قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان سنجر
تا ملک جهان را مدار باشد
فرمانده آن شهریار باشد
سلطان سلاطین که شیر چترش
در معرکه سلطان شکار باشد
آن خسرو خسرونشان که تختش
در مرتبه گردون عیار باشد
آن سایهٔ یزدان که تاج او را
از تابش خورشید عار باشد
آن شاه که در کان ز عشق نامش
زر در فزع انتظار باشد
وز خطبه چو تحمید او برآید
دین در طرب افتخار باشد
تختی که نه فرمان او فرازد
حاشا که پسر عم دار باشد
تاجی که نه انعام او فرستد
کی گوهر آن شاهوار باشد
با تیغ جهادش نمود کاری
ار جمجمهٔ ذوالخمار باشد
گردی که برانگیخت موکب او
بر عارض جوزا عذار باشد
نعلی که بیفکند مرکب او
در گوش فلک گوشوار باشد
در مجرفه فراش مجلسش را
مکنون جبال و بحار باشد
آری عرق ابر نوبهاری
در کام صدف خوشگوار باشد
لیکن چو به بازار چرخش آری
در دیدهٔ خورشید خوار باشد
شاها ز پی آنکه شاعران را
این واقعه گفتن شعار باشد
گفتم که حدیث عراق گویم
گر خود همه بیتی سه چار باشد
چون سلک معانی نظام دادم
زان تا سخنم آبدار باشد
الهام الهی چه گفت، گفتا
آنرا که خرد هیچ یار باشد
چون سایهٔ ما را مدیح گوید
با ذکر عراقش چه کار باشد
خسرو به سر تازیانه بخشد
چون ملک عراق ار هزار باشد
ای سایهٔ آن پادشا که ذاتش
آزاد ز عیب و عوار باشد
روزی که ز آسیب صف هیجا
صحرای فلک پر غبار باشد
وز زلزلهٔ حملهٔ سواران
اوتاد زمین بیقرار باشد
وز نوک سنان خضاب گشته
اطراف هوا لالهزار باشد
نکبای علم در سپهر پیچد
باران کمان بیبخار باشد
چون رایت منصور تو بجنبد
بس فتنه که در کارزار باشد
میدان سپهر از غریو انجم
پر ولولهٔ زینهار باشد
چون شعله کشد آتش سنانت
پروین ز حساب شرار باشد
چون سایهٔ رمحت کشیده گردد
بر منهزمان سایه بار باشد
چون لالهٔ تیغت شکفته گردد
در عالم نصرت بهار باشد
در دست تو گویی که خنجر تو
دردست علی ذوالفقار باشد
خون درجگر پردلان بجوشد
گر رستم و اسفندیار باشد
تا چشم زنی بر ممر سمتی
کاعلام ترا رهگذار باشد
از چشمهٔ شریان خصم بینی
دشتی که پر از جویبار باشد
جز رایت تو کسوتی که دارد
کش فتح و ظفر پود و تار باشد
الحق ظفر و فتح کم نیاید
آنرا که مدد کردگار باشد
تا دایهٔ تقدیر آسمان را
فرزند جهان در کنار باشد
ملکت چو جهان پایدار بادا
خود ملک چنان پایدار باشد
باقی به دوامی که امتدادش
چون عمر ابد بیکنار باشد
روشن به وزیری که مملکت را
از جد و پدر یادگار باشد
آن صاحب عادل که کار عدلش
در دولت و دین گیر و دار باشد
آن صدر که در بارگاه جاهش
تقدیر ز حجاب بار باشد
آن طاهر طاهرنسب که پاکی
از گوهر او مستعار باشد
طاهر نبود گوهری که نشوش
در پردهٔ پروردگار باشد؟
صدرا ملکا صاحبا تو آنی
کت ملک به جان خواستار باشد
تدبیر تو چون کار ملک سازد
بر دست سلیمان سوار باشد
تمکین تو چون حکم شرع راند
بر دوش مسیحا غیارباشد
باد است به دست ستم ز عدلت
چونان که به دست چنار باشد
خونست دل فتنه از شکوهت
چونان که دل کفته نار باشد
عفوت ز پی جرم کس فرستد
نفس تو چنان بردبار باشد
حزمت به سر وهم راه داند
رای تو چنان هوشیار باشد
رازی که قضا رنگ آن نبیند
نزد تو چو روز آشکار باشد
گردون نپذیرد فساد و نقصان
تا قدر ترا یار غار باشد
خورشید کسوف فنا نبیند
تا قصر ترا پردهدار باشد
