گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - در مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر

مست شبانه بودم افتاده بی‌خبر
دی در وثاق خویش که دلبر بکوفت در
چون اصطکاک و قرع هوا از طریق صوت
داد از ره صماخ دماغ مرا خبر
بر عادتی که باشد گفتم که کیست این
گفت آنکه نیست در غم و شادیت ازو گذر
جستم چنان ز جای که جانم خبر نداشت
کان دم به پای می روم از عشق یا به سر
در باز کرد و دست ببوسید و در کشید
تنگش چو خرمن گل و تنگ شکر ببر
القصه اندر آمد و بنشست و هر سخن
گفت و شنید از انده و شادی و خیر و شر
پس در ملامت آمد کین چیست می‌کنی
یزدانت به کناد که کردست خود بتر
یا در خمار مانده‌ای از صبح تا به شام
یا در شراب خفته‌ای از شام تا سحر
تو سر به نای و نوش فرو برده‌ای و من
خاموش و سرفکنده که هین بوک و هان مگر
دل گرم کرده‌ای ز تف عشق من به سست
سردی مکن که گرم کنی همچو دل جگر
باری ز باده خوردن و عشرت چو چاره نیست
در خدمت بساط خداوند خواجه خور
صدر زمانه ناصر دین طاهر آنکه هست
در شان ملک آیتی از نصرت و ظفر
تا حضرتی ببینی بر چرخ کرده فخر
تا مجلسی بیابی از خلد برده فر
بربسته پیش خدمت اسبان رتبتش
رضوان میان کوثر و تسنیم را کمر
گفتم که پایمرد و وسیلت که باشدم
گفتا که بهتر از کرم او کسی دگر
فردا که ناف هفته و روز سه‌شنبه است
روزی که هست از شب قدری خجسته‌تر
روزی چنان که گویی فهرست عشرتست
یک حاشیه به خاور و دیگر به باختر
آثار او چو عدت ایام بر قرار
و اوقات او چو صورت افلاک بر گذر
بی هیچ شک نشاط صبوحی کند به‌گاه
دانی چه کن و گرچه تو دانی خود این قدر
کاری دگر نداری بنشین و خدمتی
ترتیب کن هم امشب و فردا به گه ببر
دوش آنچنان که از رگ اندیشه خون چکید
نظمی چنان که دانی رفتست مختصر
گر زحمتت نباشد از آن تا ادا کنم
آهسته همچنین به همین صورت پرده‌در

