قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - در صفت بغداد و مدح ملک الامرا قطب الدین مودود شاه
خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
کسی نشان ندهد در جهان چنان کشور
سواد او به مثل چون پرند مینا رنگ
هوای او به صفت چون نسیم جانپرور
به خاصیت همه سنگش عقیق لؤلؤبار
به منفعت همه خاکش عبیر غالیهبر
صبا سرشته به خاکش طراوت طوبی
هوا نهفته در آبش حلاوت کوثر
کنار دجله ز خوبان سیمتن خلخ
میان رحبه ز ترکان ماهرخ کشمر
هزار زورق خورشید شکل بر سر آب
بر آن صفت که پراکنده بر سپهر شرر
به وقت آنکه به برج شرف رسد خورشید
به گاه آنکه به صحرا کشد صبا لشکر
دهان لاله کند ابر معدن لؤلؤ
کنار سبزه کند باد مسکن عنبر
به شبه باغ شود آسمان به وقت غروب
به شکل چرخ شود بوستان به وقت سحر
به وقت شام همی این بدان سپارد گل
به گاه بام همی آن بدین دهد اختر
به رنگ عارض خوبان خلخی در باغ
میان سبزه درفشان شود گل احمر
شکفته نرگس بویا به طرف لالهستان
چنانکه در قدح گوهرین می اصفر
ستاک لاله فروزان بدان صفت که بود
زمشک و غالیه آکنده بسدین مجمر
نوای بلبل و طوطی خروش عکه و سار
همی کند خجل الحانهای خنیاگر
بدین لطافت جایی من از برای امید
به فال نیک گزیدم سفر به جای حضر
نماز شام ز صحن فلک نمود مرا
عروص چرخ که بنهفت روی در خاور
بدان صفت که شود غرقه کشتی زرین
به طرف دریا چون بگسلد ازو لنگر
به گرد گنبد خضرا چنان نمود شفق
که گرد خیمهٔ مینا کشیده شوشهٔ زر
ستارگان همه چو لعبتان سیماندام
به سوک مهر برافکنده نیلگون معجر
بنات نعش همی گشت گرد قطب چنان
که گرد حقهٔ فیروه گوهرین زیور
بر آن مثال همی تافت راه کاهکشان
که در بنفشهستان برکشیده صف عبهر
ز تیغ کوه بتابید نیم شب پروین
چنان که در قدح لاجورد هفت درر
سپهر گفتی نقاش نقش مانی گشت
که هر زمان بنگارد هزار گونه صور
ز برج جدی بتابید پیکر کیوان
به شکل شمع فروزنده در میان شمر
همی نمود درفشنده مشتری در حوت
چنان که دیدهٔ خوبان ز عنبرین چادر
ز طرف میزان میتافت صورت مریخ
بدان صفت که می لعل رنگ در ساغر
چنان که عاشق ومعشوق در نقاب گمان
بتافت تیر درافشان و زهرهٔ ازهر
به رسم لعبتبازان سپهر آینه رنگ
زمان زمان بنمودی عجایب دیگر
فلک به لعبت مشغول و من به توشهٔ راه
جهان به بازی مشغول و من به عزم سفر
درین هوس که خرامان نگار من برسید
بدان صفت که برآید ز کوه پیکر خور
فرو گسسته به عناب عنبرین سنبل
فرو شکسته به خوشاب بسدین شکر
همی گرفت به لؤلؤ عقیق در یاقوت
همی نهفت به فندق بنفشه در مرمر
ز عکس نرگس او مینمود بر زلفش
چنان که ریخته بر سبزه دانهای گهر
ز بس که بر رخ خورشید زد دو دست به خشم
گلش چو شاخ سمن گشت و برگ نیلوفر
به طعنه گفت که عهد و وفای عاشق بین
به طیره گفت که مهر و هوای دوست نگر
نبود هیچ گمانی مرا که دشمنوار
بدین مثال ببندی به هجر دوست کمر
مجوی هجر من و شاخ خرمی مشکن
متاب رخ ز من و جان خوشدلی مشکر
به جای ملحم چینی منه هوا بالین
به جای اطلس رومی مکن زمین بستر
خدای گفت حضر هست بر مثال بهشت
رسول گفت سفر هست بر مثال سقر
کجا شوی تو که بیروی من نیابی خواب
کجا روی تو که بیروی من نبینی خور
در این دیار به حکمت نیابمت همتا
درین سواد به دانش نبینمت همبر
کمینه چاکر علمت هزار افلاطون
کهینه بندهٔ فضلت هزار اسکندر
ز شکلهای تو عاجز روان بطلمیوس
ز حکمهای تو قاصر روان بومعشر
تو آنکسی که ز فضل تو فاضلان عراق
به خاک پای تو روشن همی کنند بصر
جواب دادم کای ماهروی غالیهموی
به آب دیده مزن بر دل رهی آذر
قرار گیر و ز سامان روزگار مگرد
صبور باش و ز فرمان ایزدی مگذر
هوا نکرد تن من بدین فراغ و وداع
رضا نداد دل من بدین قضا و قدر
ولیک حکم چنین کرد کردگار جهان
ز حکم او نتوان یافت هیچگونه مفر