ملکی که درو عزم ضبط کردی
گر بارهٔ چرخش حصار باشد
در حال برو رکنها بجنبد
گر چون که قافش وقار باشد
دهلیز سراپردهٔ رفیعت
تا روی سوی آن دیار باشد
جنبان شده بینی به سوی حضرت
چون مورچه کاندر قطار باشد
گر سایر آن وحش و طیر گردد
ور ساکن آن مور و مار باشد
زان پس همه وقتی به بارگاهت
وفدی ز صغار و کبار باشد
دانی چه سخن در عراق مشنو
کان چشمه ازین مرغزار باشد
تقدیر چنان کن که روی عزمت
در مملکت قندهار باشد
عزم تو قضاییست مبرم آری
مسمار قضا استوار باشد
بیپشتی عزم تو در ممالک
پهلوی مصالح نزار باشد
هرچ آن تو کنی از امور دولت
بیشایبهٔ اضطرار باشد
کانجا که مرادت عنان بتابد
در بینی گردون مهار باشد
وانجا که قضا با تو عهد بندد
یزدان به وفا حقگزار باشد
هرچند چنان خوبتر که خصمت
از باد اجل خاکسار باشد
میشایدم از بهر غصه خوردن
گر مدت عمرش دوبار باشد
صدرا به جهان در دفین طبعم
کانرا نه همانا یسار باشد
کز میوهٔ تلفیق لفظ و معنی
پیوسته چو باغ به بار باشد
چون کلک تفکر به دست گیرد
بر دست عطارد نگار باشد
در دولت تو همچو دولت تو
هرسال جوانتر ز پار باشد
صاحبسخن روزگارم آری
مردی که چنین کامکار باشد
کاندر کنف خاک بارگاهی
کش چرخ برین در جوار باشد
در مدح وزیری که جان آصف
از غیرت او دلفکار باشد
عمری سخن عذب پخته راند
صاحب سخن روزگار باشد
تا زیر سپهر کبود کسوت
نیکی و بدی در شمار باشد
هر نیک و بدی کز سپهر زاید
چونان که بدان اعتبار باشد
امکان نزولش مباد بر کس
الا که ترا اختیار باشد
جز بر تو مدار جهان مبادا
تا ملک جهان را مدار باشد
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در تعریف قصر و عمارتی که ناصرالدین در باغ ساخته بود: ای نمودار سپهر لاجوردقصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - ایضا در مدح سلطان سنجر: گر دل و دست بحر و کان باشد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا ملک جهان را مدار باشد
فرمانده آن شهریار باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که فرمانروایی در این جهان وجود داشته باشد، آن فرمانروای بزرگ و والا باید در راس امور باشد.
سلطان سلاطین که شیر چترش
در معرکه سلطان شکار باشد
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ و نیرومندی که در میدان جنگ، مانند یک شیر، بر دیگران تسلط دارد و شکارچیان را به زیر سلطه خود میآورد.
آن خسرو خسرونشان که تختش
در مرتبه گردون عیار باشد
هوش مصنوعی: آن پادشاه بزرگ و با عظمت که جایگاهش در آسمانها و ستارهها نمایان است.
آن سایهٔ یزدان که تاج او را
از تابش خورشید عار باشد
هوش مصنوعی: سایهای که متعلق به خداوند است، به خاطر درخشش خورشید از داشتن تاجی نیکو شرمنده است.
آن شاه که در کان ز عشق نامش
زر در فزع انتظار باشد
هوش مصنوعی: شاهی که عشق او را ارزشمندتر از طلا کرده و در حالت ترس و انتظار به سر میبرد.
وز خطبه چو تحمید او برآید
دین در طرب افتخار باشد
هوش مصنوعی: وقتی که خطبه و ستایش او آغاز میشود، دین در شادی و افتخار به سر میبرد.
تختی که نه فرمان او فرازد
حاشا که پسر عم دار باشد
هوش مصنوعی: تختی که بر آن قدرت و فرمانروایی او وجود ندارد، هرگز نمیتواند متعلق به افراد نزدیک به او باشد.
