قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح دستور معظم ناصرالدین طاهربن المظفر گوید
ای ملک بهین رکن ترا کلک وزیرست
کلکی که فلک قدرت و سیاره مسیرست
کلکیست که در نظم جهان خاصه ممالک
تا عدل و ستم هست بشیرست و نذیرست
کلکی که بخواند به صریر آنچه نویسد
وین سهلترین معجز آن کلک و صریرست
منسوج لعابش چه نسیجست کزو ملک
یکسر همه بر صورت فردوس و سعیرست
اقوال خرد بشنود و راز ببیند
زین روی یقین شد که سمیعست و بصیرست
در رجم شیاطین ممالک چو شهابیست
کاندر سر او مایهٔ صد چرخ اثیرست
اشک حدثان هیات او شاخ بقم کرد
هرچند به رخ زردتر از برگ زریرست
بازیست که صیدش همه مرغان دماغند
شاخیست که بارش همه مضمون ضمیرست
چون موج ستم اوج کند کشتی نوحست
چون گرد بلا نشو کند ابر مطیرست
ابریست کزو کشت امل تازه و سبزست
تیریست کزوکار جهان راست چو تیرست
نی نی چو به حق درنگری شاخ نباتیست
بس پیر و چو اطفال هنوزش غم شیرست
این مرتبه زان یافت که در نظم ممالک
جایش سر انگشت گهربار وزیرست
دستور خداوند خراسان که خراسان
در نسبت یکروزه ایادیش حقیرست
آن صدر و جلال وزرا کز وزرا هست
چونان که ز انجم مثلا بدر منیرست
هم طاعت او حرز وضیع است و شریفست
هم خدمت او حصن صغیرست و کبیرست
با ابر کفش حاملهٔ ابر عقیمست
با بحر دلش واسطهٔ بحر غدیرست
جاهش نه به اندازهٔ بالا و نشیب است
جودش نه به معیار قلیل است و کثیرست
عفوش ز پی عذر شود عذر نیوشان
حلمش به گه عفو چنان عذرپذیرست
قهرش به دم خصم شود معرکهجویان
عزمش به گه قهر چنان گمشده گیرست
کو خواجه کمالی که همی لاف علی زد
باری عمری کو به هنر صد چو مجیرست
ای بار خدایی که ز رای تو جهان را
آن صبح برآمد که ز خورشید گزیرست
انگشت اشارت به کمالت نرسد زانک
از پایهٔ او هرچه نه قدر تو قصیرست
در ملک کمال تو همه چیز بیابند
آن چیز که آن نیست ترا عیب و نظیرست
در موکب رای تو جنیبت کشیی کرد
خورشید از آن بر حشم چرخ امیرست
در حضرت عالیت به خدمت کمری بست
بهرام از آن والی اعمال خطیرست
آنجا که نه فرمان تو، بیداد و تعدیست
وانجا که نه انصاف تو، فریاد و نفیرست
بر ملک فلک حکم کند دست دوامش
ملکی که درو کلک همایونت وزیرست
هرکار که گردون نه به فرمان تو سازد
هیهات که ناساخته چون سوسن و سیرست
از معرکهٔ فتنه به عون تو برون شد
ملکی که کنون در کف او فتنه اسیرست
تا دی مثل او مثل موزه و گل بود
واکنون مثل او مثل موی و خمیرست
از شیر فلک روی مگردان که حوادث
بر خصم تو آموخته چون یوز و پنیرست
این طرفه که چون دایرهها بر سر آبند
وان نقش به نزد همهشان نقش حریرست
تا مجلس و دیوان فلک را همه وقتی
ناهید زن مطربه و تیر دبیرست
در مجلس و دیوان تو صد باد چو ایشان
تا نام صریر قلم و نالهٔ زیرست
بیدار و جوان پیش تو هم دولت و هم بخت
تا بخت جوان شیفتهٔ عالم پیرست
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - ایضا در وصف عمارت ممدوح: یارب این بارگاه دستورستقصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در مدح خاقان اعدل ابوالمظفر عمادالدین پیروز شاه: نوش لب لعل تو قیمت شکر شکست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ملک بهین رکن ترا کلک وزیرست
کلکی که فلک قدرت و سیاره مسیرست
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، بهترین پایهی حکومت تو وزیر توست، که مانند خطی است که سیارات و فلک را در مسیر خود هدایت میکند.
