قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در مدح جلالالوزراء احمدبن مخلص
خیزید که هنگام صبوح دگر آمد
شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد
نزدیک خروس از پی بیداری مستان
دیریست که پیغام نسیم سحر آمد
خورشید می اندر افق جام نکوتر
چون لشکر خورشید به آفاق درآمد
از می حشری به که درآرند به مجلس
زاندیشه چو بر خواب خماری حشر آمد
آغاز نهید از پی می بیخبری را
کز مادر گیتی همه کس بیخبر آمد
بر دل نفسی انده گیتی به سر آرید
گیرید که گیتی همه یکسر به سر آمد
بر بوک و مگر عمر گرامی مگذارید
خود محنت ما جمله ز بوک و مگر آمد
ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده
زان می که رزش مادر و لهوش پسر آمد
بر من مشکن بیش که من توبه شکستم
زان دست که صد قلزم ازو یک شمر آمد
از دست گهر گستر دستور شهنشاه
دستی نه، محیطی که نوالش گهر آمد
دستور جلالالوزرا کز وزرا اوست
آن شاخ که در باغ جلالت به برآمد
صدری که تر و خشک جهان فانی و باقی
بر گوشهٔ خوان کرمش ماحضر آمد
جز بر در او قسمت روزی نکند بخت
آری چکند چون در رزق بشر آمد
هرگز چو فلک راه سعادت نکند گم
آن را که فلک سوی درش راهبر آمد
بینعمت او بیخ بقا خشک لب افتاد
با همت او شاخ سخا بارور آمد
از همت او شکل جهانی بکشیدند
در نسبت او کل جهان مختصر آمد
ای شاه نشانی که ز عدل تو جهان را
در وصف نیاید که چه بختی به درآمد
عدل تو هماییست که چون سایه بگسترد
خاصیت خورشید در آن بیخطر آمد
نام تو بسی تربیت نام عمر داد
زان روی که عدل تو چو عدل عمر آمد
سرمایهٔ دریا نه به بازوی دلت بود
زین روی دفینش ز کران بر حذر آمد
کان در نظر رای تو نامد ز حقیری
آن چیست که آن رای ترا در نظر آمد
بیدست تو کس را به مرادی نرسد دست
بوسیدن دست تو از آن معتبر آمد
در شان نیاز آیت احسان و ایادیت
چون پیرهن یوسف و چشم پدر آمد
بر تو قدیمیست چنان کز ره تقدیر
نزد همه در کوکبهٔ خواب و خور آمد
عزم تو چه عزمیست که بیمنت تدبیر
در هرچه بکوشید نصیبش ظفر آمد
عالم که ز نه برد به حیلت کلهی کرد
ترک کله قدر ترا آستر آمد
گردون که پی وهم مهندس نسپردش
آمد شد تایید ترا پی سپر آمد
اول قدم قدر تو بود آنکه چو برداشت
عالم همه زیر آمد و قدرت زبر آمد
صاحب که به سیر قلمش تیغ سکون یافت
حاتم که ز دست کرمش کان به سر آمد
اوصاف تو در نسبت آوازهٔ ایشان
وصف نفس عیسی و آواز خر آمد
در امر تو امکان تغیر ننهفتند
گویی که مثالی ز قضا و قدر آمد
در کین تو امید سلامت ننهادند
گویی که نشانی ز سعیر و سقر آمد
دشمن کمر کین تو از بیم تو بربست
نی را ز پی حملهٔ صرصر کمر آمد
از آتش باس تو مگر دود ندیدست
کز سادهدلیش آرزوی شور و شر آمد
باس تو شهابیست که در کام شیاطین
با حرقتش آتش چو شراب کدر آمد
خطم تو چه پروانه شود صاعقهای را
کان را ز فلک دود و ز اختر شرر آمد
تو ساکنی و خصم تو جنبان و چنین به
زیرا که سکون حلیت کل سیر آمد
عنقا که ز نازک منشی جای نگه داشت
هرگز طرف دامنش از عار تر آمد
وز هرزهروی سر چو به هر جای فرو کرد
یک سال زغن ماده و یکسال نر آمد
ای ملکستانی که ز درگاه تو برخاست
هر مرغ که در عرصهٔ ملکی به پر آمد
