر شمایل حلمش نموده کوه سبک
بر بسایط طبعش نموده بحر شمر
چه دست او به سخا در چه ابر در نیسان
چه طبع او به سخن در چه بحر بی‌معبر
شمر ز تربیت جود او شود دریا
عرض به تقویت جاه او شود جوهر
ز بیم او نچشد شیر شرزه طعم وسن
ز عدل او نبرد شور و فتنه رنج سهر
چو باز او شکرد صید او چه شیر و چه گرگ
چو اسب او گذرد راه او چه بحر و چه بر
سعادت ابدی در هوای او مدغم
نوایب فلکی در خلاف او مضمر
اگر به وجه عنایت کند به شوره نگاه
وگر ز روی سیاست کند به خاره نظر
شود به دولت او خاک شوره مهر گیا
شود ز هیبت او سنگ خاره خاکستر
به ابر بهمن اگر دست جود بنماید
عرق چکد ز مسامش به جای قطر مطر
چو دست دولت او بر زمانه بگشودند
کشید پای به دامن درون قضا و قدر
ایا به جاه و شرف با ستاره سوده عنان
و یا به جود و سخا گشته در زمانه سمر
ببرده نام ز فرزانگان به قدر و به جاه
ربوده گوی ز سیارگان به فخر و به فر
به روز بار ترا مهر بالش ومسند
به روز جشن ترا ماه مشرب و ساغر
کند نسیم رضای تو کاه را فربه
کند سموم خلاف تو کوه را لاغر
به حضرت تو درون تیر کلک مستوفی
به مجلس تودرون زهره ساز خنیاگر
ز تیر حادثه ایمن شد و سنان بلا
هر آفریده که کرد از حمایت تو سپر
به زیر سایهٔ عدل تو نیست خوف و رجا
ورای پایهٔ قدر تو نیست زیر و زبر
بجز در آینهٔ خاطر تو نتوان دید
ز راز چرخ نشان و ز علم غیب خبر
اگر ز حلم تو یک ذره بر سپهر نهند
قرار یابد ازو همچو کشتی از لنگر
نسیم لطف تو ار بگذرد به آتش تیز
ز شعلهاش گشاید به خاصیت کوثر
حسام قهر تو شخص اجل زند به دو نیم
چنان که ماه فلک را بنان پیغمبر
به نیش کژدم قهرت اگر قضا بزند
عدوت را که سیه روز باد و شوم اختر
به هیچ داروی و تریاک برنیارد خاست
ز خاک جز که به آواز صور در محشر
قدر ز شست تو بر اختران رساند تیر
قضا ز دست تو بر آسمان گشاید در
چه باره‌ایست به زیر تو در بنامیزد
که منزلیش بود باختر دگر خاور
هلال نعل فلک قامت ستاره مسیر
زمین‌نوردی دریا گذار که پیکر
به زور چرخ و به آواز رعد و جستن برق
به قد کوه و تن پیل و پویهٔ صرصر
گه درنگ ازو طیره خورده پای خیال
گه شتاب درو خیره مانده مرغ به پر
گه تحرک او منقطع صبا و دبور
بر تحمل او مضطرب حدید و حجر
درخش نعلش سندان و سنگ را در خاک
فروغ و شعله دهد همچو اختر و اخگر
بزرگوارا دریا دلا خداوندا
ترا سپهر سریرست و آفتاب افسر
ز شوق خدمت تو عمرها گذشت که من
چو شکرم در آب و چو عود بر آذر
بدان عزیمت و اندیشه‌ام که تا ننهد
قضابه دست اجل بر به حنجرم خنجر
بجز مدیح توام برنیاید از دیوان
بجز ثنای توام بر نیاید از دفتر
ز نظم و نثر مدیح تو اندر آویزم
ز گوش و گردم ایام عقدهای گهر
نه نظم بلکه ازین درجهای پر ز نکت
نه نثر بلکه ازین درجهای پر ز درر
همیشه تا که بروید ز خاکها زر و سیم
همیشه تا که بتابد ز آسمان مه و خور
علو و رفعت تو همچو ماه باد و چو مهر
سرشک و چهرهٔ خصمت چو سیم باد و چو زر
تو بر میان کمر ملک بسته و جوزا
به پیش طالع سعدت همیشه بسته کمر
جهان مطیع و فلک تابع و ستاره حشم
زمان غلام و قضا بنده و قدر چاکر
درخت بخت حسود ترانه بیخ و نه شاخ
چو شاخ دولت خصم ترانه بار و نه بر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نماز شام چو کردم بسیج راه سفر
درآمد از درم آن سرو قد سیمین‌بر
هوش مصنوعی: وقتی نماز شام را به پایان رساندم، آن سرو بلند و خوش‌اندام که مانند نقره می‌درخشد، از در خانه‌ام وارد شد.