تاجی که نه انعام او فرستد
کی گوهر آن شاهوار باشد
هوش مصنوعی: تاجی که از جانب کسی هدیه نشده باشد، چگونه میتواند گوهر و ارزش واقعی یک شاه را داشته باشد؟
با تیغ جهادش نمود کاری
ار جمجمهٔ ذوالخمار باشد
هوش مصنوعی: با سلاح جهادش کاری بزرگ انجام میدهد، حتی اگر دشوارترین موانع مانند سر ذوالخمار وجود داشته باشد.
گردی که برانگیخت موکب او
بر عارض جوزا عذار باشد
هوش مصنوعی: مهی که از حرکت آن سپاهیان بر چهره آسمان به وجود آمده، زیبایی و جلوهای شگفتانگیز را به تصویر میکشد.
نعلی که بیفکند مرکب او
در گوش فلک گوشوار باشد
هوش مصنوعی: نعلی که به زمین بیفتد، نشانهای از بزرگی و اهمیت مرکبش خواهد بود؛ بهگونهای که حتی به گوش فلک هم میرسد و به عنوان یک زینت در نظر گرفته میشود.
در مجرفه فراش مجلسش را
مکنون جبال و بحار باشد
هوش مصنوعی: در کنج مجلسش، رازهایی نهفته است که همچون کوهها و دریاها عظمت و عمق دارند.
آری عرق ابر نوبهاری
در کام صدف خوشگوار باشد
هوش مصنوعی: بله، قطرههای باران بهاری میتوانند برای صدفی که در دریا است، بسیار لذتبخش و شیرین باشند.
لیکن چو به بازار چرخش آری
در دیدهٔ خورشید خوار باشد
هوش مصنوعی: اما وقتی که به بازار بیفتد، در دیدگان خورشید پست و بیارزش خواهد بود.
شاها ز پی آنکه شاعران را
این واقعه گفتن شعار باشد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چون شاعران این واقعه را بیان کنند، برای آنها یک نشانه و شعار خواهد بود.
گفتم که حدیث عراق گویم
گر خود همه بیتی سه چار باشد
هوش مصنوعی: گفتم که داستان عراق را بازگو کنم، حتی اگر فقط چند بیت کوتاه از آن بگویم.
چون سلک معانی نظام دادم
زان تا سخنم آبدار باشد
هوش مصنوعی: وقتی که معانی را به نظم و راستی درآوردم، هدفم این بود که سخنانم شیرین و دلنواز باشد.
الهام الهی چه گفت، گفتا
آنرا که خرد هیچ یار باشد
هوش مصنوعی: الهام الهی بیان کرد که آنچه را که عقل و خرد به آن کمک میکند، گفته شده است.
چون سایهٔ ما را مدیح گوید
با ذکر عراقش چه کار باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی از ما تعریف و تمجید کند و در همین حال به عراق اشاره کند، چه اهمیتی دارد؟
خسرو به سر تازیانه بخشد
چون ملک عراق ار هزار باشد
هوش مصنوعی: خسرو با یک تازیانه به کسی میزند که مثل ملک عراق باشد، هرچقدر هم که بزرگ و با عظمت باشد.
ای سایهٔ آن پادشا که ذاتش
آزاد ز عیب و عوار باشد
هوش مصنوعی: ای سایهٔ آن پادشاهی که وجودش از هرگونه عیب و نقص پاک و آزاد است.
روزی که ز آسیب صف هیجا
صحرای فلک پر غبار باشد
هوش مصنوعی: روزهایی که به خاطر آسیبها و مشکلات، تمام آسمان پر از غبار و تیره و تار میشود.
وز زلزلهٔ حملهٔ سواران
اوتاد زمین بیقرار باشد
هوش مصنوعی: زلزلهای که از حرکت سواران ناشی میشود، باعث بیقراری و ناآرامی زمین خواهد شد.
وز نوک سنان خضاب گشته
اطراف هوا لالهزار باشد
هوش مصنوعی: از نوک دندانها رنگی به اطراف پراکنده شده است که هوا را مانند باغ لاله زیبا کرده است.
نکبای علم در سپهر پیچد
باران کمان بیبخار باشد
هوش مصنوعی: باران علم در آسمان نمیبارد، چون که کمان بیبخار است.
چون رایت منصور تو بجنبد
بس فتنه که در کارزار باشد
هوش مصنوعی: وقتی که پرچم پیروزی تو به اهتزاز درآید، فتنهها و آشوبهایی در میدان نبرد به وجود خواهد آمد.
میدان سپهر از غریو انجم
پر ولولهٔ زینهار باشد
هوش مصنوعی: آسمان پر از سر و صدا و هیاهوی ستارههاست و این وضعیت نشاندهندهي خطر و ناامنی است.