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مست شبانه بودم افتاده بی‌خبر
دی در وثاق خویش که دلبر بکوفت در
هوش مصنوعی: در یک شب مستی، بی‌خبر از خودم زمین افتاده بودم و در عذاب و گرفتاریم فقط یادم هست که معشوقم بر در به من کوبید.
چون اصطکاک و قرع هوا از طریق صوت
داد از ره صماخ دماغ مرا خبر
هوش مصنوعی: وقتی که صدا از طریق جریان هوا به وجود می‌آید، به گوش من می‌رسد و من از آن باخبر می‌شوم.
بر عادتی که باشد گفتم که کیست این
گفت آنکه نیست در غم و شادیت ازو گذر
هوش مصنوعی: در مورد عادت‌ها صحبت می‌کردم و پرسیدم که چه کسی هست. او پاسخ داد که کسی نیست که در خوشحالی و غم تو را رها کند.
جستم چنان ز جای که جانم خبر نداشت
کان دم به پای می روم از عشق یا به سر
هوش مصنوعی: از مکانی که وجودم از آن بی‌خبر بود، به سرعت دویدم. این لحظه به قدری شگفت‌انگیز است که نمی‌دانم به خاطر عشق به زمین می‌روم یا به سمت آسمان.
در باز کرد و دست ببوسید و در کشید
تنگش چو خرمن گل و تنگ شکر ببر
هوش مصنوعی: در را باز کرد و دست او را بوسید و به خود نزدیکش کرد مانند اینکه یک خرمن گل و شیرینی را در آغوش گرفته باشد.
القصه اندر آمد و بنشست و هر سخن
گفت و شنید از انده و شادی و خیر و شر
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه وارد شد و نشست و هر چیزی را گفت و شنید؛ از دل‌تنگی و شادی، و خوبی و بدی.
پس در ملامت آمد کین چیست می‌کنی
یزدانت به کناد که کردست خود بتر
هوش مصنوعی: در نتیجه، به خاطر کارهایی که می‌کنی مورد سرزنش قرار گرفتی. آیا نمی‌دانی که خداوند خودش هم بر کارهای ناپسند تو آگاه است و از آن نگران است؟
یا در خمار مانده‌ای از صبح تا به شام
یا در شراب خفته‌ای از شام تا سحر
هوش مصنوعی: یا اینکه از صبح تا شب در حال مستی و بی‌خبری هستی، یا اینکه از شب تا سحر در حال خواب و غفلت به سر می‌بری.
تو سر به نای و نوش فرو برده‌ای و من
خاموش و سرفکنده که هین بوک و هان مگر
هوش مصنوعی: تو در لیاقت و مهارت به اوج رسیده‌ای و من در سکوت و شرمندگی به حال خودم نگاه می‌کنم که آیا می‌توانم به چیزی برسم یا نه.
دل گرم کرده‌ای ز تف عشق من به سست
سردی مکن که گرم کنی همچو دل جگر
هوش مصنوعی: دل تو را با عشق من گرم کرده‌ام، پس به خاطر این عشق سست و سرد نباش، که باید دل تو را هم به گرمی دل جگر داغ کنی.
باری ز باده خوردن و عشرت چو چاره نیست
در خدمت بساط خداوند خواجه خور
هوش مصنوعی: اگر چاره‌ای جز نوشیدن باده و خوشگذرانی نیست، پس در کنار پرستش خداوند باید از نعمت‌های آن لذت ببریم.
صدر زمانه ناصر دین طاهر آنکه هست
در شان ملک آیتی از نصرت و ظفر
هوش مصنوعی: در دوران خود، ناصر دین طاهر، بزرگ و بزرگوار است. او نشانه‌ای از کمک و پیروزی الهی در مقام پادشاهی به شمار می‌رود.
تا حضرتی ببینی بر چرخ کرده فخر
تا مجلسی بیابی از خلد برده فر
هوش مصنوعی: تا زمانی که یک شخصیت بزرگ و با عظمت را در آسمان ببینی که مایه افتخار است، و تا وقتی که مجلسی را پیدا کنی که از بهشت برانگیخته شده، این زیبایی‌ها و نعمت‌ها وجود دارند.
بربسته پیش خدمت اسبان رتبتش
رضوان میان کوثر و تسنیم را کمر
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف مقامی بزرگ و والای شخصی پرداخته شده است. او در موقعیتی قرار دارد که میان بهشت و آب‌های زلال بهشتی، همچون یک پیش‌خدمت شایسته و برجسته، در خدمت اسب‌ها و دیگر امور آماده می‌شود. این تصویر نمادی از ارادت و توانایی او در بین نعمت‌ها و زیبایی‌های آسمانی است.
گفتم که پایمرد و وسیلت که باشدم
گفتا که بهتر از کرم او کسی دگر
هوش مصنوعی: گفتم به من نشان بده که چه کسی می‌تواند در سختی‌ها و مشکلات یار و یاور من باشد. او پاسخ داد که هیچ کس بهتر از کرم (نوعی مخلوق) وجود ندارد که در این زمینه به من کمک کند.
فردا که ناف هفته و روز سه‌شنبه است
روزی که هست از شب قدری خجسته‌تر
هوش مصنوعی: فردا که سومین روز هفته و روز سه‌شنبه است، روزی است که از شب قدر هم مبارک‌تر و خوش‌یمن‌تر خواهد بود.
روزی چنان که گویی فهرست عشرتست
یک حاشیه به خاور و دیگر به باختر
هوش مصنوعی: روزی به نظر می‌رسد که زندگی پر از خوشی و لذت است، یک گوشه به سمت شرق و گوشه‌ای دیگر به سمت غرب.
آثار او چو عدت ایام بر قرار
و اوقات او چو صورت افلاک بر گذر
هوش مصنوعی: آثار او مانند مدت زمان مشخصی ثابت و پایدار است و زمان او همچون چهره‌های آسمانی همیشه در حال تغییر و گذر است.
بی هیچ شک نشاط صبوحی کند به‌گاه
دانی چه کن و گرچه تو دانی خود این قدر
هوش مصنوعی: بدون شک، صبح آرامش و شادی خاصی دارد. آیا می‌دانی به چه دلیلی این‌طور است؟ هرچند خودت هم این موضوع را می‌دانی.
کاری دگر نداری بنشین و خدمتی
ترتیب کن هم امشب و فردا به گه ببر
هوش مصنوعی: اگر کار دیگری نداری، بنشین و برای خدمت به دیگران برنامه‌ریزی کن، هم امشب و هم فردا به جاهای مختلف برو.
دوش آنچنان که از رگ اندیشه خون چکید
نظمی چنان که دانی رفتست مختصر
هوش مصنوعی: شب گذشته، به گونه‌ای که از رگ فکر خون به زمین ریخت، نظمی که می‌شناسی، به سرعت رفت و ناپدید شد.
گر زحمتت نباشد از آن تا ادا کنم
آهسته همچنین به همین صورت پرده‌در
هوش مصنوعی: اگر زحمتی برایت نداشته باشد، من هم به آرامی و به همین شکل زندگی‌ام را ادامه می‌دهم.

حاشیه ها

1394/12/03 12:03
یونس کرامتی

مصرع چهارم یعنی
«در باز کرد و دست ببوسید و در کشید»
باید چنین باشد:
«در باز کرد دست و ببوسید و در کشید»
آنچه در متن آمده بدین معنی است که دلبری که پشت در بسته بوده در را باز کرده و دست انوری را بوسیده است!
در حالی که روایت اصلاح شده به این معنی است که:
«دست» [انوری] در را باز کرد و دلبر را بوسید و در بر کشید و ...

1394/12/03 16:03
سمانه ، م

در باز کرد و دست ببوسید و در کشید
تنگش چو خرمن گل و تنگ شکر ببر
من جرأت نمی کنم در اشعار دیگران تغییری بدهم
ولی میتوان چنین خواند:
در باز کرد و دست ، ببوسید و در کشید
تنگش چو خرمن گل و تنگ شکر ببر
درین مانا که : هم در را باز کرد و هم دست را گشود و ببر کشید
شاد باشید

1394/12/03 21:03
ناصر

بنام خدا
خانم سمانه ، با تشکر از سرکار ،
من هرچه این بیت را زیر و رو کردم به فکرم نرسید که میشود اینگونه که میفرمایید هم خواند
در باز کرد و دست ، ببوسید و در کشید
تنگش چو خرمن گل و تنگ شکر ببر
یعنی :
در را که باز کرد ، با دستهای گشوده مانند خرمن گل و تنگ شکر در آغوشش کشید
انشاالله درست فهمیده باشم .
در پناه خدا باشید