گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح وزیر

ای قاعدهٔ تازه ز دست تو کرم را
وی مرتبهٔ نو ز بنان تو قلم را
از سحر بنان تو وز اعجاز کف تست
گر کار گذاریست قلم را و کرم را
تقدیم تو جاییست که از پس روی آن
افلاک عنان باز کشیدند قدم را
دین عرب و ملک عجم از تو تمامست
یارب چه کمالی تو عرب را و عجم را
اجرام فلک یک به یک اندر قلم آرند
گر عرض دهد عارض جاه تو حشم را
بر جای عطارد بنشاند قلم تو
گر در سر منقار کشد جذر اصم را
ای در حرم جاه تو امنی که نیاید
از بویهٔ او خواب خوش آهوی حرم را
آن صدر جهانی تو که در شارع تعظیم
همراه دوم گشت حدوث تو قدم را
از بهر وجود تو که سرمایهٔ اشیاست
نشگفت که در خانه نشانند عدم را
با دایهٔ عفو و سخطت خوی گرفتند
چون ناف بریدند شفا را و الم را
تا خاک کف پای ترا نقش نبستند
اسباب تب لرزه ندادند قسم را
انصاف بده تا در انصاف تو بازست
غمخوارتر از گرگ شبان نیست غنم را
سوهان فلک تا گل عدل تو شکفتست
تیزی نتواند که دهد خار ستم را
برتر نکشد قدر ترا دست وزارت
افزون نکند سعی شمر ساحت یم را
گر شاه‌نشان خواجه بود خواجگی اینست
روز است و درو شک نبود هیچ حکم را
از حاصل گیتی چو تویی را چه تمتع
از خاتم خضرا چه شرف خنصر جم را
زین پیش به اندازهٔ هر طایفه مردم
آوازهٔ اعزاز قوی بود نعم را
امروز در ایام تو آن صیت ندارد
بیچاره نعم چون تو شدی مایه کرم را
دودی که سر از مطبخ جود تو برآرد
آماده‌تر از ابر بود زادن نم را
آنجا که درآید به نوا بلبل بزمت
جز جغد زیارت نکند باغ ارم را
روزی که دوان بر اثر آتش شمشیر
چون باد خورد شیر علم شیر اجم را
در نعره خناق آرد و در جلوه تشنج
گر باس تو یاری ندهد کوس و علم را
یک ناله که کلک تو کند در مدد ملک
آنجا که عدو جلوه دهد بخت دژم را
با فایده‌تر زانکه همه سال و همه روز
از شست کمان ناله دهد پشت به خم را
در همت تو کس نرسد زانکه محالست
پیمودن آن پایه مقاییس همم را
خصم ار به کمال تو تبشه نکند به
تا می‌چکند بازوی بی‌دست علم را
بختت نه هماییست که ره گم کند اقبال
گر نیل کشد دشمن بدبخت ورم را
بدخواه تو در سکنهٔ این تختهٔ خاکی
صفریست که بیشی ندهد هیچ رقم را
حساد ترا در بدن از خوف تو خون نیست
ور هست چنان نیست که اصناف امم را
سبابهٔ بقراط قضا یک حرکت یافت
شریان عدوی تو و شریان بقم را
جمره است مگر خصم تو زیرا که نپاید
در هیچ عمل منصب او بیش سه دم را
تا خاک ز آمد شد هر کاین و فاسد
پرداخته و پر نکند پشت و شکم را
بر پشت زمین باد قرارت به سعادت
کاندر شکم چرخ تویی شادی و غم را
در بارگهت شیوهٔ حجاب گرفته
بهرام فلک نظم حواشی و خدم را
در بزمگهت چهره به عیوق نموده
ناهید فلک شعبدهٔ مثلث و بم را
خاک درت از سجدهٔ احرار مجدر
تا سجده برد هیچ شمن هیچ صنم را
این شعر بر آن وزن و قوافی و ردیفست
کامروز نشاطی است فره فضل و کرم را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای قاعدهٔ تازه ز دست تو کرم را
وی مرتبهٔ نو ز بنان تو قلم را
هوش مصنوعی: ای فرمان و دستور جدید، که از دست تو به عالم برکت و لطف می‌رسد، این مقام و جایگاه نوین نیز به خاطر توانایی و نوشته‌های توست.
از سحر بنان تو وز اعجاز کف تست
گر کار گذاریست قلم را و کرم را
هوش مصنوعی: از صبحگاهان، صدای دل‌نواز تو و جادوی دستانت، اگر کسی می‌تواند بر قلم و لطفت تأثیر بگذارد، همین تو هستی.
تقدیم تو جاییست که از پس روی آن
افلاک عنان باز کشیدند قدم را
هوش مصنوعی: محل تقدیم به تو جایی است که celestial bodies (افلاک) پس از آن، قدم‌های خود را متوقف کردند.
دین عرب و ملک عجم از تو تمامست
یارب چه کمالی تو عرب را و عجم را
هوش مصنوعی: ای خداوند، دین عرب و سلطنت عجم از تو کامل است. چه ویژگی‌هایی در تو نهفته است که هم عرب را و هم عجم را تحت تأثیر قرار می‌دهد!
اجرام فلک یک به یک اندر قلم آرند
گر عرض دهد عارض جاه تو حشم را