چون شعله کشد آتش سنانت
پروین ز حساب شرار باشد
هوش مصنوعی: زمانی که آتش سنبرت چون شعلهای درخشان برافروزد، پروین (ستارهای در آسمان) در محاسبهی شعلۀ آن بیحساب خواهد بود.
چون سایهٔ رمحت کشیده گردد
بر منهزمان سایه بار باشد
هوش مصنوعی: وقتی سایهٔ عشقت بر من بیفتد، آن سایه مانند باری سنگین خواهد بود.
چون لالهٔ تیغت شکفته گردد
در عالم نصرت بهار باشد
هوش مصنوعی: زمانی که گل لالهٔ با تیغ تو درخشید، در جهان پیروزی بهاری تازه خواهد بود.
در دست تو گویی که خنجر تو
دردست علی ذوالفقار باشد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که قدرت و توانایی تو به حدی است که مانند خنجری در دستان علی بن ابیطالب میتابی و تأثیرگذاری بالایی داری.
خون درجگر پردلان بجوشد
گر رستم و اسفندیار باشد
هوش مصنوعی: اگر رستم و اسفندیار در میدان نبرد حاضر شوند، غیرتمندانی که دارای روحیهای قوی هستند، احساساتی عمیق و پرشور خواهند داشت.
تا چشم زنی بر ممر سمتی
کاعلام ترا رهگذار باشد
هوش مصنوعی: چشمت را به سمتی بینداز که نشانهای از تو در آنجا باشد و بتوانی در آن راستا ادامه دهی.
از چشمهٔ شریان خصم بینی
دشتی که پر از جویبار باشد
هوش مصنوعی: از شریان دشمن، دشت پر از جویبار را میبینی.
جز رایت تو کسوتی که دارد
کش فتح و ظفر پود و تار باشد
هوش مصنوعی: جز پرچم تو، هر لباسی که در میدان نبرد بر تن میشود، به مانند نخ و تار بیکاربرد است.
الحق ظفر و فتح کم نیاید
آنرا که مدد کردگار باشد
هوش مصنوعی: واقعاً پیروزی و موفقیت نصیب کسی نمیشود که کمک و یاری خداوند را نداشته باشد.
تا دایهٔ تقدیر آسمان را
فرزند جهان در کنار باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرنوشت آسمانی وجود دارد، فرزند زمین در کنار او خواهد بود.
ملکت چو جهان پایدار بادا
خود ملک چنان پایدار باشد
هوش مصنوعی: کشور تو همچون جهان همیشه پابرجا و ماندگار باشد، که اگر کشور تو مستحکم باشد، خود به خود دوام و ثبات خواهد داشت.
باقی به دوامی که امتدادش
چون عمر ابد بیکنار باشد
هوش مصنوعی: زندگی پایدار و ماندگار، به صورتی که ادامهاش مانند عمر ابدی باشد و هرگز به انتها نرسد.
روشن به وزیری که مملکت را
از جد و پدر یادگار باشد
هوش مصنوعی: به وزیر آگاه و دانایی که میراث خانوادهاش را از نسلهای گذشته به ارث برده باشد.
آن صاحب عادل که کار عدلش
در دولت و دین گیر و دار باشد
هوش مصنوعی: آن شخص عادل که در کارهای حکومتی و دینی، عدالتش مشخص و واضح باشد.
آن صدر که در بارگاه جاهش
تقدیر ز حجاب بار باشد
هوش مصنوعی: آن کسی که در بالای آن مقام قرار دارد، تقدیرش به گونهای است که به خاطر حجاب و پردهای که بر اوست، نمیتواند به راحتی دیده شود.
آن طاهر طاهرنسب که پاکی
از گوهر او مستعار باشد
هوش مصنوعی: کسی که ذاتش پاک و نیکوست و طهارت او از روح و جوهرش به ارث رسیده است.
طاهر نبود گوهری که نشوش
در پردهٔ پروردگار باشد؟
هوش مصنوعی: آیا در پردهٔ پروردگار، جواهری پاک و ارزشمند وجود ندارد؟
صدرا ملکا صاحبا تو آنی
کت ملک به جان خواستار باشد
هوش مصنوعی: تو ای صدرا، در رتبهای همچون پادشاهی، که در این دنیا خواستهای بیش از جان خود داری.