ز تف آتش دل وز سرشک دیده شده
لب چو قندش خشک و رخ چو ماهش تر
هوش مصنوعی: از آتش دل و اشک چشم، لب‌هایش مثل قند خشک شده و چهره‌اش مانند ماه، همیشه تر و زیباست.
در آب دیده همی گشت زلف مشکینش
چو شاخ سنبل سیراب در می احمر
هوش مصنوعی: موهای مشکی او مانند شاخه‌های سنبل در آب اشک من می‌چرخید و سیراب می‌شد.
مرا دلی ز غریوش چو اندر آتش عود
مرا تنی ز وداعش چو اندر آب شکر
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری از او مانند چوبی است که در آتش می‌سوزد و بدنم به خاطر وداع با او مانند چیزی است که در آب شکر غوطه‌ور شده است.
چه گفت، گفت نه سوگند خورده‌ای به سرم
که هرگز از خط عشق تو برندارم سر
هوش مصنوعی: او گفت که هیچ قسمی به من نخورده که از عشق تو دست بردارم.
هنوز مدت یک هجر نارسیده به پای
هنوز وعدهٔ یک وصل نارسیده به سر
هوش مصنوعی: هنوز زمان جدایی کامل نشده و هنوز به وعدهٔ دیدار نمی‌توان رسید.
بهانهٔ سفر و عزم رفتن آوردی
دلت ز صحبت یاران ملول گشت مگر
هوش مصنوعی: دل تو به خاطر صحبت با دوستان خسته شد و تو بهانه‌ای برای سفر و رفتن پیدا کردی.
چه وقت رفتن و هنگام کردن سفرست
سفر مکن که شود بر دلم جهان چو سقر
هوش مصنوعی: هرگز در زمان سفر نرو، زیرا دل من طوری می‌شود که مثل آتش جهنم شعله‌ور و آزاردهنده خواهد بود.
مرا درین غم وتیمار ودرد دل مگذار
ز عهد و بیعت و سوگند خویشتن مگذر
هوش مصنوعی: در این درد و غم و ناراحتی مرا تنها نگذار، و به عهد و پیمان و سوگندی که با خودت بسته‌ای، بی‌توجهی نکن.
وگر به رغم دل من همی بخواهی رفت
از آن دیار خبرده مرا وزان کشور
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که برخلاف قلب من از این دیار بروی، من را از آن کشور باخبر کن.
کجاست مقصد و تا چند خواهی آنجا ماند
کجا رسیم دگر بار و کی به یکدیگر
هوش مصنوعی: کجا هدف توست و تا چه مدت در آنجا می‌مانی؟ چه زمانی دوباره به یکدیگر خواهیم رسید؟
چو این بگفت به بر در گرفتمش گفتم
که جان جان و قرار دلی و نور بصر
هوش مصنوعی: وقتی این حرف را گفت، او را در آغوش گرفتم و به او گفتم که تو جان من، آرامش دلم و نور چشمانم هستی.
سفر مربی مردست و آستانهٔ جاه
سفر خزانهٔ مالست و اوستاد هنر
هوش مصنوعی: سفر می‌تواند انسان را پرورش دهد و در عین حال، دروازه‌ی ورود به ثروت و مهارت‌های جدید است.
