گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح امیر علاء الدین محمد

هرکرا در دور گردون ذکر مقصد می‌رود
یا سخن در سر این صرح ممرد می‌رود
یا حدیث آن بهشتی چهره کز بدو وجود
همچو خاتونان درین فیروزه مرقد می‌رود
یا در آن حورا نسب کودک شروعی می‌کند
کز تصنع گه مخطط گاه امرد می‌رود
یا همی گوید چرا در کل انسان بر دوام
از تحرک میل و تحریک مجدد می‌رود
بر زبان دور گردون در جواب هرکه هست
ذکر دوران علاء الدین محمد می‌رود
آنکه پیش سایهٔ او سایهٔ خورشید را
در نشستن گفت‌وگوی صدر و مسند می‌رود
وانکه جز در موکب رایش نراند آفتاب
رایتش بر چرخ منصور و مید می‌رود
گرچه از تاثیر نه گردون به دست روزگار
ساکنان خاک را انعام بی‌حد می‌رود
هرچه رفتست از عطیتهای ایشان تاکنون
حاطه‌الله زو به یک احسان مفرد می‌رود
عقل کل کو تا ببیند نفس خاکی گوهری
کز دو عالم گوهرافشانان مجرد می‌رود
طبعش استقبال حاجتها بدان سرعت کند
کاندر آن نسبت زمان گویی مقید می‌رود
دست اورا در سخا تشبیه می‌کردم به ابر
عقل گفت این اصل باری ناممهد می‌رود
پیش دست او هنوز اندر دبیرستان جود
بر زبان رعد او تکرار ابجد می‌رود
خاک پایش را ز غیرت آسمان بر سنگ زد
تا به گاه چرخ موزون نامعدد می‌رود
گفت صراف قضا ای شیخ اگر ناقد منم
در دیار ما تصرف فرق فرقد می‌رود
وصف می‌کردم سمندش را شبی با آسمان
گفتم این رفتار بین کان آسمان قد می‌رود
گفت دی بر تیغ کوهی بود پویان گفتیی
آفتابستی که سوی بعد ابعد می‌رود
ماه بشنید این سخن آسیب زد با منطقه
گفت آیا تا حدیث نعل و مقود می‌رود
ای جوان دولت خداوندی که سوی خدمتت
دولت من سروقد یاسمین خد می‌رود
جانم از یک ماهه پیوند تو عیشی یافتست
کز کمالش طعنه در عیش مخلد می‌رود
ختم شد بر گوهر تو همچو مردی مردمی
در تو این دعوی به صد برهان مکد می‌رود
دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضا
بر زبان چرخ و اختر لفظ اشهد می‌رود
نعت تو کی گنجد اندر بیت چندی مختصر
راستی باید سخن در صد مجلد می‌رود
چشم بد دور از تو خود دورست کز بس باس تو
فتنه اکنون همچو یاجوج از پس سد می‌رود
دانی از بهر تو با چشم بد گردون چه رفت
آنچه آن با چشم افعی از زمرد می‌رود
تا عروس روزگار اندر شبستان سپهر
در حریر ابیض و در شعر اسود می‌رود
وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار
زانکه در اوقاف احکام مبد می‌رود
حاجب بارت سپه‌داری که در میدان چرخ
حزم را پیوسته با تیغ مهند می‌رود
ساقی بزمت سمن ساقی که بر قصر سپهر
لهو را همواره با صرف مورد می‌رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکرا در دور گردون ذکر مقصد می‌رود
یا سخن در سر این صرح ممرد می‌رود
هوش مصنوعی: هر کسی که در چرخش دنیا هدف خود را فراموش نکند، یا در فکر به دست آوردن چیزی در این دنیا در تلاش است.
یا حدیث آن بهشتی چهره کز بدو وجود
همچو خاتونان درین فیروزه مرقد می‌رود
هوش مصنوعی: گویی صحبت از آن زیبای بهشتی است که با زیبایی و جلالش، همچون زنانی باوقار و ستوده، به آرامش و سکون در این جا و مکان زینتی می‌پردازد.
یا در آن حورا نسب کودک شروعی می‌کند
کز تصنع گه مخطط گاه امرد می‌رود
هوش مصنوعی: در اینجا به وجود دنیایی از زیبایی‌ها و جذابیت‌ها اشاره شده است. بچه‌ای به شکلی تازه و بی‌تظاهر به دنیا می‌آید و در این روند، جوانی خوش چهره نیز به میان می‌آید که احساسات و احساسات پاکی را به نمایش می‌گذارد.