به صبر باد فلک در حضر ترا ناصر
به عون باد ملک در سفر مرا یاور
وداع کرد بدینگونه چون برفت جهان
به سیم خام بیندود گنبد اخضر
به شکل عارض گلرنگ او همی تابید
فروغ خسرو سیارگان به مشرق در
غلاموار چو هنگام کوچ قافله بود
سوار گشتم بر کرهٔ هیون پیکر
پلنگ هیات و قشقاو دم گوزن سرین
عقاب طلعت عنقا شکوه طوطی پر
قوی قوائم و باریک دم فراخ کفل
دراز گردن و کوتاه سم میان لاغر
به وقت جلوهگری چون تذرو خوشرفتار
به گاه راهبری چون کلاغ حیلتگر
به گاه کینه هوا در دو پای او مدغم
به وقت حمله صبا در دو دست او مضمر
خروش دد بشنیدی ز روم در کابل
خیال موی بدیدی ز هند در ششتر
بدین نوند رسیدم در آن دیار و زمن
به گوش حضرت شاه جهان رسید خبر
مرا به حضرت عالی تقربی فرمود
به نام شاه بپرداختم یکی دفتر
هزار فصل درو لفظها همه دلکش
هزار عقد درو نکتها همه دلبر
بدان امید که شاه جهان شرف دهدم
شوم به دولت او نیکبخت و نیکاختر
به هر دو سال بسازم ز علم تصنیفی
برای دولت منصور خسرو صفدر
برین مثال بود یاد تازه در عقبی
برین نهاد بود نام زنده تا محشر
بماند نام سکندر هزار و پانصد سال
مصنفات ارسطو به نام اسکندر
جهان نخواست مرا بخت شاعری فرمود
که هیچ عقل نمیکرد احتمال ایدر
ز بحر خاطر من صد طویله در برسید
به مدح شاه جهان چون شدم سخنگستر
بدین فصاحت شعری که چشم دارد کور
بدین عبارت نظمی که گوش دارد کر
بدان خدای که در صنع خویش بیآلت
بیافرید بدین گونه چرخ پهناور
به نور علم که دانا بدو گرفت شرف
به ذات حلم که مردم بدو گرفت خطر
به فیض عقل مجرد که اوست منبع خیر
به لطف نفس مفارق که اوست مدفع شر
به نفس ناطقه کو راست پیل گردن نه
به روح عاقله کوراست شیر فرمانبر
به انتهای وجودات اولین ترکیب
به ابتدای مقولات آخرین جوهر
به هول جنبش محشر به حق مصحف مجد
به ذات ایزد بیچون به جان پیغمبر
به اعتقاد ابوبکر و صولت فاروق
به ترسکاری عثمان و حکمت حیدر
به زور رستم دستان و عدل نوشروان
به جاه خسرو ساسان و ماتم نوذر
به خاک پای جهان شهریار قطبالدین
که هست مفخر سوگند نامها یکسر
در این دیار ندانم کسی که وقت سخن
به جای خصم مناظر نشنیدم همبر
ز فضل خویش در این فصل هرچه میرانم
هر آنکسی که ندارد همی مرا باور
اگر چنان که درستی و راستی نکند
خدای بادبه محشر میان ما داور
هزار سال بقا باد شاه عالم را
که هست گردش گردون ملک را محور
پریر وقت سحر چون نسیم باد شمال
همی رساند به ارواح بوی عنبر تر
سرم ز خواب گران شد به من نمود هوس
خیال آن بت شمشاد قد نسرین بر
به لطف گفت که عمرت چگونه میگذرد
نبود گوش دلت را نصیحت کهتر
نگفتمت که مکن بد بجای وصلت من
که هرکسی که کند بد بدی برد کیفر
جواب دادم کای ماهروی سرد مگوی
که کار من شودی هرچه زود نیکوتر
ولیک شاه به فتح بلاد مشغولست
نمیکند به پرستندگان خویش نظر
به مهر گفت که چون نیستت به کام جهان
در این هوس منشین روزگار خویش مبر
به یک قصیدهٔ غرا بخواه دستوری
ز بارگاه خداوند تاج و زینت و فر
به شرم گفتم طبعم نمیدهد یاری
ز گفتهٔ تو اگر مدحتی بود در خور
به نام دولت مودود شاه بن زنگی
بیار و مردمی و دوستی بجای آور
به مدح شاه بخواند این قصیدهٔ غرا
ز نظم خویشتن آن رشک لعبت آزر
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح میرآب مرو صاحب سعید صدر الدین نظامالملک: نماز شام چو کردم بسیج راه سفرقصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح صاحب ناصرالدین نصرة الاسلام ابو المناقب: چو از دوران این نیلی دوایر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
کسی نشان ندهد در جهان چنان کشور
هوش مصنوعی: بغداد، سرزمین شگفتانگیزی است که مکان دانش و هنر به شمار میرود و در هیچ جای دنیا نمیتوان کشور دیگری مانند آن را یافت.
