قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدح ابوالحسن مجدالدین علی عمرانی
اکنون که ماه روزه به نقصان در اوفتاد
آه از حجاب حجرهٔ دل بر در اوفتاد
هجران ماه روزه پیام وصال داد
اینک نهیب او به جهان اندر اوفتاد
گوید به چند روز دگر طبع نفس را
دیدی که رسم توبه ز عالم بر اوفتاد
آن شد که از تقرب مصحف به اختیار
از دست پایمرد طرب ساغر اوفتاد
آن مرغ را که بال و پر از شوق توبه بود
هم بال ریخت از خلل و هم پر اوفتاد
عشق و سرور و لهو مرا در نهاد رست
سودای جام و باده مرا در سر اوفتاد
آنکس که از دو کون به یکباره دل بشست
او را دو چشم بر دو رخ دلبر اوفتاد
فرماندهٔ زمین و زمان مجد دین که مجد
با طینت مطهر او در خور اوفتاد
آن ملجا ملوک و سلاطین که شخص را
از کارها عبادت او خوشتر اوفتاد
بر وسعت ممالک جاهش گواه شد
صیتی که در زمانه ز خشک و تر اوفتاد
چون کین او ز مرکز علوی سفر نمود
از بیم لرزه بر فلک و اختر اوفتاد
در باختر سیاست او چون کمان کشید
تیرش سپر سپر شد ودر خاور اوفتاد
ای صاحبی که صورت جان عدوی ملک
از قهر تو در آینهٔ خنجر اوفتاد
دریا دلی و غرقهٔ دریای نیستی
از اعتماد جود تو بر معبر اوفتاد
جایی که عرضه کرد جهان بر و داد ملک
افسار در مقابلهٔ افسر اوفتاد
روزی که عنف و خشم شد از یاد چرخ را
آتش ز کارزار تو در چنبر اوفتاد
مرگ از برای دادن دارو طبیب شد
بیمار هیبت تو چو بر بستر اوفتاد
در موضعی که جود تو پرواز کرد زود
در پیش ز ایران تو زر بر زر اوفتاد
در درج گوشها به نظاره عقود را
از لفظ تو نظر همه بر گوهر اوفتاد
دریای انتقام تو آنجا که موج زد
از کشتی حیات و بقا لنگر اوفتاد
قصد جبین ماه و رخ آفتاب کرد
حرفی که از مدیح تو بر دفتر اوفتاد
از یک صریر کلک تو در نوبت نبرد
از صد هزار سر به فزع مغفر اوفتاد
اقبال تو به چشم رضا روی ملک دید
خورشید بر سرادق نیلوفر اوفتاد
پیغام تو به فکر درافکند اضطراب
از مرتضی نه زلزله در خیبر اوفتاد
از نسل آدم آنکه یقین بود مهر او
بر خدمت تو در شکم مادر اوفتاد
از شاخ خدمت تو که طوبی است بیخ او
هر میوهای به خاصیت دیگر اوفتاد
الحق محال نیست که بنده چو دیگران
از عشق خدمت تو بدین کشور اوفتاد
او را که شکرها ز شکرریز شعرهاست
زهری به دست واقعه در شکر اوفتاد
از حضرتی حشر به درش حاضر آمدند
نادیده مرگ در فزع محشر اوفتاد
تیمارش از تعرض هر بیخبر فزود
دستارش از عقیلهٔ مه معجر اوفتاد
بشنو که در عذاب چگونه رسید صبر
بنگر که در خلاب چگونه خر اوفتاد
با منکران عقل در این خطه کار او
داند همی خدای که بس منکر اوفتاد
کافور در غذاش به افطار هر شبی
از جور این دو سنگدل کافر اوفتاد
از بس که بار داوری این و آن کشید
او را سخن به حضرت این داور اوفتاد
تا آگه است عقل که از خامهٔ قضا
نقش وجود قابل نفع و ضر اوفتاد
بادا همیشه طالب آزرم تو سپهر
گرچه ازو عدوی تو در آذر اوفتاد
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در تهنیت عید و مدح پیروزشاه: ای عید دین و دولت عیدت خجسته بادقصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح ملک معظم پیروزشاه: ای به شاهی ز همه شاهان فرد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اکنون که ماه روزه به نقصان در اوفتاد
آه از حجاب حجرهٔ دل بر در اوفتاد
هوش مصنوعی: اکنون که ماه رمضان به پایان میرسد، آه و نالهای از درون دل به گوش میرسد.
هجران ماه روزه پیام وصال داد
اینک نهیب او به جهان اندر اوفتاد
هوش مصنوعی: درد فراق ماه، روزی خبر اتحاد را به همراه آورد و اکنون صدای او به همه جا رسیده است.
گوید به چند روز دگر طبع نفس را
دیدی که رسم توبه ز عالم بر اوفتاد
هوش مصنوعی: او میگوید که به زودی متوجه خواهی شد که چگونه نفس انسان به خاطر عادتها و خواستههایش، اصول توبه و بازگشت به خوبیها را فراموش میکند.