من بنده کز این پیش نزد زخم درشتی
گردون که نه احوال من او را سپر آمد
در مدت ده سال که این گوشه و سکنه
در قبهٔ اسلام مرا مستقر آمد
هر نور و نظامی که درآمد ز در من
از جود تو آمد نه ز جای دگر آمد
گردون جگرم داد که احسان نه ز دل کرد
آن تو ز دل بود از آن بیجگر آمد
صدرا تو خداوند قدیمی نه مرا بس
آنرا که هنرهای من او را سمر آمد
اقران مرا زر ز طمع بیش تو دادی
زان در تو سخنشان همه چون آب زر آمد
از خدمت فرخندهٔ تو باز نگشتند
هرگز که نه تشریف توشان بر اثر آمد
انعام تو بر اهل هنر گرچه به حدیست
کز شکر تو کام همهشان پر شکر آمد
نظمی که در احوال من آمد همه وقتی
از فضل تو آمد نه ز فضل و هنر آمد
جانم که درو نقش هوای تو گرفتست
پایندهتر از نقش حجر بر حجر آمد
اقبال ز توقیع تو نقشی بنمودش
هرلحظه که بر غرفهٔ سمع و بصر آمد
از تو نگزیرد که تو در قالب عالم
جانی و یقین است که جان ناگزر آمد
تا در مثل آرند که اندر سفر عمر
جان مرکب و دمزاد و جهان رهگذر آمد
یک دم ز جهان جان تو جز شاد مبادا
کز یک نظرت برگ چنین صد سفر آمد
مقصود جهان کام تو بادا که برآید
زان کز تو برآمد همه کامی که برآمد
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تقاضای تشریف از مخدوم: ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشدقصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح اکفی الکفات امیر ضیاء الدین احمد عصمی: خدای جل جلاله ز من چنین داند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیزید که هنگام صبوح دگر آمد
شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد
هوش مصنوعی: بیدار شوید چون زمان صبح دوباره فرا رسیده است. شب گذشت و از سمت شرق، پرچم صبح طلوع کرده است.
نزدیک خروس از پی بیداری مستان
دیریست که پیغام نسیم سحر آمد
هوش مصنوعی: از زمان طلوع خورشید و بیداری خروس، پیامی از نسیم صبح به گوش میرسد که مستان را به بیداری دعوت میکند.
خورشید می اندر افق جام نکوتر
چون لشکر خورشید به آفاق درآمد
هوش مصنوعی: خورشید در افق مانند جامی زیبا درخشان است، همانطور که لشکری از نور خورشید به دوردستها میوزد و نمایان میشود.
از می حشری به که درآرند به مجلس
زاندیشه چو بر خواب خماری حشر آمد
هوش مصنوعی: بهتر است در روزهای غم و اندوه خود به خوشی و لذت بپردازیم تا آنکه در گرماگرم زندگی به مجلسی برویم که پر از فکر و اندیشه باشد. در واقع، در حالت خواب و بیخیالی، تجربیات شیرین و خوشایند به ما ناگهان میرسند.
آغاز نهید از پی می بیخبری را
کز مادر گیتی همه کس بیخبر آمد
هوش مصنوعی: شروع کنید به دنبال کردن مینوشی که از بیخبری نشأت میگیرد، زیرا همه انسانها از دوران مادرشان در این جهان بیخبر وارد شدهاند.
بر دل نفسی انده گیتی به سر آرید
گیرید که گیتی همه یکسر به سر آمد
هوش مصنوعی: بر دلهای ما اندوه دنیای فانی سنگینی میکند، زیرا دنیا در نهایت به پایان خواهد رسید.
بر بوک و مگر عمر گرامی مگذارید
خود محنت ما جمله ز بوک و مگر آمد
هوش مصنوعی: هرگز نگذارید عمر با ارزش شما صرف بیهودگی شود و اینکه ما همه در درد و رنج خود غرقیم.
ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده
زان می که رزش مادر و لهوش پسر آمد
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبا، نگاهی به من بینداز و از آن می به من بده که بوی آن هم چون بوی مادر و شیرینی آن مانند طعم دهان پسر است.
بر من مشکن بیش که من توبه شکستم
زان دست که صد قلزم ازو یک شمر آمد
هوش مصنوعی: بیش از این بر من فشار نیاور، زیرا من دوباره عهد و پیمان خود را شکستم. از آن دستی که از آن، صد دریا به یک شمعی تبدیل شد.
از دست گهر گستر دستور شهنشاه
دستی نه، محیطی که نوالش گهر آمد
هوش مصنوعی: از قدرت و تواناییهای شاه، چیزی جز وفور نعمت و گنجینهها به ما نمیرسد. در جایی که بخشش و نعمتهای او به وفور وجود دارد، نیازی به تلاش و کوشش زیاد نیست.
دستور جلالالوزرا کز وزرا اوست
آن شاخ که در باغ جلالت به برآمد
هوش مصنوعی: دستور جلالالوزرا، وزیر بزرگ، به عنوان سرآمد وزرا شناخته میشود و مانند شاخهای است که در باغ بزرگی از عظمت و اعتبار روییده است. این جمله نشاندهندهی جایگاه ویژه و تاثیرگذار او در میان دیگر وزرا و در دنیای سیاست است.
صدری که تر و خشک جهان فانی و باقی
بر گوشهٔ خوان کرمش ماحضر آمد
هوش مصنوعی: صدری که همه چیزهای دنیا و آخرت در آن جمع شده، در کنار سفرهای که او قرار دارد، حاضر شده است.
جز بر در او قسمت روزی نکند بخت
آری چکند چون در رزق بشر آمد
هوش مصنوعی: جز در خانه او، روزی کسی تقسیم نمیشود. بله، وقتی که سخن از روزی انسانها به میان میآید، این قانون برقرار است.
هرگز چو فلک راه سعادت نکند گم
آن را که فلک سوی درش راهبر آمد
هوش مصنوعی: هرگز نمیشود که کسی در مسیر سعادت گمراه شود، وقتی که مقدر است که راهی به سوی دروازهاش پیدا شود.
بینعمت او بیخ بقا خشک لب افتاد
با همت او شاخ سخا بارور آمد
هوش مصنوعی: بدون نعمت و لطف او، زندگی و وجود انسان مانند درختی خشک و بیپایان میشود. اما با همت و اراده او، زندگی پر از بخشش و فراوانی میشود و همچون درختی بارور میگردد.
از همت او شکل جهانی بکشیدند
در نسبت او کل جهان مختصر آمد
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده او، جهانی به وجود آمد که اگر به او نسبت داده شود، تمام جهان در مقایسه با او کوچک و مختصر به نظر میرسد.
ای شاه نشانی که ز عدل تو جهان را
در وصف نیاید که چه بختی به درآمد
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که عدالت تو به گونهای است که نمیتوان جهانیان را توصیف کرد، زیرا خوشبختی آنها به واسطهی عدالت تو به اوج رسیده است.
عدل تو هماییست که چون سایه بگسترد
خاصیت خورشید در آن بیخطر آمد
هوش مصنوعی: عدل تو همچون پرندهای است که وقتی پرواز میکند، سایهاش به کسی آسیبی نمیزند و آن را در امان نگه میدارد، مثل این که خورشید در آن سایه به خاطر نورش خطرناک نیست.
نام تو بسی تربیت نام عمر داد
زان روی که عدل تو چو عدل عمر آمد
هوش مصنوعی: نام تو باعث شده که نام عمر به خوبی در خاطرها بماند، زیرا عدالت تو به اندازه عدالت عمر است.
سرمایهٔ دریا نه به بازوی دلت بود
زین روی دفینش ز کران بر حذر آمد
هوش مصنوعی: دارایی و ثروت دریا به قدرت و توانایی دل تو بستگی ندارد، از این رو باید مراقب باشی که به خاطر آن، از محدودیتها و خطرات دور بمانی.