سواد او به مثل چون پرند مینا رنگ
هوای او به صفت چون نسیم جانپرور
هوش مصنوعی: رنگ چهرهاش شبیه به رنگ پرندهای زیبا است و حال و هوایش مانند نسیمی است که جان را زنده میکند.
به خاصیت همه سنگش عقیق لؤلؤبار
به منفعت همه خاکش عبیر غالیهبر
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که هر چیزی ویژگیهایی خاص خود را دارد و میتواند در جنبههای مختلف ارزشمند باشد. بهویژه، عقیق به عنوان سنگی با زیبایی و فایده، و خاک به عنوان منبعی خوشبو و مفید تأکید میکند که هر یک از این عناصر به نحوی خاص و با ارزش هستند.
صبا سرشته به خاکش طراوت طوبی
هوا نهفته در آبش حلاوت کوثر
هوش مصنوعی: نسیم، سرشار از تازگی و شادابی که به زمینش بافته شده است، و هوای لطیف آن در آبش شیرینی و خوشمزگی خاصی را نهفته دارد.
کنار دجله ز خوبان سیمتن خلخ
میان رحبه ز ترکان ماهرخ کشمر
هوش مصنوعی: در کنار دجله، از زیبایانی با تن سیمی و زینتی چون خلخال در میان میدان، دختران ترک با چهرههای ماهگونه حضور دارند.
هزار زورق خورشید شکل بر سر آب
بر آن صفت که پراکنده بر سپهر شرر
هوش مصنوعی: هزار قایق که ظاهری شبیه خورشید دارند، بر روی آب در حال حرکت هستند و به گونهای به نظر میرسند که در آسمان مانند جرقههای نور پخش شدهاند.
به وقت آنکه به برج شرف رسد خورشید
به گاه آنکه به صحرا کشد صبا لشکر
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید به جایگاه خود در آسمان میرسد و نسیم لطیفی از دشت میوزد، نیروهای طبیعت به حرکت درمیآیند.
دهان لاله کند ابر معدن لؤلؤ
کنار سبزه کند باد مسکن عنبر
هوش مصنوعی: دهان گل لاله همانند ابر، گنجینهای از مروارید دارد و نسیم، بوی خوش عنبر را در کنار سبزه منتشر میکند.
به شبه باغ شود آسمان به وقت غروب
به شکل چرخ شود بوستان به وقت سحر
هوش مصنوعی: در زمان غروب، آسمان به رنگ و شکل باغی زیبا درمیآید و در هنگام سحر، بوستان شبیه یک چرخ میشود.
به وقت شام همی این بدان سپارد گل
به گاه بام همی آن بدین دهد اختر
هوش مصنوعی: در زمان شام، گل را به شب میسپارد و در زمان صبح، ستارهای به او میدهد.
به رنگ عارض خوبان خلخی در باغ
میان سبزه درفشان شود گل احمر
هوش مصنوعی: در میان سبزههای باغ، گلهای قرمز به زیبایی میدرخشند و رنگ و لعابی خاص به محیط میدهند.
شکفته نرگس بویا به طرف لالهستان
چنانکه در قدح گوهرین می اصفر
هوش مصنوعی: گل نرگس به زیبایی و عطرش به طرف باغ لالهها شکوفا شده، مانند اینکه در جامی از شراب زرد رنگ است.
ستاک لاله فروزان بدان صفت که بود
زمشک و غالیه آکنده بسدین مجمر
هوش مصنوعی: گلهای سرخ و زیبا با عطر مشک و گلاب آراسته شدهاند، به گونهای که هر کسی را مجذوب خود میکند.
نوای بلبل و طوطی خروش عکه و سار
همی کند خجل الحانهای خنیاگر
هوش مصنوعی: صدای بلبل و طوطی و نالههای عکاش و سار، همه به نوعی احساس شرمندگی در آوازخوانان را به همراه دارد.
بدین لطافت جایی من از برای امید
به فال نیک گزیدم سفر به جای حضر
هوش مصنوعی: به خاطر لطافت و زیبایی، امیدوارانه جایی را برای خود انتخاب کردم که سفر به آنجا را به ماندن در خانه ترجیح میدهم.
نماز شام ز صحن فلک نمود مرا
عروص چرخ که بنهفت روی در خاور
هوش مصنوعی: نماز شام، به معنای غروب است و در اینجا به نوعی نشان میدهد که زمان غروب فرا رسیده است. وقتی به آسمان نگاه میکنم، گویی عروس آسمان به من نشان میدهد که چهرهاش را در سمت شرق پنهان کرده است. به عبارتی دیگر، در این لحظه، زیبایی و رازهای آسمان را مشاهده میکنم که در دل شب ساکت میشود و به سمت شرق میروید.