به شهر خویش درون بی‌خطر بود مردم
به کان خویش درون بی‌بها بود گوهر
هوش مصنوعی: مردم در شهر خود احساس امنیت می‌کنند و مانند گنجی ارزشمند در دل زمین، از آن‌چه دارند به خوبی بهره‌مندند.
درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای
نه جور اره کشیدی و نه جفای تبر
هوش مصنوعی: اگر درخت از جایش تکانی بخورد، نه به خاطر برش چوب و نه به خاطر ظلم و آسیب ابزار و تبر است.
به جرم خاک و فلک در نگاه باید کرد
که این کجاست ز آرام و آن کجا ز سفر
هوش مصنوعی: برای درک حقیقت زندگی و هستی، باید به تأمل در جایگاه زمین و آسمان بپردازیم؛ جایی که آرامش وجود دارد و جایی که در سفر و تغییرات است.
ز دست فتنهٔ این اختران بی‌معنی
ز دام عشوهٔ این روزگار دون‌پرور
هوش مصنوعی: از دست مشکلات و آشفتگی‌هایی که این ستاره‌های بی‌وجه به وجود آورده‌اند، و فریب‌های کشنده‌ای که این دوران پست و فرودست در اختیار ما قرار می‌دهد، رنج می‌برم.
همی به خدمت آن صدر روزگار شوم
که روزگار ازو یافتست قدر و خطر
هوش مصنوعی: من به خدمت آن بزرگ‌ترین شخص در دوران می‌روم که زمانه به خاطر او ارزش و اهمیت پیدا کرده است.
نظام ملکت سلطان و صدر دین خدای
خدایگان وزیران وزیر خوب سیر
هوش مصنوعی: سلطنت با نظم و ترتیب، نقش مهمی در حکومت و دیانت دارد و خداوند، ولی نعمت و سرپرست وزیران را نیز به خوبی هدایت می‌کند.
محمد آنکه ز جاهش گرفت ملت و ملک
همان نظام که دین ز ابتدا به عدل عمر
هوش مصنوعی: محمد، کسی است که از مقامش ملت و سرزمین را به دست آورد، همان نظامی که از ابتدا دین بر پایه عدالت عمر بنا شده است.
بزرگواری کاندر بروج طاعت اوست
مدبران فلک را مدار گرد مدر
هوش مصنوعی: بزرگی که در جایگاه‌های طاعت و اطاعتش است، بر کسانی که در آسمان‌ها هستند و امور را تدبیر می‌کنند، حکومت می‌کند و آن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
بر شمایل حلمش نموده کوه سبک
بر بسایط طبعش نموده بحر شمر
هوش مصنوعی: در آرامش و بردباری او، مانند کوهی استوار و محکم به نظر می‌رسد و در رفتار و طبیعتش، عمیق و وسیع همچون دریا است.
چه دست او به سخا در چه ابر در نیسان
چه طبع او به سخن در چه بحر بی‌معبر
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف سخاوت و بلاغت اشاره دارد. گویا اینکه دست خداوند در بخشندگی مانند بارانی است که در ماه نیسان فرو می‌افتد و طبع او در سخن مانند دریایی است که بی‌هیچ مانعی جاری است. به طور کلی، به قدرت و بزرگی خداوند در بخشش و بیان اشاره می‌کند.
شمر ز تربیت جود او شود دریا
عرض به تقویت جاه او شود جوهر
هوش مصنوعی: تربیت و آموزش او باعث می‌شود که شمر به اوج و عظمت برسد و قدرت او مانند دریا گسترده شود.
ز بیم او نچشد شیر شرزه طعم وسن
ز عدل او نبرد شور و فتنه رنج سهر
هوش مصنوعی: از ترس او، شیر قوی نمی‌تواند طعم خوشی را بچشد و به خاطر عدالت او، شور و هیجان به درد و رنج تبدیل می‌شود.
چو باز او شکرد صید او چه شیر و چه گرگ
چو اسب او گذرد راه او چه بحر و چه بر
هوش مصنوعی: وقتی او را به دام انداختند، شکارش چه شیر باشد و چه گرگ، وقتی اسب او راه را بپیماید، چه دریا باشد و چه زمین.