کان در نظر رای تو نامد ز حقیری
آن چیست که آن رای ترا در نظر آمد
هوش مصنوعی: در نظر تو، چیزی که به نظر میرسد و اهمیتی دارد، چه چیز ناچیزی است که ارزش آن را نشان میدهد.
بیدست تو کس را به مرادی نرسد دست
بوسیدن دست تو از آن معتبر آمد
هوش مصنوعی: بدون وجود تو کسی نمیتواند به آرزویش برسد و تقدیرش را تغییر دهد، چرا که بوسیدن دست تو خود نشانی از اعتبار و ارزش است.
در شان نیاز آیت احسان و ایادیت
چون پیرهن یوسف و چشم پدر آمد
هوش مصنوعی: در مورد نیاز و کمک، مانند داستان یوسف و پدرش، اشاره شده که نیاز به یاری و مهربانی در انسانها وجود دارد و این یاری همچون پوششی برای آنان است.
بر تو قدیمیست چنان کز ره تقدیر
نزد همه در کوکبهٔ خواب و خور آمد
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که تو به طوری قدیمی و کهنه هستی که به دلیل تقدیر، در برابر هر کسی به مانند یک تصویر از دنیای خواب و حقیقت ظاهر میشوی.
عزم تو چه عزمیست که بیمنت تدبیر
در هرچه بکوشید نصیبش ظفر آمد
هوش مصنوعی: عزم و اراده تو چقدر قوی است که بدون هیچ انتظاری از کسی، هر کاری را که انجام میدهی به موفقیت میانجامد.
عالم که ز نه برد به حیلت کلهی کرد
ترک کله قدر ترا آستر آمد
هوش مصنوعی: در این ابیات به این موضوع اشاره میشود که شخصی عالم و دانا با cunning و تدبیر خود، توانسته است از یک موقعیت سخت نجات یابد و یا دیگران را فریب دهد. همچنین عبارت "آستر" به معنای پوشش یا نقاب است که نشاندهنده این است که در حقیقت، وجود فرد، هرچند که به ظاهر ممکن است کم ارزش به نظر برسد، اما در باطن ارزش و عمق بیشتری دارد. به نوعی، این ابیات به تفکر عمیق و پنهانکاری در زندگی اشاره میکنند.
گردون که پی وهم مهندس نسپردش
آمد شد تایید ترا پی سپر آمد
هوش مصنوعی: آسمان که به دست مهندس (خدا) سپرده نشده، به خاطر تو به تأیید و اطمینان آمده و برای حمایت از تو آماده گردیده است.
اول قدم قدر تو بود آنکه چو برداشت
عالم همه زیر آمد و قدرت زبر آمد
هوش مصنوعی: در آغاز، ارزش تو به قدری بالا بود که وقتی عالم وجود را برداشت، همه چیز زیر پای تو قرار گرفت و قدرت واقعی در اختیار تو قرار گرفت.
صاحب که به سیر قلمش تیغ سکون یافت
حاتم که ز دست کرمش کان به سر آمد
هوش مصنوعی: کسی که نویسندهاش با آرامش و دقت مینویسد، مانند حاتم طایی است که به خاطر بخشندگیاش شهرت دارد و این بخشش در نهایت به کمال میرسد.
اوصاف تو در نسبت آوازهٔ ایشان
وصف نفس عیسی و آواز خر آمد
هوش مصنوعی: ویژگیهای تو در مقایسه با آوازه آنها، به مانند وصف روح عیسی و صدای الاغ است.
در امر تو امکان تغیر ننهفتند
گویی که مثالی ز قضا و قدر آمد
هوش مصنوعی: در کار تو تغییر ممکن نیست، انگار که نمونهای از سرنوشت و تقدیر آمده است.