بدان صفت که شود غرقه کشتی زرین
به طرف دریا چون بگسلد ازو لنگر
هوش مصنوعی: بدان که اگر به صفاتی که در دریا وجود دارد، کشتی زرین از جای خود جدا شود و لنگر آن قطع گردد، ممکن است به عمق دریا غرق شود.
به گرد گنبد خضرا چنان نمود شفق
که گرد خیمهٔ مینا کشیده شوشهٔ زر
هوش مصنوعی: شفق به دور گنبد سبز رنگ به گونهای نمایان شده که مثل نوار زری در اطراف خیمهای از مینا (آسمان) به چشم میخورد.
ستارگان همه چو لعبتان سیماندام
به سوک مهر برافکنده نیلگون معجر
هوش مصنوعی: ستارهها همه مانند بازیگران زیبا و باوقار هستند که در زیر پوشش آبیرنگ آسمان، چهرههای خود را به نمایش گذاشتهاند.
بنات نعش همی گشت گرد قطب چنان
که گرد حقهٔ فیروه گوهرین زیور
هوش مصنوعی: دختران نعش، مانند زینتی در اطراف قطب، به دور میچرخند، همانطور که سنگهای قیمتی در حلقهای زیبا میچرخند.
بر آن مثال همی تافت راه کاهکشان
که در بنفشهستان برکشیده صف عبهر
هوش مصنوعی: بر آن اساس، نور و روشنایی به مانند ستارهای در آسمان میتابد، همانطور که در باغ بنفشهها، زیبایی و درخشندگی گلها به چشم میآید.
ز تیغ کوه بتابید نیم شب پروین
چنان که در قدح لاجورد هفت درر
هوش مصنوعی: در نیمه شب، ستاره پروین مانند این است که از تیغ کوه طلوع کرده و در دل جایی مانند لیوانی از سنگ لاجورد، هفت دانه درخشان را به نمایش میگذارد.
سپهر گفتی نقاش نقش مانی گشت
که هر زمان بنگارد هزار گونه صور
هوش مصنوعی: آسمان را همچون نقاشی در نظر آوردهای که در هر لحظه هزاران تصویر و حالت متفاوت را به تصویر میکشد.
ز برج جدی بتابید پیکر کیوان
به شکل شمع فروزنده در میان شمر
هوش مصنوعی: ماه در برج جدی درخشش خود را به نمایش میگذارد، گویی که کیوان مانند شمعی روشن در میان مردی به نام شمر درخشیده است.
همی نمود درفشنده مشتری در حوت
چنان که دیدهٔ خوبان ز عنبرین چادر
هوش مصنوعی: در شبهای دلانگیز، ستاره مشتری در صورت فلکی حوت درخششی همانند چادر خوشبوی عنبر را به نمایش گذاشته است که چشمان زیبای عاشقان را به خود جلب میکند.
ز طرف میزان میتافت صورت مریخ
بدان صفت که می لعل رنگ در ساغر
هوش مصنوعی: از سمت میزان، روشنایی صورت مریخ به گونهای میتابد که مانند رنگ لعل در داخل یک جام به نظر میرسد.
چنان که عاشق ومعشوق در نقاب گمان
بتافت تیر درافشان و زهرهٔ ازهر
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق به گونهای در دل و ذهن خود، نمایی از عشق را خلق کردهاند که مانند تیری در آسمان شلیک میشود و زیبایی و نور آنها در دلهای دیگران میتابد.
به رسم لعبتبازان سپهر آینه رنگ
زمان زمان بنمودی عجایب دیگر
هوش مصنوعی: در دنیای بازیگران و هنرمندان، زمان همچون آینهای جلوهگر میشود و شگفتیهای دیگری را نشان میدهد.
فلک به لعبت مشغول و من به توشهٔ راه
جهان به بازی مشغول و من به عزم سفر
هوش مصنوعی: آسمان به بازیگری مشغول است و من در حال آماده کردن خود برای سفر هستم.
درین هوس که خرامان نگار من برسید
بدان صفت که برآید ز کوه پیکر خور
هوش مصنوعی: در این آرزو هستم که معشوق زیبایم با آن ویژگی خاصی که شبیه پیکر خورشید از کوهها به ظهور میآید، به سمت من بیاید.
فرو گسسته به عناب عنبرین سنبل
فرو شکسته به خوشاب بسدین شکر
هوش مصنوعی: پکوشه هایی از درخت عناب و خوشبو و زعفرانی، و گل های سنبل که به زیبایی شکسته شدهاند، به همراه شکر و عطر زیبا به هم آمیخته شدهاند.