تدبیر تو چون کار ملک سازد
بر دست سلیمان سوار باشد
هوش مصنوعی: تدبیر و برنامهریزی تو مانند کارهایی است که به پادشاهان بزرگی چون سلیمان نسبت داده میشود، و در واقع برتر از آن است.
تمکین تو چون حکم شرع راند
بر دوش مسیحا غیارباشد
هوش مصنوعی: خود را تسلیم میکنی مانند اینکه حکمی از دین به دوش عیسی قرار گرفته باشد.
باد است به دست ستم ز عدلت
چونان که به دست چنار باشد
هوش مصنوعی: باد به دست ستم و ظلم، مانند عدل و انصاف به دست چنار است.
خونست دل فتنه از شکوهت
چونان که دل کفته نار باشد
هوش مصنوعی: دل من چون دل کفتهای است که از زیبایی تو به شدت آشفته و نگران است، مانند آتش که از شرارهاش میسوزد.
عفوت ز پی جرم کس فرستد
نفس تو چنان بردبار باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر خطایش از تو عذرخواهی کند، نفس تو باید چنان صبور و بردبار باشد که او را ببخشد.
حزمت به سر وهم راه داند
رای تو چنان هوشیار باشد
هوش مصنوعی: اگر در کوچه و خیابان قدم بزنی، ما را به خوبی میشناسی و میدانی که چگونه باید رفتار کنی.
رازی که قضا رنگ آن نبیند
نزد تو چو روز آشکار باشد
هوش مصنوعی: رازهایی که تقدیر بر آنها تأثیر نمیگذارد، در نزد تو کاملاً روشن و واضح خواهد بود.
گردون نپذیرد فساد و نقصان
تا قدر ترا یار غار باشد
هوش مصنوعی: دنیا هرگز فساد و نقصان را نمیپذیرد تا زمانی که ارزش و مقام تو مانند یار غار (دوست نزدیک) باشد.
خورشید کسوف فنا نبیند
تا قصر ترا پردهدار باشد
هوش مصنوعی: خورشید در زمان کسوف، درخشش خود را از دست نمیدهد، مگر اینکه قصر تو با پردهای پوشیده شود.
ملکی که درو عزم ضبط کردی
گر بارهٔ چرخش حصار باشد
هوش مصنوعی: هر سرزمینی که برای تسخیر آن برنامهریزی کردی، اگر احاطهاش به دور چرخش زمان باشد، پس دستیابی به آن دشوار خواهد بود.
در حال برو رکنها بجنبد
گر چون که قافش وقار باشد
هوش مصنوعی: اگر در حال حرکت باشی، نشانهها و نشانهگذاریها جابهجا خواهند شد، حتی اگر برای تو ثبات و آرامش وجود داشته باشد.
دهلیز سراپردهٔ رفیعت
تا روی سوی آن دیار باشد
هوش مصنوعی: وارد شدن به فضای زندگی و بلندپروازی تو، تا وقتی که نگاه من به آن سرزمین باشد.
جنبان شده بینی به سوی حضرت
چون مورچه کاندر قطار باشد
هوش مصنوعی: چشمهای تو به سمت آن بزرگوار در حرکت است، مانند مورچهای که در صف ایستاده است.
گر سایر آن وحش و طیر گردد
ور ساکن آن مور و مار باشد
هوش مصنوعی: اگر سایر جانوران وحشی و پرندگان باشند، یا اگر مور و مار ساکن و آرام بگیرند.
زان پس همه وقتی به بارگاهت
وفدی ز صغار و کبار باشد
هوش مصنوعی: پس از آن، هر زمانی که به درگاه تو بیایند، چه کوچک و چه بزرگ، با احترام و ارادت حضور خواهند یافت.
دانی چه سخن در عراق مشنو
کان چشمه ازین مرغزار باشد
هوش مصنوعی: آیا میدانی که در عراق چه سخنانی گفته میشود؟ آیا ممکن است که این حرفها از محیطی مثل این مرغزار نشات گرفته باشد؟
تقدیر چنان کن که روی عزمت
در مملکت قندهار باشد
هوش مصنوعی: خواستهام این است که سرنوشت را طوری رقم بزنی که نام و یاد من در قندهار پرآوازه شود.
عزم تو قضاییست مبرم آری
مسمار قضا استوار باشد
هوش مصنوعی: عزم و اراده تو قاطع است و نمیتوان تغییرش داد. نتیجه و سرنوشت ناگزیر و پایدار خواهد بود.