سعادت ابدی در هوای او مدغم
نوایب فلکی در خلاف او مضمر
هوش مصنوعی: سعادت دائمی در محبت و وجود او نهفته است، در حالی که نغمه‌ها و اصوات آسمانی در تضاد با او پنهان شده‌اند.
اگر به وجه عنایت کند به شوره نگاه
وگر ز روی سیاست کند به خاره نظر
هوش مصنوعی: اگر با نگاهی محبت‌آمیز به مزایا و زیبایی‌های زندگی توجه کند و یا اگر از روی تدبیر به مشکلات و دشواری‌ها نگاهی بیندازد، می‌تواند تاثیرگذار باشد.
شود به دولت او خاک شوره مهر گیا
شود ز هیبت او سنگ خاره خاکستر
هوش مصنوعی: با تأثیر قدرت او، خاک بی‌ارزش به طلا تبدیل می‌شود و از ترس او، سنگ سخت به خاکستر می‌نشیند.
به ابر بهمن اگر دست جود بنماید
عرق چکد ز مسامش به جای قطر مطر
هوش مصنوعی: اگر باران زمستانی به لطف و بخشش خدا بیفتد، از موی ابرها به جای قطرات باران، عرق فرو می‌ریزد.
چو دست دولت او بر زمانه بگشودند
کشید پای به دامن درون قضا و قدر
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت و شانس به او روی آوردند، او نیز قدم به دنیای سرنوشت و تقدیر گذاشت.
ایا به جاه و شرف با ستاره سوده عنان
و یا به جود و سخا گشته در زمانه سمر
هوش مصنوعی: ای آیا تو به سبب مقام و منزلت خود در زندگی، به تدبیر و تدبیرکنندگی با دیگران گفته می‌شوی یا به خاطر بخشندگی و سخاوتی که در این زمان از خود نشان می‌دهی؟
ببرده نام ز فرزانگان به قدر و به جاه
ربوده گوی ز سیارگان به فخر و به فر
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که افراد با دانش و فرزانگی، به خاطر مقام و منزلت خود، نامشان فراموش نشدنی است. همچنین، در مقایسه با سیارات، افتخار و بزرگی آنها قابل تقدیر است. به عبارتی، ارزش و منزلت افراد با دانایی و فضیلت، از زیبایی و عظمت سیارات هم فراتر است.
به روز بار ترا مهر بالش ومسند
به روز جشن ترا ماه مشرب و ساغر
هوش مصنوعی: در روزی که باران و مهر بهاری می‌بارد، تو را مانند روز جشن و شادی پر از رنگ و طراوت می‌بینم. در این روز، ماه به مانند ساغری درخشان است که زیبایی را به زندگی‌ام می‌آورد.
کند نسیم رضای تو کاه را فربه
کند سموم خلاف تو کوه را لاغر
هوش مصنوعی: نسیم خوشایند تو می‌تواند کاه را چاق کند، اما وزش بادهای سوزان و دشمنانه تو می‌تواند کوه را لاغر نماید.
به حضرت تو درون تیر کلک مستوفی
به مجلس تودرون زهره ساز خنیاگر
هوش مصنوعی: به درگاه شما، تیر کلک مستوفی به همراهی مجلس‌تان زهره را می‌سازد و او را به آواز و نوا درمی‌آورد.
ز تیر حادثه ایمن شد و سنان بلا
هر آفریده که کرد از حمایت تو سپر
هوش مصنوعی: هر آفریده‌ای که زیر حمایت تو قرار گیرد، از تیر حوادث و بلاها در امان خواهد بود و مانند سپری محافظت می‌شود.
به زیر سایهٔ عدل تو نیست خوف و رجا
ورای پایهٔ قدر تو نیست زیر و زبر
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ عدالت تو، نه ترسی وجود دارد و نه امیدی، زیرا هیچ چیزی بالاتر از جایگاه تو نیست.
بجز در آینهٔ خاطر تو نتوان دید
ز راز چرخ نشان و ز علم غیب خبر
هوش مصنوعی: جز در آینهٔ یاد تو، در هیچ جا نمی‌توان چهره‌ی رازهای زندگی و علم پنهان را مشاهده کرد.