هوش مصنوعی: اجرام آسمانی یکی یکی به قلم می‌آیند اگر چهره زیبای تو باعث شود که خدمتکاران تو را ببینند.
بر جای عطارد بنشاند قلم تو
گر در سر منقار کشد جذر اصم را
هوش مصنوعی: اگر قلم تو بر جای عطارد (سیاره‌ای در فضای خارج از زمین) بنشیند، یعنی قدرت و شکوه زیادی دارد، و اگر در نوک پرنده‌ای بنشیند که جذر اصم (نوعی منطق یا قاعده) را بگیرد، نشان‌دهنده‌ی تسلط و قدرت قلم توست.
ای در حرم جاه تو امنی که نیاید
از بویهٔ او خواب خوش آهوی حرم را
هوش مصنوعی: تو در حرم خود به قدری با آرامش هستی که هیچ چیز نمی‌تواند خواب شیرین آهوهای حرم را برهم بزند.
آن صدر جهانی تو که در شارع تعظیم
همراه دوم گشت حدوث تو قدم را
هوش مصنوعی: درود بر تو، که در راه ارادت و احترام، همراه با دیگران، به وجود تو اشاره می‌شود و قدمت را گرامی می‌دارند.
از بهر وجود تو که سرمایهٔ اشیاست
نشگفت که در خانه نشانند عدم را
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو که ارزشمندترین چیزها را به همراه دارد، عجیب نیست که در خانه، عدم و نبود را محصور کرده‌اند.
با دایهٔ عفو و سخطت خوی گرفتند
چون ناف بریدند شفا را و الم را
هوش مصنوعی: کسانی که در زندگی خود با مهربانی و بخشش برخورد کردند، به طور طبیعی به این ویژگی‌ها عادت کردند و دردها و مشکلات را به خوبی کنار می‌زنند.
تا خاک کف پای ترا نقش نبستند
اسباب تب لرزه ندادند قسم را
هوش مصنوعی: تا زمانی که خاک زیر پای تو به من نشسته نشد، هیچ چیزی به من احساس لرز و بیماری نداده است.
انصاف بده تا در انصاف تو بازست
غمخوارتر از گرگ شبان نیست غنم را
هوش مصنوعی: اگر انصاف را رعایت کنی، در این حالت باید بپذیری که هیچ کس به اندازه یک گرگ شبان برای گله‌ی خود نگران نیست.
سوهان فلک تا گل عدل تو شکفتست
تیزی نتواند که دهد خار ستم را
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل زیبایی و عدل تو شکوفا شده، هیچ سختی و ظلمی نمی‌تواند بر آن اثر بگذارد.
برتر نکشد قدر ترا دست وزارت
افزون نکند سعی شمر ساحت یم را
هوش مصنوعی: هیچ مقام و ارزشی بیشتر از آنچه که هستی نمی‌تواند تو را بالا ببرد و تلاش مشاوران و اهل قدرت نیز در این زمینه تأثیری ندارد.
گر شاه‌نشان خواجه بود خواجگی اینست
روز است و درو شک نبود هیچ حکم را
هوش مصنوعی: اگر خواجه دارای نشان شرف و مقام باشد، خواجگی به معنای واقعی‌اش همین است که روز روشن است و در آن هیچ شکی وجود ندارد.
از حاصل گیتی چو تویی را چه تمتع
از خاتم خضرا چه شرف خنصر جم را
هوش مصنوعی: از حاصل زندگی، وجود تو چه ارزشی دارد که انسان درخت خضر را در برکتش دارد یا اینکه مهر و مقام جم، پادشاه افسانه‌ای چه اهمیتی دارند؟
زین پیش به اندازهٔ هر طایفه مردم
آوازهٔ اعزاز قوی بود نعم را
هوش مصنوعی: تا به حال، به اندازهٔ هر گروهی از مردم، آوازهٔ احترام و شأن قوی نعمت‌ها وجود داشت.
امروز در ایام تو آن صیت ندارد
بیچاره نعم چون تو شدی مایه کرم را
هوش مصنوعی: امروز در زمانه تو، هیچ چیز مانند تو نام و آوازه‌ای ندارد. این بدبختی است که نعمتی چون تو، به مایه بخشش تبدیل شده است.
دودی که سر از مطبخ جود تو برآرد
آماده‌تر از ابر بود زادن نم را
هوش مصنوعی: دودی که از آشپزخانه‌ی بخشش تو بلند می‌شود، بیشتر از ابرها در آماده‌باش است تا باران ببارد.
آنجا که درآید به نوا بلبل بزمت
جز جغد زیارت نکند باغ ارم را
هوش مصنوعی: در جایی که صدای دلنشین بلبل به گوش می‌رسد و جشن و سرور برپاست، تنها جغد است که به آنجا سر نمی‌زند و باغ ارم را نمی‌بیند.
روزی که دوان بر اثر آتش شمشیر
چون باد خورد شیر علم شیر اجم را
هوش مصنوعی: روزی که بر اثر آتش شمشیر، مانند باد به سرعت حرکت کرد و شیر علم، شیر اجم را تحت تأثیر قرار داد.
در نعره خناق آرد و در جلوه تشنج
گر باس تو یاری ندهد کوس و علم را