همی گرفت به لؤلؤ عقیق در یاقوت
همی نهفت به فندق بنفشه در مرمر
هوش مصنوعی: او با لؤلؤ و عقیق و یاقوت به زیبایی هنری خاصی دست میزند و در دل فندق و بنفشه، زیبایی را در مرمر پنهان میکند.
ز عکس نرگس او مینمود بر زلفش
چنان که ریخته بر سبزه دانهای گهر
هوش مصنوعی: چشمهای او مانند نرگس به زلفهایش زیبایی خاصی میبخشید، به طوری که گویی دانههای مروارید بر روی چمن پاشیده شدهاند.
ز بس که بر رخ خورشید زد دو دست به خشم
گلش چو شاخ سمن گشت و برگ نیلوفر
هوش مصنوعی: به خاطر شدت خشم، چهرهاش مانند خورشید درخشان شد و گل او به زیبایی شاخ سمن و برگ نیلوفر تبدیل گردید.
به طعنه گفت که عهد و وفای عاشق بین
به طیره گفت که مهر و هوای دوست نگر
هوش مصنوعی: در یک صحبت طعنهآمیز گفته میشود که عشق و وفای عاشق را با دقت بنگر، و همچنین توجه کن به مهر و علاقهای که نسبت به دوست وجود دارد.
نبود هیچ گمانی مرا که دشمنوار
بدین مثال ببندی به هجر دوست کمر
هوش مصنوعی: من هیچگاه گمان نمیکردم که تو به عنوان یک دشمن، به این شکل مرا به درد جدایی از دوست و به هجر او مبتلا کنی.
مجوی هجر من و شاخ خرمی مشکن
متاب رخ ز من و جان خوشدلی مشکر
هوش مصنوعی: به دنبال دوری من نباش و شکسته نکن شاخ شادابی را. روی خودت را از من برگردان و جان شادی را از من مگیر.
به جای ملحم چینی منه هوا بالین
به جای اطلس رومی مکن زمین بستر
هوش مصنوعی: به جای تشک نرم و راحت، بر روی زمین نازک نکن و بستر را آنچنان نچین که همانند لایههای ظریف نقشه باشد.
خدای گفت حضر هست بر مثال بهشت
رسول گفت سفر هست بر مثال سقر
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که شادی و بهشت در دسترس است، اما پیامبر فرمود که سفر و آزمون نیز وجود دارد که انسان را به چالش میکشد.
کجا شوی تو که بیروی من نیابی خواب
کجا روی تو که بیروی من نبینی خور
هوش مصنوعی: تو کجا میروی که بدون من خواب را نخواهی دید؟ و من کجا میتوانم بروم که بدون تو نور و روشنایی را نخواهم دید؟
در این دیار به حکمت نیابمت همتا
درین سواد به دانش نبینمت همبر
هوش مصنوعی: در این سرزمین کسی را نمیبینم که به اندازه من حکمت داشته باشد و در این جامعه همچون من کسی را در دانش نمیشناسم.
کمینه چاکر علمت هزار افلاطون
کهینه بندهٔ فضلت هزار اسکندر
هوش مصنوعی: شخصی که کمتر از تو است، نمونهای از هزار فیلسوف بزرگ است و من که تحت فرمان تو هستم، به ارزش و بزرگی تو مانند هزار اسکندر میباشم.
ز شکلهای تو عاجز روان بطلمیوس
ز حکمهای تو قاصر روان بومعشر
هوش مصنوعی: ای کاش دیگران از زیباییها و حکمتهای تو عاجز ماندهاند، همانطور که بطلمیوس از درک ویژگیهای تو ناتوان است و دیگران نیز در مواجهه با دانایی و رهنمودهای تو قاصرند.
تو آنکسی که ز فضل تو فاضلان عراق
به خاک پای تو روشن همی کنند بصر
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که فضیلتهایت به قدری است که دانشمندان عراق هم به احترام تو سر به زیر میگذارند و به پای تو احترام میگذارند.
جواب دادم کای ماهروی غالیهموی
به آب دیده مزن بر دل رهی آذر
هوش مصنوعی: گفتم ای زیبای خوشچهره با موهای فر، به دل آهستهتر ضربه نزن، همانند آتش با اشک خود.
قرار گیر و ز سامان روزگار مگرد
صبور باش و ز فرمان ایزدی مگذر
هوش مصنوعی: سختیها و ناملایمات روزگار را بپذیر و در برابر آنها تسلیم باش. صبور باش و اجازه نده که قوانین الهی را نادیده بگیری.
هوا نکرد تن من بدین فراغ و وداع
رضا نداد دل من بدین قضا و قدر
هوش مصنوعی: بدن من به این آزادی و جدایی عادت نکرده است و دل من هم به این سرنوشت و تقدیر رضایت نمیدهد.
ولیک حکم چنین کرد کردگار جهان
ز حکم او نتوان یافت هیچگونه مفر
هوش مصنوعی: ولی خدای جهان چنین فرمان داده است که از اراده او هیچ راه فراری وجود ندارد.