کلکیست که در نظم جهان خاصه ممالک
تا عدل و ستم هست بشیرست و نذیرست
هوش مصنوعی: در جهان، به ویژه در کشورهای مختلف، نیک و بد وجود دارد و در این میان، نیکیها و بدیها میتوانند خبرهایی از آیندهی خوب یا بد به ما بدهند.
کلکی که بخواند به صریر آنچه نویسد
وین سهلترین معجز آن کلک و صریرست
هوش مصنوعی: هر قلمی که به صدا درآمد، آنچه را مینویسد، بزرگترین معجزهاش همین صدای قلم و نوشتن است.
منسوج لعابش چه نسیجست کزو ملک
یکسر همه بر صورت فردوس و سعیرست
هوش مصنوعی: اینجا به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره میشود که موجودی دارد؛ به گونهای که ظاهر آن هم بهشت و هم جهنم را در بر میگیرد. به عبارتی، آن چیز چنان تأثیری دارد که میتواند هم نعمت و هم عذاب را نمایان کند.
اقوال خرد بشنود و راز ببیند
زین روی یقین شد که سمیعست و بصیرست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آدمی باید قدرت شنیداری و بینشی عمیق داشته باشد. او میتواند حرفهای خردمندانه را بپذیرد و اسرار را درک کند، و از این رو به یقین میرسد که دارای گوش شنوای و چشمی بیناست.
در رجم شیاطین ممالک چو شهابیست
کاندر سر او مایهٔ صد چرخ اثیرست
هوش مصنوعی: در برخورد با شیاطین و نیروهای منفی، مانند ستارهای درخشان است که در آسمان پر از زحمت و دشواریها، نشانهای از قدرت و اثرگذاری فوقالعاده دارد.
اشک حدثان هیات او شاخ بقم کرد
هرچند به رخ زردتر از برگ زریرست
هوش مصنوعی: اشک دختران جوان مانند گلهای بهاری است و حتی اگر چهرهشان زرد باشد، زیبایی و لطافت خاصی دارند که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
بازیست که صیدش همه مرغان دماغند
شاخیست که بارش همه مضمون ضمیرست
هوش مصنوعی: این یک بازی است که در آن تمامی پرندگان آزاد و خیالها به دام میافتند. همچنین، این یک شاخه است که باروریاش همه مضمونات و اندیشههای درونی را به نمایش میگذارد.
چون موج ستم اوج کند کشتی نوحست
چون گرد بلا نشو کند ابر مطیرست
هوش مصنوعی: وقتی ستم به اوج خود میرسد، مانند کشتی نوح است که در برابر طوفان مقاومت میکند. و در Zeiten dificuldades همچنین، مانند ابری است که باران میبارد و به زندگی و امید ادامه میدهد.
ابریست کزو کشت امل تازه و سبزست
تیریست کزوکار جهان راست چو تیرست
هوش مصنوعی: ابر وجودی است که زندگی و امید را به زمین هدیه میدهد و باعث سبزی و رویش گیاهان میشود. همچنین، تیری است که به سمت هدف میزند و کارهای دنیا را تنظیم و راست میکند.
نی نی چو به حق درنگری شاخ نباتیست
بس پیر و چو اطفال هنوزش غم شیرست
هوش مصنوعی: وقتی به حق نگاه میکنی، میبینی که در حالی که این شاخ نبات بسیار قدیمی و کهنه است، هنوز هم مثل کودکان طراوت و نازکی دارد و به خاطر نبود غم، شیرینی و شادی را تجربه میکند.