در کین تو امید سلامت ننهادند
گویی که نشانی ز سعیر و سقر آمد
هوش مصنوعی: در عداوت تو هیچ امیدی به سلامت وجود ندارد، انگار که نشانههایی از آتش جهنم و عذاب به چشم میخورد.
دشمن کمر کین تو از بیم تو بربست
نی را ز پی حملهٔ صرصر کمر آمد
هوش مصنوعی: دشمن از ترس تو با تمام قدرت آماده حمله شده است، مانند نی که در برابر وزش باد شدید تاب نمیآورد و خم میشود.
از آتش باس تو مگر دود ندیدست
کز سادهدلیش آرزوی شور و شر آمد
هوش مصنوعی: شاید او از آتش تجربه نکرده که بخواهد با سادگی دلش آرزوی شور و هیجان کند.
باس تو شهابیست که در کام شیاطین
با حرقتش آتش چو شراب کدر آمد
هوش مصنوعی: تو شهابی هستی که در بطن شیطانها قرار گرفتهای، و حرارت وجودت همچون شعلۀ آتش باعث کدری شراب میشود.
خطم تو چه پروانه شود صاعقهای را
کان را ز فلک دود و ز اختر شرر آمد
هوش مصنوعی: اگر خط تو مانند پروانهای باشد، شلیک صاعقهای را به یاد میآورد که از آسمان ناشی میشود و مانند دودی از ستارهها نمایان میشود.
تو ساکنی و خصم تو جنبان و چنین به
زیرا که سکون حلیت کل سیر آمد
هوش مصنوعی: تو در آرامش هستی و دشمن تو در حرکت است؛ این حالت به این دلیل است که ساکن بودن، مرکب تمام تحرکات و تغییرات است.
عنقا که ز نازک منشی جای نگه داشت
هرگز طرف دامنش از عار تر آمد
هوش مصنوعی: پرندهای خیالی که به دلیل ظرافت و لطافتش همیشه در جایگاه مخصوصی قرار دارد، هرگز اجازه نمیدهد که دامنش به خاطر عیب و نقصی آلوده شود.
وز هرزهروی سر چو به هر جای فرو کرد
یک سال زغن ماده و یکسال نر آمد
هوش مصنوعی: از بیهدفی و سرگردانی، به هر جا سر میزنم و به مدت یک سال، مرغ مادهای و یک سال دیگر، مرغ نر را مشاهده میکنم.
ای ملکستانی که ز درگاه تو برخاست
هر مرغ که در عرصهٔ ملکی به پر آمد
هوش مصنوعی: ای سرزمینی که هر پرندهای که از درگاه تو برخیزد، در عرصهٔ ملک تو پرواز میکند.
من بنده کز این پیش نزد زخم درشتی
گردون که نه احوال من او را سپر آمد
هوش مصنوعی: من بندهای هستم که از آسیبهای سخت و ناشناخته دنیا رنج میبرم و این دنیا حال مرا درک نمیکند.
در مدت ده سال که این گوشه و سکنه
در قبهٔ اسلام مرا مستقر آمد
هوش مصنوعی: در دوران ده سالهای که در این مکان و محله زندگی کردهام، به نظام اسلامی وابسته و مرتبط بودهام.
هر نور و نظامی که درآمد ز در من
از جود تو آمد نه ز جای دگر آمد
هوش مصنوعی: هر نوری که در وجود من تابید، و هر نظمی که در زندگیام شکل گرفت، همه از رحمت و بخشش توست و نه از جای دیگر.
گردون جگرم داد که احسان نه ز دل کرد
آن تو ز دل بود از آن بیجگر آمد
هوش مصنوعی: آسمان به من آسیب رساند زیرا نیکیای که تو کردی، از دل نبود. این نیکی از جگر خالی و بیاحساس تو نشأت گرفته است.
صدرا تو خداوند قدیمی نه مرا بس
آنرا که هنرهای من او را سمر آمد
هوش مصنوعی: ای صدرا، تو خداوندی باستانی هستی؛ برایم کافی است که آنچه من خلق کردهام، او را شایسته و مناسب ببیند.