به صبر باد فلک در حضر ترا ناصر
به عون باد ملک در سفر مرا یاور
هوش مصنوعی: ای فلک، با صبر به یاری تو در اینجا حاضرم و ای ملک، در سفر، به کمک تو نیاز دارم.
وداع کرد بدینگونه چون برفت جهان
به سیم خام بیندود گنبد اخضر
هوش مصنوعی: او به این شکل وداع کرد، همانطور که جهان به طرفی دیگر میرود؛ مانند اینکه طلایی، به رنگ خالی و بدون زرق و برق، از زیر گنبد سبز دور میشود.
به شکل عارض گلرنگ او همی تابید
فروغ خسرو سیارگان به مشرق در
هوش مصنوعی: به زیبایی چهرهاش، نور و درخششی همانند نور خورشید با رنگ گل روی او تابیده و مانند ستارههای درخشان در شرق، جلوهگری میکند.
غلاموار چو هنگام کوچ قافله بود
سوار گشتم بر کرهٔ هیون پیکر
هوش مصنوعی: مثل یک خدمتگزار، زمانی که وقت حرکت کاروان فرارسید، برپشت اسب زیبا و پیکر بلند سوار شدم.
پلنگ هیات و قشقاو دم گوزن سرین
عقاب طلعت عنقا شکوه طوطی پر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیباییهای ظاهری موجودات مختلف میپردازد. در آن به صورت نمادین، خصوصیات پلنگ، گوزن، عقاب و طوطی به تصویر کشیده شده است. به عبارت دیگر، هر یک از این موجودات نماد زیباییهای خاص خود هستند و شاعر در تلاش است تا با ترکیب این ویژگیها، تصویری دلربا و جذاب خلق کند.
قوی قوائم و باریک دم فراخ کفل
دراز گردن و کوتاه سم میان لاغر
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک حیوان با ویژگیهای خاص پرداخته است. به وضوح به قدرت پاها و باریکی دم اشاره میشود، همچنین به کمر پهن و گردن بلند و همچنین سمهای کوتاه آن حیوان نیز اشاره شده است. این توصیف شاید نمایانگر نوعی تناسب و زیبایی در ساختار بدن آن creature باشد.
به وقت جلوهگری چون تذرو خوشرفتار
به گاه راهبری چون کلاغ حیلتگر
هوش مصنوعی: وقتی که ظاهر میشود، مانند کسی است که به خوبی رفتار میکند و در زمان هدایت، مثل کلاغی فریبکار است.
به گاه کینه هوا در دو پای او مدغم
به وقت حمله صبا در دو دست او مضمر
هوش مصنوعی: در زمان کینه و دشمنی، نیرویی همچون طوفان در پاهای او نهفته است و هنگام حمله، نسیمی در دستان او پنهان شده است.
خروش دد بشنیدی ز روم در کابل
خیال موی بدیدی ز هند در ششتر
هوش مصنوعی: به صدای وحشتناک و نالههای جانوران از روم در کابل گوش فرا دادهای و در ششتر، تصویری از موهای زیبا و دلربا از هند در ذهنت نقش بسته است.
بدین نوند رسیدم در آن دیار و زمن
به گوش حضرت شاه جهان رسید خبر
هوش مصنوعی: من به آن سرزمین رسیدم و خبر من به گوش شاه جهان رسید.
مرا به حضرت عالی تقربی فرمود
به نام شاه بپرداختم یکی دفتر
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شخصی بزرگ و محترم اشاره میکند و بیان میکند که به خاطر او تلاش کرده و یک دفتر نوشته است. این تلاش و نگارش به نوعی نشاندهنده ارادت و احترام شاعر به آن شخص است.
هزار فصل درو لفظها همه دلکش
هزار عقد درو نکتها همه دلبر
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و دلربایی کلمات و معانی اشاره شده است. هر فصل از سخنان، پر از جذابیت و شیرینی است و هر نکتهای، مانند گوهری ناب، جذاب و دلنشین به نظر میرسد. به شکل کلی، سبکی از بیان و عشق در کلمات وجود دارد که توجه را به خود جلب میکند و دل را مینوازد.
بدان امید که شاه جهان شرف دهدم
شوم به دولت او نیکبخت و نیکاختر
هوش مصنوعی: به این امید که به من از طرف شاه جهان مقام و اعتبار عطا کند، به برکت وجود او خوشبخت و خوشفال شوم.
به هر دو سال بسازم ز علم تصنیفی
برای دولت منصور خسرو صفدر
هوش مصنوعی: من هر دو سال یک اثر علمی برای دولت منصور خسرو صفدر مینویسم.
برین مثال بود یاد تازه در عقبی
برین نهاد بود نام زنده تا محشر
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم یادآوری میپردازد، به طوری که یاد و خاطرهای تازه و زندهای که در زندگی دنیوی وجود دارد، در آخرت نیز باقی میماند و اسم و نام آن همواره تا روز قیامت زنده خواهد ماند.