اگر ز حلم تو یک ذره بر سپهر نهند
قرار یابد ازو همچو کشتی از لنگر
هوش مصنوعی: اگر کمی از بردباری تو را در آسمان قرار دهند، مانند کشتی‌ای می‌شود که از لنگرش جدا شده و به حرکت درمی‌آید.
نسیم لطف تو ار بگذرد به آتش تیز
ز شعلهاش گشاید به خاصیت کوثر
هوش مصنوعی: اگر نسیم محبت و مهربانی تو بگذرد، آتش تند و شعله‌هایش به خاطر ویژگی و خاصیت کوثر فروکش می‌کند و آرام می‌شود.
حسام قهر تو شخص اجل زند به دو نیم
چنان که ماه فلک را بنان پیغمبر
هوش مصنوعی: نظرات و قهر تو مانند شمشیری است که می‌تواند عمر کسی را به دو نیم کند، مانند تجلی و نورانیتی که ماه در آسمان دارد و از برکات پیامبر ناشی می‌شود.
به نیش کژدم قهرت اگر قضا بزند
عدوت را که سیه روز باد و شوم اختر
هوش مصنوعی: اگر به خاطر خشم و کینه‌ات شخصی را مورد آزار قرار دهی، سرنوشت و سرنوشتی بد و ناخوشایند برای او رقم خواهد خورد.
به هیچ داروی و تریاک برنیارد خاست
ز خاک جز که به آواز صور در محشر
هوش مصنوعی: هیچ دارو یا تریاکی نمی‌تواند انسان را از خاک و زمین برآورد، جز اینکه در روز قیامت با صدا و ندای خاصی بیدار شود.
قدر ز شست تو بر اختران رساند تیر
قضا ز دست تو بر آسمان گشاید در
هوش مصنوعی: قدرت تو به اندازه‌ای است که تیر تقدیر می‌تواند به خاطر تو به ستاره‌ها برخورد کند و درهایی را بر آسمان بگشاید.
چه باره‌ایست به زیر تو در بنامیزد
که منزلیش بود باختر دگر خاور
هوش مصنوعی: چه دلیلی دارد که بر سر تو سایه افکنم و در دل همین سایه، منزلگاه دیگری را در نظر بگیرم؟
هلال نعل فلک قامت ستاره مسیر
زمین‌نوردی دریا گذار که پیکر
هوش مصنوعی: ماه هلالی مانند نعل اسب بر فراز آسمان قرار دارد، و ستاره‌ها در مسیر خود به مانند زمین‌نوردی در دریا حرکت می‌کنند.
به زور چرخ و به آواز رعد و جستن برق
به قد کوه و تن پیل و پویهٔ صرصر
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف نیروی طبیعی و قدرت بالای برخی پدیده‌ها می‌پردازد. با اشاره به چرخ (که ممکن است به چرخش زمین یا زمان اشاره داشته باشد)، صدای رعد و درخشش برق، اندازه کوه و قدرت فیل، و همچنین حرکت تند باد، همگی نشانه‌هایی از عظمت و شدت طبیعت هستند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی شگفتی و بزرگی عناصر طبیعی و تأثیر آن‌ها بر جهان است.
گه درنگ ازو طیره خورده پای خیال
گه شتاب درو خیره مانده مرغ به پر
هوش مصنوعی: گاهی از شدت خیال و تصور، دست پاچه و شتاب‌زده می‌شوم و گاهی نیز با تعجب و حیرت به آنچه در ذهنم می‌گذرد، خیره می‌مانم.
گه تحرک او منقطع صبا و دبور
بر تحمل او مضطرب حدید و حجر
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی، وزش نسیم و بادها به شدت متوقف می‌شود و این باعث می‌شود که شرایط برای آهن و سنگ نیز سخت و نگران‌کننده باشد.
درخش نعلش سندان و سنگ را در خاک
فروغ و شعله دهد همچو اختر و اخگر
هوش مصنوعی: نعل اسب به قدری درخشان است که سنگ و سندان را در خاک نور و آتش می‌دهد، مشابه درخشش ستاره و جرقه.