آن شد که از تقرب مصحف به اختیار
از دست پایمرد طرب ساغر اوفتاد
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح بیان میشود که هنگامی که از نزدیک با کتاب مقدس و حقایق آن آشنا شدم، به دلیل شوق و حب و حال روحی، قدرت کنترل خود را بر روی مشروب و لذتها از دست دادم.
آن مرغ را که بال و پر از شوق توبه بود
هم بال ریخت از خلل و هم پر اوفتاد
هوش مصنوعی: مرغی که به خاطر شوق توبه بال و پر داشت، به خاطر نقص و عیبش هم بالهایش افتاد و هم پرش شکست.
عشق و سرور و لهو مرا در نهاد رست
سودای جام و باده مرا در سر اوفتاد
هوش مصنوعی: عشق و شادی و سرگرمی در وجود من ریشه دوانده است و آرزوی نوشیدن شراب و خوشی در سرم خروشان شده است.
آنکس که از دو کون به یکباره دل بشست
او را دو چشم بر دو رخ دلبر اوفتاد
هوش مصنوعی: کسی که به یکباره از هر دو جهان دل کنده است، دو چشمش بر چهره دلبران افتاده است.
فرماندهٔ زمین و زمان مجد دین که مجد
با طینت مطهر او در خور اوفتاد
هوش مصنوعی: فرماندهای که بر همه چیز تسلط دارد، به خاطر جایگاه والای دین و اصالت پاکی که دارد، مورد احترام و توجه قرار گرفته است.
آن ملجا ملوک و سلاطین که شخص را
از کارها عبادت او خوشتر اوفتاد
هوش مصنوعی: آن محل و پناهگاه پادشاهان و سلطانها، جایی است که شخص را از انجام کارهایش دور کرده و به عبادت و پرستش پروردگار مشغول میسازد.
بر وسعت ممالک جاهش گواه شد
صیتی که در زمانه ز خشک و تر اوفتاد
هوش مصنوعی: شهرت او به اندازهی وسعت سرزمینها گواهی داد، زیرا که در زمانهای در میان افراد مختلف، نام و یاد او برقرار ماند.
چون کین او ز مرکز علوی سفر نمود
از بیم لرزه بر فلک و اختر اوفتاد
هوش مصنوعی: زمانی که کینه او (شخصی یا چیزی) از جایگاه بلند و عالیاش به زمین آمد، ترس و لرز بر آسمان و ستارگان افتاد.
در باختر سیاست او چون کمان کشید
تیرش سپر سپر شد ودر خاور اوفتاد
هوش مصنوعی: سیاست او در غرب مانند کمانی است که تیرش به سپر برخورد کرده و در شرق سقوط کرده است.
ای صاحبی که صورت جان عدوی ملک
از قهر تو در آینهٔ خنجر اوفتاد
هوش مصنوعی: ای کسی که با زیبایی و قدرت خود، دشمنان را شکست میدهی و آنان را به درون آینهای از سرزمین سلطنت خود میاندازی.
دریا دلی و غرقهٔ دریای نیستی
از اعتماد جود تو بر معبر اوفتاد
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از دل دریایی است که به دلیل اعتماد و اطمینان به بخشش و کرم تو، در عمق دریای عدم و نیستی غرق شده است. به عبارتی، این دل، با تکیه بر محبت و generosity تو، به خطر افتاده و به جایی رسیده که از خود غرق میشود.
جایی که عرضه کرد جهان بر و داد ملک
افسار در مقابلهٔ افسر اوفتاد
هوش مصنوعی: در جایی که دنیا خود را به نمایش گذاشت و قدرت و ملک را تحت کنترل او قرار داد، افسر فرمانروایی او به زمین افتاد.
روزی که عنف و خشم شد از یاد چرخ را
آتش ز کارزار تو در چنبر اوفتاد
هوش مصنوعی: روزی که جنگ و خشم به فراموشی سپرده شد، چرخ زمان به خاطر نبرد تو در آتش گرفتار شد.
مرگ از برای دادن دارو طبیب شد
بیمار هیبت تو چو بر بستر اوفتاد
هوش مصنوعی: مرگ به خاطر درمان بیمار، مانند طبیبی شده است. وقتی هیبت تو بر او فرود میآید، حالش به گونهای تغییر میکند که انگار در بستر بیماری قرار گرفته است.
در موضعی که جود تو پرواز کرد زود
در پیش ز ایران تو زر بر زر اوفتاد
هوش مصنوعی: در جایی که بخشش تو به اوج رسید، ثروت و شکوفایی به سرعت از ایران سرازیر شد و به کثرت درآمد.
در درج گوشها به نظاره عقود را
از لفظ تو نظر همه بر گوهر اوفتاد
هوش مصنوعی: در گوشها توجه به واژهها و لحن کلام تو باعث شده که همه به زیبایی و درخشش آن کلام پی ببرند.
