قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در مدح خاقان اعظم سلطان سنجر
ملک اکنون شرف و مرتبه و نام گرفت
که جهان زیر نگین ملک آرام گرفت
خسرو اعظم دارای عجم وراث جم
که ازو رسم جم و ملک عجم نام گرفت
سایهٔ یزدان کز تابش خورشید سپهر
دامن بیعت او دامن هر کام گرفت
آنکه در معرکها ملک به شمشیر ستد
وانکه بر منهزمان راه به انعام گرفت
لمعهٔ خنجرش از صبح ظفر شعله کشید
همه میدان فلک خنجر بهرام گرفت
ساقی همتش از جام کرم جرعه بریخت
آز دستارکشان راه در و بام گرفت
حرم کعبهٔ ملکش چو بنا کرد قضا
شیر لبیک زد آهوبره احرام گرفت
داغ فرمانش چو تفسیده شد آرایش تن
نسخهٔ اول ازو شانهٔ ایام گرفت
نامش از سکه چو بر آینهٔ چرخ افتاد
حرف حرفش همه در چهرهٔ اجرام گرفت
برق در خاره نهان گشت جز آن چاره ندید
چون به کف تیغ زراندود و لب جام گرفت
کورهٔ دوزخ مرگ آتش از آن تیغ ستد
کوزهٔ جنت جان مایه از آن جام گرفت
ای سکندر اثری کانچه سکندر بگشاد
کارفرمای نفاذت بدو پیغام گرفت
هرچه ناکردهٔ عزم تو، قضا فسخ شمرد
هرچه ناپختهٔ حزم تو، قدر خام گرفت
بارهٔ عدل تو یک لایه همی شد که جهان
گرگ را در رمه از جملهٔ اغنام گرفت
جامهٔ جنگ تو یک دور همی گشت که خصم
نطفه را در رحم از جملهٔ ایتام گرفت
حرف تیغ تو الفوار کجا کرد قیام
که نه در عرصه الف خفتگی لام گرفت
بر که بگشاد سنان تو به یک طعنه زبان
که نه در سکنه زبانش همه در کام گرفت
صبح ملکی که نه در مشرق حزم تو دمید
تا برآمد چو شفق پس روی شام گرفت
تا جنین کسوت حفط تو نپوشید نخست
کی تقاضای وجع دامن ارحام گرفت
بس جنین خنصر چپ عقد ایادیت گذاشت
به لب از بهر مکیدن سر ابهام گرفت
ای عجب داعی احسانت عطا وام نداد
شکر احسانت جهان چون همه در وام گرفت
هرچه در شاخ هنر باغ سخن طوطی داشت
همه را داعیهٔ بر تو در دام گرفت
دست خصمت به سخا زان نشود باز که بخل
دستهاشان به رحم در همه در خام گرفت
همه زین سوی سراپردهٔ تایید تواند
هرچه زانسوی فلک لشکر اوهام گرفت
تا ظفریافتگان منهزمان را گویند
که سرخویش فلانی چه به هنگام گرفت
عام بادا ظفرت برهمه کس در همه وقت
که ز تیغ تو جهان ایمنی عام گرفت
خیز و با چشم چو بادام به بستان می خواه
که همه ساحت بستان گل بادام گرفت
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - در مدح امیر نصیرالدین تاجالملوک ابوالفوارس: ملک هم بر ملک قرار گرفتقصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در مدح ملک عادل یوسف: ملک یوسف ای حاتم طی غلامت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملک اکنون شرف و مرتبه و نام گرفت
که جهان زیر نگین ملک آرام گرفت
هوش مصنوعی: اکنون پادشاه به مقام و جایگاه و نامی رسیده است که دنیا تحت سلطه او آرام و قرار یافته است.
خسرو اعظم دارای عجم وراث جم
که ازو رسم جم و ملک عجم نام گرفت
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ، که از نسل جمشید و فرمانروایان ایرانی است، به عنوان نماد قدرت و عظمت شناخته میشود و به خاطر او میراث جمشید و نام پادشاهی ایرانی شناخته میشود.
