قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
طبعم به عرضه کردن دریا و کان رسید
نطقم به تحفه دادن کون و مکان رسید
هم وهم من به مقصد خرد و بزرگ تاخت
هم گام من به معبد پیر و جوان رسید
این دود عود شکر که جانست مجمرش
بدرید آسمانه و بر آسمان رسید
انده بمرد و مفسدت او ز دل گذشت
شادی بزاد و منفعت او به جان رسید
رنجور بادیه به فضای ارم گریخت
مقهور هاویه به هوای جنان رسید
بلبل فصیح گشت چو بوی بهار یافت
گل تازگی گرفت چو در بوستان رسید
پرواز کرد باز هوای ثنا و مدح
وز فر او اثر به زمین و زمان رسید
محبوب شد جهان که ز اقلیم رابعش
از چهرهٔ سخا و سخن کاروان رسید
محنت رود چو مدت عنف از زمانه رفت
نوبت رسد چو نوبت لطف جهان رسید
عالی سخن به حضرت عالی نسبت شتافت
صاحب هنر به درگه صاحبقران رسید
دستور شهریار جهان مجد دین که دین
از جاه او به منفعت جاودان رسید
محسود خسروان علیبن عمر که عدل
از رای او به رؤیت نوشیروان رسید
آن شهنشان که قدرت شمشیر سرفشان
در عهد او به خامهٔ عنبر فشان رسید
نقش بقا چو جلوهگری یافت از ازل
منشور بخت او ز ابد آن زمان رسید
ای صاحبی که از رقم مهر و کین تو
در کاینات نسخهٔ سود و زیان رسید
در کارکرد کلک تو خسرو چو فتح کرد
حالی به سایهٔ علم کاویان رسید
برخاست چرخ در طلب کبریاء تو
میبودش این گمان که بدو در توان رسید
از کبریاء تو خبری هم نمیرسد
آنجا که مرغ وهم و قیاس و گمان رسید
در منزلی که خصم تو نزل زمانه خورد
از هفت عضو خصم تو یک استخوان رسید
مصروع کرد بر جگر مرگ قهر تو
هر لقمهای که خصم ترا در دهان رسید
دولت وصال عمر ابد جست سالها
دیدی که از قبول تو آخر به آن رسید
در اضطراب دیدهٔ تسکین گشاده شد
چون التفات تو به جهان جهان رسید
در کردهٔ خدای میاور حدیث رد
کام از حرم به چنین خاکدان رسید
ای خرد بارگاه بلا را ز کام تو
اینک ز صد هزار بزرگی نشان رسید
سلطانی از نیاز در خواجگی زند
چون نام خواجگی تو سلطان نشان رسید
نقد وجود چرخ عیار از در تو برد
چون در علو به کارگه امتحان رسید
تقدیر رزق اگرچه به حکم خدای بود
توجیه رزق از تو به انس و به جان رسید
در عشق مال آز روان شد به سوی تو
هم در نخست گام به دریا و کان رسید
مرغ قضا چو بر در حکم تو بار یافت
چشمش به یک نظر به همین آشیان رسید
صدرا به روزگار خزان دست طبع من
در باغ مدح تو به گل و ارغوان رسید
گلزار مدح تو به طراوت اثر نمود
این طرفه تحفه بین که مرا از خزان رسید
شخصم به جد و جهد به فرمان عقل و جان
از آسمان گذشت و به این آستان رسید
سی سال در طریق تحیر دلم بتاخت
اکنون ز خدمت در تو بر کران رسید
آخر فلک ز مقدم من در دیار تو
آوازه درفکند که جاری زبان رسید
نی نی به سوی صدر هم از لفظ روزگار
آمد ندا که بار دگر قلتبان رسید
کس را ز سرکشان زمانه نگاه کن
تا خام قلتبانتر از این مدح خوان رسید
این است و بس که از قبل بخت نیست شد
از بادهٔ محبت تو سرگران رسید
از فیض جاه باش که از فیض مکرمت
از باختر ثنای تو تا قیروان رسید
تا در ضمیر خلق نگردد که امر حق
نزدیک هر ضعیف و قوی با امان رسید
وز بهرهٔ زمانه تو بادی که شاه را
از دولت تو بهره دل شادمان رسید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح امیر علاء الدین محمد: هرکرا در دور گردون ذکر مقصد میرودقصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در مدح نظامالملک صدرالدین محمد میراب مرو: شبی گذاشتهام دوش در غم دلبر
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طبعم به عرضه کردن دریا و کان رسید
نطقم به تحفه دادن کون و مکان رسید
هوش مصنوعی: ماهیت من به مرحلهای رسیده که میتوانم دریا و معادن را به نمایش بگذارم و سخن من به جایی رسیده که میتواند هدایای وجود و جهان را ارائه دهد.