بماند نام سکندر هزار و پانصد سال
مصنفات ارسطو به نام اسکندر
هوش مصنوعی: بگذارید نام سکندر برای هزار و پانصد سال باقی بماند، همانطور که آثار ارسطو به نام او ثبت شده است.
جهان نخواست مرا بخت شاعری فرمود
که هیچ عقل نمیکرد احتمال ایدر
هوش مصنوعی: این جهان تمایلی به من نداشت و سرنوشت شاعری را برای من رقم زد که هیچ عقل سلیمی نمیتوانست حتی به وجود چنین امری فکر کند.
ز بحر خاطر من صد طویله در برسید
به مدح شاه جهان چون شدم سخنگستر
هوش مصنوعی: به خاطر من صد ایده و فکر مختلف و پرورده وجود دارد، و زمانی که به ستایش پادشاه جهان پرداختم، توانستم به خوبی سخن بگویم.
بدین فصاحت شعری که چشم دارد کور
بدین عبارت نظمی که گوش دارد کر
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر این است که برخی از آثار هنری یا کلامی، به رغم زیبا و قابل توجه بودن، ممکن است بر اساس تجربه یا درک فردی متفاوتی ارزیابی شوند. به عبارت دیگر، گاهی اوقات یک اثر ممکن است از لحاظ بصری یا شنیداری جذاب باشد، اما برای همه قابل درک نیست و افراد ممکن است از آن بهرهمند نشوند.
بدان خدای که در صنع خویش بیآلت
بیافرید بدین گونه چرخ پهناور
هوش مصنوعی: بدان خدایی که بدون هیچ وسیلهای جهان وسیع را خلق کرد، به همین صورت گردش دنیای بزرگ را به وجود آورد.
به نور علم که دانا بدو گرفت شرف
به ذات حلم که مردم بدو گرفت خطر
هوش مصنوعی: به نور دانش که انسان به وسیله آن شرافت پیدا میکند و به ویژگی حلم که انسان با آن از خطرات دوری میکند.
به فیض عقل مجرد که اوست منبع خیر
به لطف نفس مفارق که اوست مدفع شر
هوش مصنوعی: با بهرهگیری از عقل خالص و الهی که منبع خوبیهاست و از لطف نفس پاک و جدا شده که محافظ از بدیهاست، میتوان به آرامش و سعادت دست یافت.
به نفس ناطقه کو راست پیل گردن نه
به روح عاقله کوراست شیر فرمانبر
هوش مصنوعی: این بیت به منظور بیان تفاوت بین عقل و نفس است. به این میگوید که نفس ناطقه، مانند یک پیکر مستحکم و قوی است، در حالی که روح عاقل مانند یک شیر است که تابع دستورات و فرمانها میباشد. در واقع، این بیت به قدرت و اراده نفس اشاره دارد و از عقل به عنوان جنبشی پیروی کننده یاد میکند.
به انتهای وجودات اولین ترکیب
به ابتدای مقولات آخرین جوهر
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنی اشاره شده که در آغاز هر موجودی، اولین ترکیب به وجود میآید و این ترکیب به مقولات آخرین جوهرها مربوط میشود. به عبارتی، هر چیزی که وجود دارد، از ترکیبهای اولیهای شکل گرفته که به گونهای در نهایت به کیفیتها و ماهیتهای مختلف منتهی میشود.
به هول جنبش محشر به حق مصحف مجد
به ذات ایزد بیچون به جان پیغمبر
هوش مصنوعی: در ترس و هیبت روز قیامت، به صداقت کتاب آسمانی، به ذات خداوندی که بینقص و کامل است، به جان پیامبر احترام میگذارم.
به اعتقاد ابوبکر و صولت فاروق
به ترسکاری عثمان و حکمت حیدر
هوش مصنوعی: به نظر ابوبکر و صولت فاروق، عثمان ترسو است و حیدر حکیم و داناست.
به زور رستم دستان و عدل نوشروان
به جاه خسرو ساسان و ماتم نوذر
هوش مصنوعی: این بیت به قدرت و عظمت شخصیتهای تاریخی و افسانهای اشاره دارد. رستم، قهرمان بزرگ ایرانی با تواناییهای فوقالعاده به تصویر کشیده شده است. همچنین به عدالت و حکمت نوشروان نیز اشاره میشود که به عنوان یک پادشاه فرهیخته در تاریخ ایران شناخته میشود. در ادامه به مقام و مقامداری خسرو ساسان، یکی از پادشاهان مشهور ایران، پرداخته میشود و در نهایت به غم و اندوه نوذر اشاره میشود که بیانگر ناکامی و چالشهایی است که او با آنها مواجه شده است. تمامی این شخصیاتها نمادهایی از تاریخ و فرهنگ ایران هستند و نمایانگر جنبههای مختلف زندگی انسانی و اجتماعی در آن زمان میباشند.