بزرگوارا دریا دلا خداوندا
ترا سپهر سریرست و آفتاب افسر
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، دریا و دل تو از آن خداوند است. تو دارای فضیلتی مانند آسمان هستی و مانند خورشید درخشان و پرخاشگر.
ز شوق خدمت تو عمرها گذشت که من
چو شکرم در آب و چو عود بر آذر
هوش مصنوعی: از شدت محبت و شوق خدمت به تو، سال‌ها عمر من سپری شد، مانند شکر که در آب حل می‌شود و مانند عود که در آتش سوخته می‌شود.
بدان عزیمت و اندیشه‌ام که تا ننهد
قضابه دست اجل بر به حنجرم خنجر
هوش مصنوعی: من با اراده و اندیشه‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که تا زمانی که مرگ به سراغم نیاید، هیچ چیز نمی‌تواند به من آسیب برساند.
بجز مدیح توام برنیاید از دیوان
بجز ثنای توام بر نیاید از دفتر
هوش مصنوعی: غیر از ستایش تو، هیچ شعر و نوشته‌ای از من نمی‌تواند به وجود آید. تنها می‌توانم به تو و زیبایی‌های تو بپردازم.
ز نظم و نثر مدیح تو اندر آویزم
ز گوش و گردم ایام عقدهای گهر
هوش مصنوعی: از شعر و نثر برای ستایش تو استفاده می‌کنم و به گوش‌هایم می‌سپارم و ایام عمرم را در شادی تو سپری می‌کنم.
نه نظم بلکه ازین درجهای پر ز نکت
نه نثر بلکه ازین درجهای پر ز درر
هوش مصنوعی: این متن به نوعی از زیبایی‌ها و ظرافت‌های خاص در آثار ادبی اشاره دارد. شاعر می‌گوید که این اثر نه فقط یک نظم ساده است و نه تنها نثر، بلکه ترکیبی از محتواهایی غنی و پرمغز است که در خود نکات و ارزشیابی‌های عمیق‌تری دارد. به عبارت دیگر، این اثر در جایگاه خاصی قرار دارد که فراتر از قوانین صرف نظم و نثر می‌باشد و از لحاظ هنری بسیار باارزش و پیچیده است.
همیشه تا که بروید ز خاکها زر و سیم
همیشه تا که بتابد ز آسمان مه و خور
هوش مصنوعی: تا زمانی که طلا و نقره از زمین بیرون بیاید و روشنایی ماه و خورشید از آسمان بتابد، این پدیده‌ها همواره ادامه خواهند داشت و به زندگی و طبیعت زیبایی می‌بخشند.
علو و رفعت تو همچو ماه باد و چو مهر
سرشک و چهرهٔ خصمت چو سیم باد و چو زر
هوش مصنوعی: عظمت و بلندی تو به مانند ماه است و همچون آفتاب درخشان. اما چهرهٔ دشمن تو مانند نقره و طلاست، درخشندگی و زیبایی دارد.
تو بر میان کمر ملک بسته و جوزا
به پیش طالع سعدت همیشه بسته کمر
هوش مصنوعی: تو در مقام قدرت و جلال قرار داری و ستاره بخت تو همیشه به بهترین شکل در حال درخشش است.
جهان مطیع و فلک تابع و ستاره حشم
زمان غلام و قضا بنده و قدر چاکر
هوش مصنوعی: جهان در تسلیم و فرمان‌برداری است و آسمان و ستاره‌ها نیز به همین ترتیب تابع نظم خاصی هستند. زمان مانند خدمتکاری وفادار است و سرنوشت و تقدیر نیز در خدمت انسان‌ها قرار دارند.
درخت بخت حسود ترانه بیخ و نه شاخ
چو شاخ دولت خصم ترانه بار و نه بر
هوش مصنوعی: درختی که به زندگی و بخت انسان‌ها تعلق دارد، تنها ریشه دارد و شانسی برای رشد نخواهد داشت. در مقابل، درختی که به رفاه و ثروت مربوط می‌شود، به‌جای باروری و میوه دادن، درختی خنثی و بی‌حاصل است.