هم وهم من به مقصد خرد و بزرگ تاخت
هم گام من به معبد پیر و جوان رسید
هوش مصنوعی: من و اندیشهام به سوی هدفی بزرگ و خردمندانه حرکت کردیم و قدمهایمان به معبدی رسید که هم برای جوانان و هم برای پیران مناسب بود.
این دود عود شکر که جانست مجمرش
بدرید آسمانه و بر آسمان رسید
هوش مصنوعی: این دود خوشبو که نشانهای از روح و زندگی است، از ظرفش به بیرون سرریز شده و به آسمان میرسد.
انده بمرد و مفسدت او ز دل گذشت
شادی بزاد و منفعت او به جان رسید
هوش مصنوعی: غم و ناامیدی از دل رخت بربست و شادی در دل جای گرفت، و سود او به زندگی جان دوبارهای داد.
رنجور بادیه به فضای ارم گریخت
مقهور هاویه به هوای جنان رسید
هوش مصنوعی: بیمار و رنجور در حالتی سخت و آشفته، از دشت بیرحم به سرزمین آرام و خوشبو فرار کرد و از دامان جهنم به سوی بهشت رسید.
بلبل فصیح گشت چو بوی بهار یافت
گل تازگی گرفت چو در بوستان رسید
هوش مصنوعی: پرندهای خوشزبان وقتی بوی بهار را استشمام کرد، گل نیز طراوت و تازگی گرفت زمانی که به باغ رسید.
پرواز کرد باز هوای ثنا و مدح
وز فر او اثر به زمین و زمان رسید
هوش مصنوعی: پرندهای به پرواز درآمد که بوی ستایش و تمجید را به همراه داشت و تأثیر وجود او در زمین و زمان پخش شد.
محبوب شد جهان که ز اقلیم رابعش
از چهرهٔ سخا و سخن کاروان رسید
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر محبوبیت او زیبا شده است، چرا که از سرزمین چهارم، با چهرهای سخاوتمند و با کلامی دلنشین، کاروانی به اینجا آمده است.
محنت رود چو مدت عنف از زمانه رفت
نوبت رسد چو نوبت لطف جهان رسید
هوش مصنوعی: زمانی که سختیها و مشکلات از زندگی دور شدند و زمان خوشیها فرارسید، آنگاه نوبت به روزهای خوب و رحمتهای الهی خواهد رسید.
عالی سخن به حضرت عالی نسبت شتافت
صاحب هنر به درگه صاحبقران رسید
هوش مصنوعی: شخصی با مهارت و هنر، سخنان عالی را به شما نسبت میدهد و به درگاه کسی که صاحب قرآن است میرسد.
دستور شهریار جهان مجد دین که دین
از جاه او به منفعت جاودان رسید
هوش مصنوعی: دستور فرمانروای بزرگ که موجب شد دین به خاطر او به سودی پایدار و ابدی دست یابد.
محسود خسروان علیبن عمر که عدل
از رای او به رؤیت نوشیروان رسید
هوش مصنوعی: علیبن عمر به عنوان یک شخصیت بزرگ و مورد تحسین، در فضایی قرار دارد که انصاف و عدالت او به قدری معروف است که حتی نوشیروان، پادشاه معروف عدالت، از او الهام گرفته و آن را به چشم خود دیده است. این به معنای عظمت و تاثیرگذاری شخصیت او در جامعه است.