اقران مرا زر ز طمع بیش تو دادی
زان در تو سخنشان همه چون آب زر آمد
هوش مصنوعی: تو به من زری بخشید که بیش از طمع من است؛ همین سخنان تو، مانند آب طلا به نظر میرسد.
از خدمت فرخندهٔ تو باز نگشتند
هرگز که نه تشریف توشان بر اثر آمد
هوش مصنوعی: هیچگاه از خدمت خوشبختی تو عقبنشینی نکردند، زیرا که مقام و ارزش ایشان به سبب تو افزایش یافته است.
انعام تو بر اهل هنر گرچه به حدیست
کز شکر تو کام همهشان پر شکر آمد
هوش مصنوعی: هدیه و لطف تو به اهل هنر به اندازهای است که به خاطر شکرگزاری از تو، زبان همهشان پر از شکر و سپاس شده است.
نظمی که در احوال من آمد همه وقتی
از فضل تو آمد نه ز فضل و هنر آمد
هوش مصنوعی: تمام خوبیهایی که در زندگیام به وجود آمده، تنها به خاطر لطف و بخشش تو بوده و هیچکدام از هنر یا فضیلتهای خودم نیست.
جانم که درو نقش هوای تو گرفتست
پایندهتر از نقش حجر بر حجر آمد
هوش مصنوعی: جانم که در عشق تو مجذوب شده است، همیشه ماندگارتر از نقشهای حک شده روی سنگ خواهد بود.
اقبال ز توقیع تو نقشی بنمودش
هرلحظه که بر غرفهٔ سمع و بصر آمد
هوش مصنوعی: اقبال از امضای تو همواره نشانهای را به نمایش گذاشت، هر زمانی که بر بالای جایگاه شنیدن و دیدن قرار گرفت.
از تو نگزیرد که تو در قالب عالم
جانی و یقین است که جان ناگزر آمد
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که هیچ چیزی نمیتواند تو را از خودت جدا کند، زیرا تو به عنوان موجودی در این جهان، حیاتی واقعی و یقیناً وجودی داری که نمیتوان آن را نادیده گرفت. جان تو به قدری با این دنیا پیوند دارد که از آن جدا نخواهد شد.
تا در مثل آرند که اندر سفر عمر
جان مرکب و دمزاد و جهان رهگذر آمد
هوش مصنوعی: در سفر زندگی، مانند وسیلهای هستیم که جان ما را مانند مرکب و دم ما را همچون زاد و توشهای در نظر میگیرند، و این دنیا مانند مسیری است که باید از آن عبور کنیم.
یک دم ز جهان جان تو جز شاد مبادا
کز یک نظرت برگ چنین صد سفر آمد
هوش مصنوعی: لحظهای از زندگیات را بدون شادی نگذران، زیرا از یک نگاه تو میتوانند صد سفر پی گرفته شود.
مقصود جهان کام تو بادا که برآید
زان کز تو برآمد همه کامی که برآمد
هوش مصنوعی: آرزو میکنم که تمامی خواستهها و کامیابیهایت در زندگی به حقیقت بپیوندد، زیرا همه چیزهایی که از تو نشأت میگیرد، منشأ تمامی خوشیها و موفقیتهای تو هستند.
حاشیه ها
1395/04/27 13:06
خورشید
بیت 8 مصرع دوم..
زان می که رزش مادر و "لیو"ش پدر آمد
این بیت تو فرهنگ لغت عمید بود.
لیو به معنای خورشیده.
1399/09/14 09:12
مهدی شیخیانی
با سلام.
در بیت هفتم با توجه به معنی کلمه بوک( باشد که=امیدوارم که=خدا کند که) کلمه مرگ همانطور که وزن را هم به هم ربخته باید اشتباه تایپی باشد و صحیح آن مگر است که در قافیه همین بیت هم آمده.
و معنی بیت به شکل عامیانه این است که : عمر گرامیت را بر خدا کنه و اگر این بشه و اون نشه هدر نده/ که همین باشد نباشد و اگر مگر ها محنت و رنج آفریده برامون. با سپاس