سایهٔ یزدان کز تابش خورشید سپهر
دامن بیعت او دامن هر کام گرفت
هوش مصنوعی: سایهٔ خدا که از نور خورشید آسمان ناشی میشود، دامن وفاداری و حمایت را به هر آرزویی عطا کرد.
آنکه در معرکها ملک به شمشیر ستد
وانکه بر منهزمان راه به انعام گرفت
هوش مصنوعی: کسی که در میدانهای نبرد با شمشیر پادشاهی کسب کرد و کسی که در زمانهای سخت به لطف و بخشش دست یافت.
لمعهٔ خنجرش از صبح ظفر شعله کشید
همه میدان فلک خنجر بهرام گرفت
هوش مصنوعی: درخشش خنجر او مانند شعلهای از صبح پیروزی درخشید و در این میان، تمامی آسمان تحت تأثیر خنجر بهرام قرار گرفت.
ساقی همتش از جام کرم جرعه بریخت
آز دستارکشان راه در و بام گرفت
هوش مصنوعی: ساقی با دل و جرات خود مقداری از شراب را در لیوان ریخت و افرادی که در حال نوشیدن بودند را با خود به جایی میبرد که هم درهای ورود و هم بام آن مکان وجود داشت.
حرم کعبهٔ ملکش چو بنا کرد قضا
شیر لبیک زد آهوبره احرام گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت، خانه کعبه را برای پادشاهی بنا کرد، آهو صدا زدن لبیک را شنید و به سمت مقدس رفت تا مراسم حج را آغاز کند.
داغ فرمانش چو تفسیده شد آرایش تن
نسخهٔ اول ازو شانهٔ ایام گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که دستور او به فراموشی سپرده شد، زیبایی قلب باعث شد که انسان در روزگار خود، عطر و طراوت آن روزها را به یاد بیاورد.
نامش از سکه چو بر آینهٔ چرخ افتاد
حرف حرفش همه در چهرهٔ اجرام گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که نام او بر روی سکه قرار گرفت، هر حرف از این نام به صورتی زیبا و روشن در چهرهٔ celestial bodies نقش بست.
برق در خاره نهان گشت جز آن چاره ندید
چون به کف تیغ زراندود و لب جام گرفت
هوش مصنوعی: برق در خاره پنهان شد و غیر از این چارهای نبود که وقتی تیغ زراندود را به دست گرفت و لب جام را گرفت.
کورهٔ دوزخ مرگ آتش از آن تیغ ستد
کوزهٔ جنت جان مایه از آن جام گرفت
هوش مصنوعی: کورهٔ آتشین جهنم جان به خاطر آن تیغ میگیرد و کوزهٔ بهشت نیز جان را از آن جام مینوشد.
ای سکندر اثری کانچه سکندر بگشاد
کارفرمای نفاذت بدو پیغام گرفت
هوش مصنوعی: ای سکندر! آنچه که تو انجام دادی و در آن کارها گشایش ایجاد کردی، کارفرما با نفوذ تو پیامی به تو فرستاد.
هرچه ناکردهٔ عزم تو، قضا فسخ شمرد
هرچه ناپختهٔ حزم تو، قدر خام گرفت
هوش مصنوعی: هرچه تصمیمات تو به خوبی عمل نکرده باشد، تقدیر آن را باطل میشمارد و هرچه احتیاطهای تو ناپخته و نارس بوده، به ارزش ناچیزی میگیرد.
بارهٔ عدل تو یک لایه همی شد که جهان
گرگ را در رمه از جملهٔ اغنام گرفت
هوش مصنوعی: عدالت تو باعث شد که حتی یک گرگ نیز در میان گوسفندان قرار بگیرد و سرنوشت او با دیگران گره بخورد.
جامهٔ جنگ تو یک دور همی گشت که خصم
نطفه را در رحم از جملهٔ ایتام گرفت
هوش مصنوعی: لباس جنگی تو تنها یک بار دور خود چرخید، زیرا دشمنان نطفه را در رحم مادران یتیم گرفتند.