آن شهنشان که قدرت شمشیر سرفشان
در عهد او به خامهٔ عنبر فشان رسید
هوش مصنوعی: آن فرمانروایی که در زمان او توانمندی شمشیرها در نهایت زیبایی و قدرت خود قرار گرفت و نام او به مانند عطر که در هوا پخش میشود، در زبانها جاری شد.
نقش بقا چو جلوهگری یافت از ازل
منشور بخت او ز ابد آن زمان رسید
هوش مصنوعی: زمانی که جلوهگری و زیبایی جاودانه آغاز شد، بخت او به یکباره از ابدیت به جلوهای درخشید.
ای صاحبی که از رقم مهر و کین تو
در کاینات نسخهٔ سود و زیان رسید
هوش مصنوعی: ای کسی که بر اساس عشق و دشمنیات، در جهان نسخهای از سود و زیان به ثبت رسیده است.
در کارکرد کلک تو خسرو چو فتح کرد
حالی به سایهٔ علم کاویان رسید
هوش مصنوعی: وقتی که تو همچون خسرو در کارهایت موفق شدی، اکنون به زیر سایهٔ دانش و آگاهی کاویان رسیدی.
برخاست چرخ در طلب کبریاء تو
میبودش این گمان که بدو در توان رسید
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر عظمت تو به تکاپو افتاده و گمان میبرد که میتواند به آن دست یابد.
از کبریاء تو خبری هم نمیرسد
آنجا که مرغ وهم و قیاس و گمان رسید
هوش مصنوعی: در جایی که تخیل و اوهام و تصور غالب است، خبری از عظمت و کبریایی تو وجود ندارد.
در منزلی که خصم تو نزل زمانه خورد
از هفت عضو خصم تو یک استخوان رسید
هوش مصنوعی: در جایی که دشمن تو دچار سختی و مشکلات شد، از میان هفت ویژگی و نقاط ضعف او، تنها یک مشکل کوچک باقی مانده است.
مصروع کرد بر جگر مرگ قهر تو
هر لقمهای که خصم ترا در دهان رسید
هوش مصنوعی: مرگ به خاطر خشم تو، هر لقمهای که دشمنان تو در دهان خود گذاشتند، بر دل من سنگینی میکند.
دولت وصال عمر ابد جست سالها
دیدی که از قبول تو آخر به آن رسید
هوش مصنوعی: سالها تلاش کردم تا به وصال تو برسم و اکنون که به این هدف دست یافتهام، متوجه شدم که این خوشبختی برای من جاودانه خواهد بود.
در اضطراب دیدهٔ تسکین گشاده شد
چون التفات تو به جهان جهان رسید
هوش مصنوعی: وقتی به چشمهای من آرامش تو نگریست، اضطرابم برطرف شد و به همهی جهان خوشحالی رسید.
در کردهٔ خدای میاور حدیث رد
کام از حرم به چنین خاکدان رسید
هوش مصنوعی: در خصوص درک و فهم خداوند، نیازی به بحث و جدل نیست. کسی که به این خاکدان (زمین) آمده، نباید سخن از رد کردن کام (رستگاری) از حرم (مقدس) به میان آورد.
ای خرد بارگاه بلا را ز کام تو
اینک ز صد هزار بزرگی نشان رسید
هوش مصنوعی: ای حکمت و دانش، مقام درد و رنج از دستان تو اکنون با پیام بزرگی از صد هزار شایستگی نمایان شده است.
سلطانی از نیاز در خواجگی زند
چون نام خواجگی تو سلطان نشان رسید
هوش مصنوعی: سلطانی که به خاطر نیازش در مقام خواجگی زندگی میکند، زمانی که نام خواجگی تو به عنوان سلطان شنیده میشود، تغییر در حال او ایجاد میکند.
نقد وجود چرخ عیار از در تو برد
چون در علو به کارگه امتحان رسید
هوش مصنوعی: چرخ روزگار با ارزش وجود تو به راحتی از در تو خارج شد، وقتی که در مقام بلند تو به محل آزمایش رسید.