به خاک پای جهان شهریار قطبالدین
که هست مفخر سوگند نامها یکسر
هوش مصنوعی: به خاک پای شهریار جهانی، قطبالدین، که افتخار همه نامهاست، قسم میخورم.
در این دیار ندانم کسی که وقت سخن
به جای خصم مناظر نشنیدم همبر
هوش مصنوعی: در این سرزمین نمیدانم آیا کسی هست که وقتی به گفتگو میپردازد، به جای اینکه با خصومت و دشمنی صحبت کند، به مناظر و نکات مثبت توجه کند.
ز فضل خویش در این فصل هرچه میرانم
هر آنکسی که ندارد همی مرا باور
هوش مصنوعی: در این فصل، هرچه از نعمت و فضل خودم انجام میدهم، هر کس که به من ایمان ندارد، هرگز نمیتواند مرا باور کند.
اگر چنان که درستی و راستی نکند
خدای بادبه محشر میان ما داور
هوش مصنوعی: اگر خدا در روز قیامت عدالت را بر قرار نکند، دیگر قضاوتی بین ما نخواهد بود.
هزار سال بقا باد شاه عالم را
که هست گردش گردون ملک را محور
هوش مصنوعی: بقا و longevity فراوان برای پادشاه جهان که محور ملک به گرد او میچرخد.
پریر وقت سحر چون نسیم باد شمال
همی رساند به ارواح بوی عنبر تر
هوش مصنوعی: در وقت سحر، مانند نسیمی از سمت شمال، بویی خوش و دلانگیز به روحها میرسد.
سرم ز خواب گران شد به من نمود هوس
خیال آن بت شمشاد قد نسرین بر
هوش مصنوعی: سرم از خواب سنگین بیدار شد و به من الهام کرد که به یاد آن معشوق با قامت باریک و شگفتانگیز بیفتم.
به لطف گفت که عمرت چگونه میگذرد
نبود گوش دلت را نصیحت کهتر
هوش مصنوعی: به لطف خدا، از تو پرسیدم که عمرت چطور سپری میشود، اما شنیدم که گوش دلت به نصیحتهای کوچکترها توجهی ندارد.
نگفتمت که مکن بد بجای وصلت من
که هرکسی که کند بد بدی برد کیفر
هوش مصنوعی: به تو نگفتم که در غیاب من کار بدی نکن، زیرا هر کس که کار ناپسندی انجام دهد، عاقبت بدی خواهد دید.
جواب دادم کای ماهروی سرد مگوی
که کار من شودی هرچه زود نیکوتر
هوش مصنوعی: به او گفتم ای دختر زیبا، بیدلیل نگو که کار من زودتر از این باید پایان یابد، زیرا هرچه زودتر انجام شود، بهتر خواهد بود.
ولیک شاه به فتح بلاد مشغولست
نمیکند به پرستندگان خویش نظر
هوش مصنوعی: اما پادشاه درگیر فتوحات و گشایش سرزمینهاست و به پرستندگان و خدمتگذاران خود توجهی نمیکند.
به مهر گفت که چون نیستت به کام جهان
در این هوس منشین روزگار خویش مبر
هوش مصنوعی: به مهر گفت که وقتی تو در این دنیا نیستی و به آنچه که میخواهی نمیرسی، در چنین آرزوهایی زندگیات را هدر نکن.
به یک قصیدهٔ غرا بخواه دستوری
ز بارگاه خداوند تاج و زینت و فر
هوش مصنوعی: از درگاه پروردگار، به درخواست خود، لطف و زیبایی و نعمات گرانبها را طلب کن.
به شرم گفتم طبعم نمیدهد یاری
ز گفتهٔ تو اگر مدحتی بود در خور
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، به تو میگویم که نمیتوانم به تو کمک کنم، چون اگر سخنی در ستایش تو باشد که شایستهاش باشد، من قادر به بیان آن نیستم.
به نام دولت مودود شاه بن زنگی
بیار و مردمی و دوستی بجای آور
هوش مصنوعی: به نام سلطان بزرگ و بخشنده، بیار به مردم محبت و دوستی و camaraderie را به ارمغان بیاور.
به مدح شاه بخواند این قصیدهٔ غرا
ز نظم خویشتن آن رشک لعبت آزر
هوش مصنوعی: این شعر درباره توصیف و ستایش شاه است و شاعر به زیبایی و عظمت او اشاره میکند. شاعر به خاطر نظم و سرود خود احساس افتخار میکند و به نوعی به زیبایی و قدرتشان اشاره دارد که میتواند حس حسادت افراد دیگر را برانگیزد.
حاشیه ها
1401/02/22 18:04
جهن یزداد
بزور رستم دستان و داد نوشروان
بجاه خسرو ساسان و شیون نوذر
1403/03/22 10:05
جهن یزداد
بجای باش و ز سامان روزگار مگرد
شکیب دار و ز فرمان ایزدی مگذر.