حرف تیغ تو الفوار کجا کرد قیام
که نه در عرصه الف خفتگی لام گرفت
هوش مصنوعی: حرف تیغ تو مانند حرف الف، چطور قیام کرد؟ که نه تنها در میدان حرف الف، بلکه خفتگی لام را هم تحت تأثیر قرار داد.
بر که بگشاد سنان تو به یک طعنه زبان
که نه در سکنه زبانش همه در کام گرفت
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف قدرت و تأثیر زبان و کلام اشاره دارد. در آن به این موضوع پرداخته میشود که چطور با یک کلمه یا اشاره، شخص میتواند احساسات و توجه دیگران را به خود جلب کند. به عبارت دیگر، بیان کردن یک نکته به صورت هنری و مؤثر میتواند به اندازهای قوی باشد که همه را تحت تأثیر قرار دهد و در کام گوینده بنشیند.
صبح ملکی که نه در مشرق حزم تو دمید
تا برآمد چو شفق پس روی شام گرفت
هوش مصنوعی: صبحی که به دست تو آغاز نشد، وقتی طلوع کرد مانند سپیده دم، به زودی به طرف dusk و تاریکی گرایید.
تا جنین کسوت حفط تو نپوشید نخست
کی تقاضای وجع دامن ارحام گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی لباس حفاظت تو را به تن نکرده است، نخستین بار کی تقاضای درد دامن مادران را خواهد داشت؟
بس جنین خنصر چپ عقد ایادیت گذاشت
به لب از بهر مکیدن سر ابهام گرفت
هوش مصنوعی: بسیاری از نوزادان در حالتی خاص، مشتاقانه به سمت لبها میآیند تا شیر بخورند و در این حالت، به وضوح احساس گرسنگی و نیاز به محبت را نشان میدهند. این تصویر، احساسات و نیازهای نخستین زندگی را به خوبی به تصویر میکشد.
ای عجب داعی احسانت عطا وام نداد
شکر احسانت جهان چون همه در وام گرفت
هوش مصنوعی: عجب است که دعوت تو به خوبی و بخشش، اما شکر و سپاس آن را نمیتوانیم به جا آوریم، زیرا این دنیا به گونهای است که همه در حال درخواست و وام گرفتن از خوبیها هستند.
هرچه در شاخ هنر باغ سخن طوطی داشت
همه را داعیهٔ بر تو در دام گرفت
هوش مصنوعی: هر آنچه در دنیای هنر و شعر دربارهٔ تو گفتند و ستایش کردند، تمام آنها به نوعی تو را در دام خود گرفتار کردهاند.
دست خصمت به سخا زان نشود باز که بخل
دستهاشان به رحم در همه در خام گرفت
هوش مصنوعی: اگر خصم تو با سخاوت دستش را دراز کند، دیگر برنمیگردد، زیرا بخل و خساست آنها در دل و وجودشان ریشهدار شده است و به رحم نمیآید.
همه زین سوی سراپردهٔ تایید تواند
هرچه زانسوی فلک لشکر اوهام گرفت
هوش مصنوعی: همه چیز که در این طرف پردهی تأیید وجود دارد، میتواند از آن سوی آسمان، به عنوان ترفندهایی که ناشی از تصورات و خیالات است، برداشت شود.
تا ظفریافتگان منهزمان را گویند
که سرخویش فلانی چه به هنگام گرفت
هوش مصنوعی: آنهایی که به پیروزی دست یافتهاند، به یکدیگر میگویند که در زمان سختی، چه کسی را مسئول گرفتاریهای خود میدانند.
عام بادا ظفرت برهمه کس در همه وقت
که ز تیغ تو جهان ایمنی عام گرفت
هوش مصنوعی: عموم مردم در هر زمان از پیروزی و توانایی تو بهرهمند هستند، زیرا به سبب قدرت تو، جهان در امان است.
خیز و با چشم چو بادام به بستان می خواه
که همه ساحت بستان گل بادام گرفت
هوش مصنوعی: بلند شو و با چشمان زیبا و دلپذیرت به باغ برو، چرا که همه جای باغ را گلهای بادام پر کرده است.