تقدیر رزق اگرچه به حکم خدای بود
توجیه رزق از تو به انس و به جان رسید
هوش مصنوعی: اگرچه سرنوشت و روزی انسان به فرمان خداوند رقم خورده، اما درک و احساس روزی به وسیله انسان و با قلب و ارتباطات اجتماعی او تحقق مییابد.
در عشق مال آز روان شد به سوی تو
هم در نخست گام به دریا و کان رسید
هوش مصنوعی: در عشق، مال و ثروت از ذهنم دور شد و به سمت تو آمد. در ابتدای این مسیر، همچون قدمی به سمت دریا و عمق آن رسیدم.
مرغ قضا چو بر در حکم تو بار یافت
چشمش به یک نظر به همین آشیان رسید
هوش مصنوعی: وقتی تقدیر بر دروازهی حکم تو قرار گرفت، آن مرغ سرنوشت با یک نگاه به همین سرزمین رسید.
صدرا به روزگار خزان دست طبع من
در باغ مدح تو به گل و ارغوان رسید
هوش مصنوعی: در روزگار پاییز، استعداد من در شعر و نوشتن درباره تو به زیبایی و شکوفایی رسید.
گلزار مدح تو به طراوت اثر نمود
این طرفه تحفه بین که مرا از خزان رسید
هوش مصنوعی: باغ تو به زیبایی خود را نشان داد و این هدیه را ببین که من از فصل سرد بهار آوردهام.
شخصم به جد و جهد به فرمان عقل و جان
از آسمان گذشت و به این آستان رسید
هوش مصنوعی: من با تلاش و کوشش فراوان، تحت هدایت عقل و روح خود از آسمان عبور کرده و به این مکان مقدس رسیدم.
سی سال در طریق تحیر دلم بتاخت
اکنون ز خدمت در تو بر کران رسید
هوش مصنوعی: سی سال در مسیر حیرت و سرگردانی به سر بردم، حالا پس از این همه سال خدمت به تو، به سرانجام و مقصود رسیدهام.
آخر فلک ز مقدم من در دیار تو
آوازه درفکند که جاری زبان رسید
هوش مصنوعی: آخر آسمان به خاطر ورود من در سرزمین تو صدای بزرگی را پخش کرد که خبر از آمدن من را به زبانها آورد.
نی نی به سوی صدر هم از لفظ روزگار
آمد ندا که بار دگر قلتبان رسید
هوش مصنوعی: به سوی جایگاه بلند، صدایی از زمان به گوش میرسد که دوباره آن شخص نشسته بر زمین، به جمع بازگشته است.
کس را ز سرکشان زمانه نگاه کن
تا خام قلتبانتر از این مدح خوان رسید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد هرچقدر هم که در زمانه دقت کنیم و نظارهگری کنیم، باز هم افرادی هستند که از ما بیشتر در انحرافات و بیراههرویها هستند و قابل ستایشاند.
این است و بس که از قبل بخت نیست شد
از بادهٔ محبت تو سرگران رسید
هوش مصنوعی: تنها همین کافی است که از ابتدای زندگیام، به خاطر بخت و اقبال، من مست و خمار محبت تو شدم.
از فیض جاه باش که از فیض مکرمت
از باختر ثنای تو تا قیروان رسید
هوش مصنوعی: به خاطر جاه و مقام خودت، از نعمتهای خاصی برخورداری که این نعمت و احترام تو تا دورترین نقاط عالم نیز رسیده است.
تا در ضمیر خلق نگردد که امر حق
نزدیک هر ضعیف و قوی با امان رسید
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل مردم درک نشود که فرمان الهی به همه، چه ضعیف و چه قوی، به سهولت و با امنیت میرسد.
وز بهرهٔ زمانه تو بادی که شاه را
از دولت تو بهره دل شادمان رسید
هوش مصنوعی: از برکت زمان تو، نسیم ملایمی به وجود آمده است که شاه از خوشبختی و سعادت تو خوشحال و شادمان شده است.