یا همی گوید چرا در کل انسان بر دوام
از تحرک میل و تحریک مجدد می‌رود
هوش مصنوعی: چرا انسان همیشه در حال حرکت و انرژی گرفتن است و نیاز به تحریک مجدد دارد؟
بر زبان دور گردون در جواب هرکه هست
ذکر دوران علاء الدین محمد می‌رود
هوش مصنوعی: در هر جا و در هر زمان، نام علاء الدین محمد بر زبان‌هاست و همه درباره او صحبت می‌کنند.
آنکه پیش سایهٔ او سایهٔ خورشید را
در نشستن گفت‌وگوی صدر و مسند می‌رود
هوش مصنوعی: آن کسی که در برابر سایه‌اش، سایهٔ خورشید هم به آرامش و سکوت می‌نشیند، چنان مقام و منزلتی دارد که در جایگاه رفیع و برجسته‌ای قرار گرفته و به گفتگو و تبادل نظر مشغول است.
وانکه جز در موکب رایش نراند آفتاب
رایتش بر چرخ منصور و مید می‌رود
هوش مصنوعی: کسی که تنها در سایه فرمان و اراده‌اش حرکت نمی‌کند، خورشید پیروزی‌اش در آسمان و میدان پیروزی درخشان است.
گرچه از تاثیر نه گردون به دست روزگار
ساکنان خاک را انعام بی‌حد می‌رود
هوش مصنوعی: هرچند بر اساس تأثیرات سماوی و عوامل کیهانی، روزگار به ساکنان زمین نعمت‌های بی‌حد و حصر می‌بخشید.
هرچه رفتست از عطیتهای ایشان تاکنون
حاطه‌الله زو به یک احسان مفرد می‌رود
هوش مصنوعی: هرچه از بخشش‌ها و نعمت‌های ایشان تا به حال بر ای אנשים گذشته، خداوند باز هم با یک نعمت واحد به سوی آنان می‌آید.
عقل کل کو تا ببیند نفس خاکی گوهری
کز دو عالم گوهرافشانان مجرد می‌رود
هوش مصنوعی: عقل کامل کجاست تا ببیند که روح انسانی، که از خاک سرچشمه گرفته، جواهری است که از میان دو جهان درخشندگی می‌افزاید.
طبعش استقبال حاجتها بدان سرعت کند
کاندر آن نسبت زمان گویی مقید می‌رود
هوش مصنوعی: طبیعت او با سرعت به خواسته‌ها پاسخ می‌دهد، چنان که در این رابطه، زمان همچون یک قید به جلو می‌رود.
دست اورا در سخا تشبیه می‌کردم به ابر
عقل گفت این اصل باری ناممهد می‌رود
هوش مصنوعی: من او را در بخشش و سخاوت به ابر تشبیه می‌کردم، اما عقل به من گفت که این کار بیهوده است و او به سمت بی‌ثمری می‌رود.
پیش دست او هنوز اندر دبیرستان جود
بر زبان رعد او تکرار ابجد می‌رود
هوش مصنوعی: دست او هنوز در دبیرستان حضور دارد و رحمت و بخشش او به مانند صدای رعد در زبانها مانند حروف الفبا تکرار می‌شود.
خاک پایش را ز غیرت آسمان بر سنگ زد
تا به گاه چرخ موزون نامعدد می‌رود
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر غیرت خود، خاک پای او را بر سنگ‌ها زد تا زمان به آرامی و با نظم خاصی پیش برود.
گفت صراف قضا ای شیخ اگر ناقد منم
در دیار ما تصرف فرق فرقد می‌رود
هوش مصنوعی: صراف گفت: ای شیخ، اگر من نقد کننده هستم، در سرزمین ما اختلافات به شدت به راه می‌افتد.
وصف می‌کردم سمندش را شبی با آسمان
گفتم این رفتار بین کان آسمان قد می‌رود
هوش مصنوعی: شبی به ستاره‌ها نگریستم و درباره‌ی سمند زیبایی صحبت می‌کردم. به آسمان گفتم که این اسب چنان بلند است که گویی با تو رقابت می‌کند.