هوش مصنوعی: اگر در فریادی که به شدت ناتوانی می‌زند، شعائر و نشانه‌ها نداشته باشی و در اوج تنش و آشفتگی نیز نتوانی کمکی کنی، هیچ چیز به کار نخواهد آمد.
یک ناله که کلک تو کند در مدد ملک
آنجا که عدو جلوه دهد بخت دژم را
هوش مصنوعی: اگر تو با یک ناله زار و دل‌سوزی به کمک فرشتگان برسی، آنجا که دشمن خود را به رخ می‌کشد و بخت بدی را نشان می‌دهد، شرایط تغییر خواهد کرد.
با فایده‌تر زانکه همه سال و همه روز
از شست کمان ناله دهد پشت به خم را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چیزی که همیشه و در هر زمان صدای ناله و آه از آن برمی‌خیزد، به هیچ وجه برای ما مفیدتر از آن است که خود را به زحمت بیندازیم و آن را تحمل کنیم. به عبارت دیگر، بهتر است به جای تحمل دردها و نالیدن، به جستجوی حقیقی و مفید بپردازیم.
در همت تو کس نرسد زانکه محالست
پیمودن آن پایه مقاییس همم را
هوش مصنوعی: همت و اراده تو به قدری برجسته است که هیچ‌کس به پای آن نمی‌رسد، زیرا پیمودن آن سطح از معیارها و ارزش‌ها غیرممکن است.
خصم ار به کمال تو تبشه نکند به
تا می‌چکند بازوی بی‌دست علم را
هوش مصنوعی: اگر دشمن به کمال و شایستگی تو آسیب نرساند، پس به راحتی می‌توانی با قدرت و توان خود، علم را به پیش ببری.
بختت نه هماییست که ره گم کند اقبال
گر نیل کشد دشمن بدبخت ورم را
هوش مصنوعی: سرنوشت تو مانند پرنده‌ای نیست که در پرواز خود راه را گم کند. اگر دشمن تو به تو آسیب برساند، به یاد داشته باش که از کجا آمده‌ای و به چه چیزی رسیده‌ای.
بدخواه تو در سکنهٔ این تختهٔ خاکی
صفریست که بیشی ندهد هیچ رقم را
هوش مصنوعی: بدخواهان تو در این دنیا مانند میهمانی هستند که هیچ چیزی برای ارائه ندارند و تنها وجودشان ارزش ندارد.
حساد ترا در بدن از خوف تو خون نیست
ور هست چنان نیست که اصناف امم را
هوش مصنوعی: حسد به تو در دل انسان‌ها وجود ندارد، چون از ترس توست. اگر هم حسدی باشد، به اندازه‌ای نیست که بخواهد مانند حسدهایی که در دیگر مردم وجود دارد، باشد.
سبابهٔ بقراط قضا یک حرکت یافت
شریان عدوی تو و شریان بقم را
هوش مصنوعی: انگشتان پزشک بزرگ، حرکتی را آغاز کردند که به رگ‌های بیماری تو و رگ‌های بقم ارتباط پیدا کرد.
جمره است مگر خصم تو زیرا که نپاید
در هیچ عمل منصب او بیش سه دم را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دشمن تو چیزی جز سنگی نیست، زیرا که او در هیچ عملی نمی‌تواند بیشتر از سه نفس دوام بیاورد. این به نوعی بیان می‌کند که قدرت و اثرگذاری دشمن به زودی از بین می‌رود و نمی‌تواند مدت زیادی در موضع خود باقی بماند.
تا خاک ز آمد شد هر کاین و فاسد
پرداخته و پر نکند پشت و شکم را
هوش مصنوعی: هر چیزی که از خاک و زمین به وجود آمده، برای پر کردن شکم و پشت انسان‌ها خلق شده است، به طوری که هیچ چیز ناپاک و فسادآلودی نتواند آن را پر کند.
بر پشت زمین باد قرارت به سعادت
کاندر شکم چرخ تویی شادی و غم را
هوش مصنوعی: بر روی زمین آرامش تو به خوشبختی است، زیرا در دل چرخ زمان، تو مظهر شادی و غم هستی.
در بارگهت شیوهٔ حجاب گرفته
بهرام فلک نظم حواشی و خدم را
هوش مصنوعی: در دیوان تو، به روشی از پوشش اشاره شده که تصویر بهرام آسمان را ترتیب می‌دهد و اطراف آن را به نظم درمی‌آورد.
در بزمگهت چهره به عیوق نموده
ناهید فلک شعبدهٔ مثلث و بم را
هوش مصنوعی: در مهمانی تو، زیبایی را به صفای آسمان نمایان کرده است، و فلک در اینجا به ترفندهای مثلثی و جذاب خود مشغول است.
خاک درت از سجدهٔ احرار مجدر
تا سجده برد هیچ شمن هیچ صنم را
هوش مصنوعی: خاکی که زیر پای توست، از سجده‌های آزادگان، پاک و مقدس است. هیچ شخص معمولی یا بتی نمی‌تواند به این مقام برسد.
این شعر بر آن وزن و قوافی و ردیفست
کامروز نشاطی است فره فضل و کرم را
هوش مصنوعی: این شعر با وزن و قافیه‌ای مشخص سروده شده و امروزی است که نشان‌دهنده شادی و خوشی ناشی از فضل و کرم الهی است.