این مرتبه زان یافت که در نظم ممالک
جایش سر انگشت گهربار وزیرست
هوش مصنوعی: این بار به این نتیجه رسیدیم که در ساختار کشورها، نقش و جایگاه وزیر بسیار ارزشمند و تعیینکننده است.
دستور خداوند خراسان که خراسان
در نسبت یکروزه ایادیش حقیرست
هوش مصنوعی: دستور خداوند در خراسان حاکی از آن است که خراسان در مقایسه با یک روز سفر، ارزش چندانی ندارد.
آن صدر و جلال وزرا کز وزرا هست
چونان که ز انجم مثلا بدر منیرست
هوش مصنوعی: این مقام و بزرگی وزرا، شبیه به روشنی و درخشش ماه است که در میان ستارهها قرار دارد.
هم طاعت او حرز وضیع است و شریفست
هم خدمت او حصن صغیرست و کبیرست
هوش مصنوعی: پیروی از خداوند، تضمینکنندهی امنیت برای افراد در هر موقعیتی است و خدمت به او، همچون دژی محکم برای همه، چه معمولی و چه بزرگوار، محسوب میشود.
با ابر کفش حاملهٔ ابر عقیمست
با بحر دلش واسطهٔ بحر غدیرست
هوش مصنوعی: ابر در حال باریدن است و به او اجازه نمیدهد که فرزند بیاورد، زیرا از آبی که در دلش دارد، نمیتواند دریا را پر کند.
جاهش نه به اندازهٔ بالا و نشیب است
جودش نه به معیار قلیل است و کثیرست
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه او نه به فراز و نشیبها محدود است، و بخشش او هم تابع کم و زیاد نیست.
عفوش ز پی عذر شود عذر نیوشان
حلمش به گه عفو چنان عذرپذیرست
هوش مصنوعی: بخششی که از روی عذر و لطف انجام میشود، نشاندهندهٔ بزرگی و شکیبایی کسی است که میتواند در لحظهٔ عفو، با دلپذیری و نیکوکاری به عذرها توجه کند.
قهرش به دم خصم شود معرکهجویان
عزمش به گه قهر چنان گمشده گیرست
هوش مصنوعی: غضب او باعث میشود که دشمنانش در میدان نبرد تردید کنند و عزم و ارادهاش در زمان خشم، مانند شخصی گمگشته به نظر میرسد.
کو خواجه کمالی که همی لاف علی زد
باری عمری کو به هنر صد چو مجیرست
هوش مصنوعی: کجاست آن آقایی که همیشه از برتری خود سخن میگوید؟ او عمری را در هنر و مهارت صرف کرده، اما چه بسا که از هزاران هنرمند دیگر نیز پایینتر باشد.
ای بار خدایی که ز رای تو جهان را
آن صبح برآمد که ز خورشید گزیرست
هوش مصنوعی: ای خدایی که به ارادهات، جهان در آن صبح روشن شد که دیگر هیچ چیزی از تابش خورشید پنهان نیست.
انگشت اشارت به کمالت نرسد زانک
از پایهٔ او هرچه نه قدر تو قصیرست
هوش مصنوعی: دست اشاره نمیتواند به کمال تو برسد، زیرا هر چیزی که خارج از ارزش و مقام توست، ناقص و کم ارزش است.
در ملک کمال تو همه چیز بیابند
آن چیز که آن نیست ترا عیب و نظیرست
هوش مصنوعی: در سرزمین کمال تو، همه چیز یافت میشود، جز آن چیزی که تو را نقص و نواقص دیگران توصیف میکند.
در موکب رای تو جنیبت کشیی کرد
خورشید از آن بر حشم چرخ امیرست
هوش مصنوعی: در راهنمایی و مشاوره تو، خورشید از آن طرف روشنایی را بر نیروهای آسمانی و فرمانروایی میتاباند.
در حضرت عالیت به خدمت کمری بست
بهرام از آن والی اعمال خطیرست
هوش مصنوعی: بهرام به احترام مقام والای شما کمر را محکم بسته است، زیرا او مسئولیتهای مهمی را بر عهده دارد.