گفت دی بر تیغ کوهی بود پویان گفتیی
آفتابستی که سوی بعد ابعد می‌رود
هوش مصنوعی: دیروز در قله کوهی کسی در حال حرکت بود که به نظر می‌رسید تابش خورشید به سمت دورترین افق‌ها می‌درخشد.
ماه بشنید این سخن آسیب زد با منطقه
گفت آیا تا حدیث نعل و مقود می‌رود
هوش مصنوعی: ماه این سخن را شنید و با خود اندیشید که آیا هنوز داستان نعل و مقود در این جا ادامه دارد؟
ای جوان دولت خداوندی که سوی خدمتت
دولت من سروقد یاسمین خد می‌رود
هوش مصنوعی: ای جوانی که با وجود تو، نعمت‌های الهی به سوی خدمتت می‌آیند و خوشبختی‌ام مانند گل یاس به تو نزدیک می‌شود.
جانم از یک ماهه پیوند تو عیشی یافتست
کز کمالش طعنه در عیش مخلد می‌رود
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر پیوند با تو به شادی و سرور بدل شده است، به‌گونه‌ای که از تمام زیبایی‌ها و لذت‌های دنیوی که بعدها می‌توانم به دست آورم، می‌گذرم.
ختم شد بر گوهر تو همچو مردی مردمی
در تو این دعوی به صد برهان مکد می‌رود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به دلیل ویژگی‌های عالی و ارزشمند تو، مثل یک مرد با شرافت و بزرگمنش، این موضوع به وضوح و با دلایل قوی در مورد تو ثابت می‌شود و به راحتی به خواسته‌ها و حمایت‌های مردم پاسخ می‌دهد.
دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضا
بر زبان چرخ و اختر لفظ اشهد می‌رود
هوش مصنوعی: دور نیست که در این زمان، در جمعی که حکم تقدیر صادر می‌شود، نام چرخ و ستاره به عنوان گواهی بر زبان جاری می‌شود.
نعت تو کی گنجد اندر بیت چندی مختصر
راستی باید سخن در صد مجلد می‌رود
هوش مصنوعی: ستایش تو را نمی‌توان در چند بیت کوتاه گنجاند؛ حقیقت این است که برای بیان شایستگی‌هایت، سخن در هزاران جلد کتاب باید نوشته شود.
چشم بد دور از تو خود دورست کز بس باس تو
فتنه اکنون همچو یاجوج از پس سد می‌رود
هوش مصنوعی: چشم بد از تو دور است، زیرا تو از موضوعات و مشکلات جدا شده‌ای و به این ترتیب، فتنه‌ها همچون یاجوج که از پشت سد عبور می‌کنند، به آرامی پیش می‌روند.
دانی از بهر تو با چشم بد گردون چه رفت
آنچه آن با چشم افعی از زمرد می‌رود
هوش مصنوعی: می‌دانی که به خاطر تو، آسمان چه سختی‌هایی را تحمل کرده است؟ همان‌طور که چشم مار به مروارید می‌نگرد، او نیز به تو چشم دوخته است.
تا عروس روزگار اندر شبستان سپهر
در حریر ابیض و در شعر اسود می‌رود
هوش مصنوعی: عروس روزگار در شب آسمان در پارچه‌ای سفید و در شعری سیاه حرکت می‌کند.
وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار
زانکه در اوقاف احکام مبد می‌رود
هوش مصنوعی: زندگی و زمانت را به زیبایی و مقام و عمرت وقف کن، زیرا در این اوقاف، سرنوشت تغییر می‌کند.
حاجب بارت سپه‌داری که در میدان چرخ
حزم را پیوسته با تیغ مهند می‌رود
هوش مصنوعی: شخصی که در برابر تو قرار دارد، مانند نگهبانی است مجهز به سلاح، که در میدانی بزرگ و پرخطر با دقت و دلیری به پیش می‌رود و آماده مبارزه است.
ساقی بزمت سمن ساقی که بر قصر سپهر
لهو را همواره با صرف مورد می‌رود
هوش مصنوعی: ای ساقی، به می‌خانه دعوت می‌کنم تا به یاد قصر آسمان، همیشه با نوشیدن خوشی‌ها داشته باشیم.

حاشیه ها

1396/11/03 06:02
محسن سعیدزاده

وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار
زانکه در اوقاف احکام مبد می‌رود
دربت دوم کله موبداسم مفعول ,یعنی ابدی درست اتست