بیپشتی عزم تو در ممالک
پهلوی مصالح نزار باشد
هوش مصنوعی: اگر حمایت و پشتیبانی تو در سرزمینهای پهلو وجود نداشته باشد، تلاش و ارادهات بیثمر و تو خالی خواهد بود.
هرچ آن تو کنی از امور دولت
بیشایبهٔ اضطرار باشد
هوش مصنوعی: هر کاری که تو انجام میدهی، اگر در زمینه حکمرانی باشد، بدون هیچ گونه فشار یا فوریت انجام میشود.
کانجا که مرادت عنان بتابد
در بینی گردون مهار باشد
هوش مصنوعی: جایی که خواستهات بر تو تسلط پیدا کند، در واقع کنترل آسمان در دستان تو خواهد بود.
وانجا که قضا با تو عهد بندد
یزدان به وفا حقگزار باشد
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت با تو پیمان ببندد، خداوند بهطور وفادار به آن پایبند خواهد بود.
هرچند چنان خوبتر که خصمت
از باد اجل خاکسار باشد
هوش مصنوعی: اگرچه بهتر است که دشمن تو به خاطر دمی کوتاه از زندگی به زمین بیفتد و ذلت را بچشد.
میشایدم از بهر غصه خوردن
گر مدت عمرش دوبار باشد
هوش مصنوعی: شاید دلیل غصه خوردن، این باشد که اگر عمرش دوبار باشد، باز هم غم و درد و رنج وجود داشته باشد.
صدرا به جهان در دفین طبعم
کانرا نه همانا یسار باشد
هوش مصنوعی: در دل من چیزی پنهان و ارزشمند وجود دارد که نباید آن را دست کم گرفت.
کز میوهٔ تلفیق لفظ و معنی
پیوسته چو باغ به بار باشد
هوش مصنوعی: از ترکیب کلمات و معانی، همچون باغی که ثمرهی فراوانی دارد، همیشه محصولی شایسته به دست میآید.
چون کلک تفکر به دست گیرد
بر دست عطارد نگار باشد
هوش مصنوعی: زمانی که فکر و اندیشه به خوبی و دقت عمل کند، نتایج زیبا و شایستهای به بار میآورد.
در دولت تو همچو دولت تو
هرسال جوانتر ز پار باشد
هوش مصنوعی: در دوران حکومت تو، هر سال جوانتر و شادابتر از سال قبل خواهد بود.
صاحبسخن روزگارم آری
مردی که چنین کامکار باشد
هوش مصنوعی: من در عصر خودم سخنوری دارم که مردی است موفق و کاردان.
کاندر کنف خاک بارگاهی
کش چرخ برین در جوار باشد
هوش مصنوعی: در دل خاک، جایی وجود دارد که اگر آسمان بر بالای آن قرار گیرد، میتواند در کنار آن باشد.
در مدح وزیری که جان آصف
از غیرت او دلفکار باشد
هوش مصنوعی: در ستایش وزیری که به خاطر غیرت و شجاعتش، جان آصف به او وابسته و دلخوش است.
عمری سخن عذب پخته راند
صاحب سخن روزگار باشد
هوش مصنوعی: یک عمر فردی با کلام شیرین و پخته صحبت میکند، زیرا او در طول زمان با علم و دانش روز به رشد و بالندگی رسیده است.
تا زیر سپهر کبود کسوت
نیکی و بدی در شمار باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان آبی بالای سر ماست، اعمال خوب و بد در زندگی انسانها همیشه وجود خواهد داشت.
هر نیک و بدی کز سپهر زاید
چونان که بدان اعتبار باشد
هوش مصنوعی: هر خوبی و بدی که از آسمان به وجود میآید، به اندازهای اهمیت دارد که به آن ارجاع داده میشود.
امکان نزولش مباد بر کس
الا که ترا اختیار باشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچکس نمیتواند از لطف و رحمت الهی بهرهمند شود مگر اینکه تو خود بخواهی و اختیار داشته باشی.
جز بر تو مدار جهان مبادا
تا ملک جهان را مدار باشد
هوش مصنوعی: مبادا که همه توجه و عشق تو به غیر از تو باشد، زیرا اگر چنین شود، سلطنت و اهمیت جهان نیز بیمعنا خواهد بود.
حاشیه ها
1398/10/07 13:01
محمدرضا
وزن بسیار عجیب و کم کاربردی است و کراهت سمع دارد