دریای انتقام تو آنجا که موج زد
از کشتی حیات و بقا لنگر اوفتاد
هوش مصنوعی: دریای انتقام تو زمانی طوفانی میشود که کشتی زندگی و وجود لنگرش را در آن از دست بدهد.
قصد جبین ماه و رخ آفتاب کرد
حرفی که از مدیح تو بر دفتر اوفتاد
هوش مصنوعی: او به زیباترین چهرهها و دلرباییهای تو فکر میکند و سخنانش درباره تو روی کاغذ نقش بسته است.
از یک صریر کلک تو در نوبت نبرد
از صد هزار سر به فزع مغفر اوفتاد
هوش مصنوعی: صدای قلم تو در دوران جنگ، از شدت تأثیرش بر دیگران، به اندازهای ترسناک بود که حتی صدها هزار مرد هم تحت تأثیر آن، به وحشت افتادند.
اقبال تو به چشم رضا روی ملک دید
خورشید بر سرادق نیلوفر اوفتاد
هوش مصنوعی: نخستین تجلی خوشبختی تو چون خورشیدی است که بر روی گل نیلوفر میتابد و زیبایی جهان را روشن میکند.
پیغام تو به فکر درافکند اضطراب
از مرتضی نه زلزله در خیبر اوفتاد
هوش مصنوعی: پیام تو باعث شد تا من نگران شوم و اضطراب به سراغم بیاید، نه آنکه همانند زلزلهای که در خیبر افتاده، احساس خطر کنم.
از نسل آدم آنکه یقین بود مهر او
بر خدمت تو در شکم مادر اوفتاد
هوش مصنوعی: از نسل آدم، آن کسی که محبت و ارادتش نسبت به تو در دوران جنینی و در شکم مادرش به وجود آمده، یقیناً بهترین و حقیقیترین دوست تو خواهد بود.
از شاخ خدمت تو که طوبی است بیخ او
هر میوهای به خاصیت دیگر اوفتاد
هوش مصنوعی: از درخت خدمت تو که مانند درخت طوبی است، میوههای مختلف با خواص خاص خود به زمین افتادهاند.
الحق محال نیست که بنده چو دیگران
از عشق خدمت تو بدین کشور اوفتاد
هوش مصنوعی: به حق، غیر ممکن نیست که خدمتگزار تو نیز مانند دیگران به خاطر عشق به تو به این سرزمین بیفتد.
او را که شکرها ز شکرریز شعرهاست
زهری به دست واقعه در شکر اوفتاد
هوش مصنوعی: شخصی را توصیف میکند که شیرینی کلامش به اندازهی شکر است و زیبایی شعرهایش توانسته دیگران را جلب کند، اما ناگهان در اوضاع و حوادث بهگونهای غمانگیز گرفتار میشود.
از حضرتی حشر به درش حاضر آمدند
نادیده مرگ در فزع محشر اوفتاد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، جمعی به محضر خدا حاضر شدند و به خاطر ترس و اضطراب ناشی از مرگ، به شدت به وحشت افتادند.
تیمارش از تعرض هر بیخبر فزود
دستارش از عقیلهٔ مه معجر اوفتاد
هوش مصنوعی: پرستاری از او باعث شد که از هر نوع تهدید و بیخبری بیشتر حفاظت شود، زیرا پوشش او، که به مانند چادر عفیفههای بافضیلت بود، به زمین افتاد.
بشنو که در عذاب چگونه رسید صبر
بنگر که در خلاب چگونه خر اوفتاد
هوش مصنوعی: بشنو که چگونه صبر در شرایط سخت و دشوار به انسان کمک میکند و نگاه کن که چگونه در وضعیتهای پیچیده، انسان میتواند به راحتی به دام بیفتد.
با منکران عقل در این خطه کار او
داند همی خدای که بس منکر اوفتاد
هوش مصنوعی: در این جا اظهار میشود که در این سرزمین، کسانی هستند که عقل را انکار میکنند و تنها خداوند میداند که چه بر سر کسانی که منکر او هستند، میآید.
کافور در غذاش به افطار هر شبی
از جور این دو سنگدل کافر اوفتاد
هوش مصنوعی: در هر شب افطار، کافور به غذایش میافتاد، از ظلم این دو سنگدل کافر.
از بس که بار داوری این و آن کشید
او را سخن به حضرت این داور اوفتاد
هوش مصنوعی: به خاطر تحمل زیاد قضاوتها و نظرهای مردم، او به سخنگفتن درباره این داور بزرگ افتاد.
تا آگه است عقل که از خامهٔ قضا
نقش وجود قابل نفع و ضر اوفتاد
هوش مصنوعی: عقل آگاه است که سرنوشت انسان بر اساس مقدرات نوشته شده و این تقدیر میتواند برای او مفید یا مضر باشد.
بادا همیشه طالب آزرم تو سپهر
گرچه ازو عدوی تو در آذر اوفتاد
هوش مصنوعی: ای کاش همیشه دلباختهی زیبایی و شکیبایی تو باشم، هرچند آسمان (سرنوشت) به دلیل دشمنیات، به سختی گرفتار شده باشد.