حاشیه ها

1400/04/20 15:07
امیرحسین سدهی

بیت 5:: اجرام فلک یک به یک اندر قلم آرند- اصلاح شود- اجرام فلک یک به یک اندر قلم آیند

یعنی حتی ستارگان در شمار حَشَمِ تو به حساب می آیند، در هنگام عرضه دادن.

1400/04/20 18:07
امیرحسین سدهی

بیت:: تا خاک ز آمد شد هر کاین و فاسد/ پرداخته و پر نکند پشت و شکم را
اصلاح گردد.
دعا و شریطۀ قصیده است. انوری میفرماید: تا آن زمانی که هر هست شونده ای موجب پرداخته شدن خاک میشود و تا آن زمانی که هر معدومی موجب پُر شدن شکم خاک میگردد، امیدوارم که تو بر پشت زمین ثبات و قرار داشته باشی.
پس مصرع دوم این است: پرداخته و پر بکند پشت و شکم را

1400/06/08 12:09
علی محدث

رونی

1400/06/08 12:09
علی محدث

مصرع دوم بیت آخر از ابوالفرج رونی است که انوری او را مقتدای خود در شعر می داند.

1400/06/08 13:09
علی محدث

امروز نشاطی است فره فضل و کرم را/ امروز وفاقی است عجب تیغ و قلم را