آنجا که نه فرمان تو، بیداد و تعدیست
وانجا که نه انصاف تو، فریاد و نفیرست
هوش مصنوعی: در جایی که دستورات تو حاکم نیست، ظلم و ستم حاکم است و در جایی که انصاف تو وجود ندارد، سر و صدای اعتراض و فریاد به گوش میرسد.
بر ملک فلک حکم کند دست دوامش
ملکی که درو کلک همایونت وزیرست
هوش مصنوعی: دست بخت و سرنوشت بر زندگی و سرزمین حاکمیت دارد و در این سرزمین، شخصیت بزرگی که به عنوان وزیر شناخته میشود، نقش مهمی را ایفا میکند.
هرکار که گردون نه به فرمان تو سازد
هیهات که ناساخته چون سوسن و سیرست
هوش مصنوعی: هر کاری که آسمان بدون اجازه و اراده تو انجام دهد، بعید است که مانند گل سوسن یا سیر پایدار و زیبا باشد.
از معرکهٔ فتنه به عون تو برون شد
ملکی که کنون در کف او فتنه اسیرست
هوش مصنوعی: از دلایل و مشکلاتی که باعث گرفتاری شده بود، یکی از موجودات مسلط و قدرتمند به کمک تو نجات پیدا کرد، اما اکنون همان موجود گرفتار چالش و فتنهای است.
تا دی مثل او مثل موزه و گل بود
واکنون مثل او مثل موی و خمیرست
هوش مصنوعی: تا دی او مانند گلاب و گل بود، و اکنون مانند مو و خمیر شده است.
از شیر فلک روی مگردان که حوادث
بر خصم تو آموخته چون یوز و پنیرست
هوش مصنوعی: از قدرت و عظمت آسمانی غافل نشو، زیرا اتفاقات و حوادث به دشمن تو یاد دادهاند که چگونه مانند یوز با ترفند و حیله در کمین تو باشند.
این طرفه که چون دایرهها بر سر آبند
وان نقش به نزد همهشان نقش حریرست
هوش مصنوعی: این جالب است که دورها بر روی آب میچرخند و این تصویر برای همه آنها مانند نقشهای ابریشمی به نظر میرسد.
تا مجلس و دیوان فلک را همه وقتی
ناهید زن مطربه و تیر دبیرست
هوش مصنوعی: در این دنیا، تمام وقایع و مناسبتها تحت تأثیر ناهید، که به عنوان یک زن خوشصدا و هنرمند شناخته میشود، قرار دارد. در واقع همه چیز در جریان است و حرکت دارد.
در مجلس و دیوان تو صد باد چو ایشان
تا نام صریر قلم و نالهٔ زیرست
هوش مصنوعی: در مجلس و دیوان تو، بسیاری از افراد به مانند آنها هستند. در اینجا نام قلم و نالههای نرم و زیر به گوش میرسد.
بیدار و جوان پیش تو هم دولت و هم بخت
تا بخت جوان شیفتهٔ عالم پیرست
هوش مصنوعی: زمانی که جوان و شاداب هستی، هم شانس و هم سعادت در دست توست؛ چرا که جوانی و انرژیات میتواند توجه عالم پیر را نیز به خود جلب کند.
حاشیه ها
1397/11/26 00:01
این بیتی که گفته است:
در ملک کمال تو همه چیز بیابند
آن چیز که آن نیست تو را عیب و نظیر است
از نوع مدح قبیح است و جز در مدح خداوند و فی الجمله در ستایش حضرات معصومین نسزد. شبیه همین مضمون را مرحوم انوری در رباعی 233 سروده است: "داری همه چیزها مگر عیب و نظیر"
البته حکیم نظامی فرموده:
در شعر مپیچ و در فن او/چون اکذب اوست احسن او؛ و سعدی نیز که به ظهیر فاریابی طعنه می زند: چه حاجت که نه کرسی آسمان/نهی زیر پای قزل ارسلان؛ خودش در جاهای دیگر مدائح بدتر از این در باب ظلمه و اغیار گفته است!
مهم نیست حالا!!!