قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در مدح ناصرالدین طاهر و توصیف عمارت وی
می بیاور که جشن دستورست
جشن عالی سرای معمورست
قبهای کز نوای مطرب او
کوه را در سر از صدا سورست
قبهای کز فروغ دیوارش
آسمان پر تموج نورست
صورتش را قضای شهوت نیست
که گجش را مزاح کافورست
تری و خشکی موادش را
آب چون آفتاب مزدورست
آفتاب بروج سقفش را
تابش آفتاب با حورست
ماه از آسیب سقفش از پس از این
نگذرد بر سپهر معذورست
که ز مخروط ظل او همه ماه
خایفست از خسوف و رنجورست
چشم بد دور باد ازو که ز لطف
چشمهٔ عرصهٔ نشابورست
نی خطا گفتم این دعا ز چه روی
زانکه خود چشم بد ازو دورست
دست آفت بدو چگونه رسد
تا درو نیم دست دستورست
ناصر دین حق که رایت دین
تاکه در فوج اوست منصورست
طاهربن المظفر آنکه ظفر
بر مراد و هواش مقصورست
آنکه ملک بقاش را شب و روز
از سواد و بیاض منشورست
حلم او را تحمل جودی
رای او را تجلی طورست
جرعهٔ خنجر خلافش را
چون اجل صد هزار مخمورست
جبر فرمانش را که نافذ باد
چون قضا صدهزار مجبورست
قهر او قهرمان آن عالم
که درو روزگار مقهورست
جود او کدخدای آن کشور
که از او احتیاج مهجورست
عدل او ار مگر که آمر عدل
بعد ازو هرکه هست مامورست
امر او ملاک الرقابی نیست
که به ملک نفاذ مغرورست
رای او نور آفتابی نه
که به تعقیب سایه مشهورست
آتش اندر تب سیاست اوست
طبع او زان همیشه محرورست
ابر را رافت از رعایت اوست
سعی او زان همیشه مشکورست
جرعهٔ جام حکم او دارد
باد از آن در مسیر مخمورست
ای قدر قدرتی که با عزمت
زور بازوی آسمان زورست
سخرهٔ ترجمانی قلمت
هرچه در ضمن لوح مسطورست
نشر اموات می کند به صریر
مگرش آفرینش صورست
کشف اسرار می کند به رموز
به رموزی که در منثورست
وصف مکتوب او همی کردم
به حلاوت چنانکه مذکورست
شهد گفت آن کمر که میدانی
زین سبب بر میان زنبورست
عجبا لا اله الا الله
کز کمالت چه حظ موفورست
تا که مقدور حل و عقد قضا
در حجاب زمانه مستورست
دست فرسود حل و عقد تو باد
هرچه در ملک دهر مقدورست
روزگارت چنان که نتوان گفت
که درو هیچ روز محذورست
هم از آن سان که بوالفرج گوید
روزگار عصیر انگورست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح صدر سعید خواجه سعدالدین اسعد و عرض اخلاص: منت از کردگار دادگرستقصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - ایضا در وصف عمارت ممدوح: یارب این بارگاه دستورست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می بیاور که جشن دستورست
جشن عالی سرای معمورست
هوش مصنوعی: بیا شراب بیاور که امروز جشنی برپا است، جشنی در خانهای بزرگ و پر رونق.
قبهای کز نوای مطرب او
کوه را در سر از صدا سورست
هوش مصنوعی: صوت دلنشین نوازندهای به قدری زیبا و پرطنین است که صدایش به کوهها میرسد و آنان را تحت تأثیر قرار میدهد.
قبهای کز فروغ دیوارش
آسمان پر تموج نورست
هوش مصنوعی: قبهای که نور آن مانند موجهایی در آسمان پخش میشود.
صورتش را قضای شهوت نیست
که گجش را مزاح کافورست
هوش مصنوعی: چهرهاش به قدری زیباست که هیچ لذتی نمیتواند به اندازه جذابیت او باشد. زیباییاش فراتر از هر چیز دیگری است که بتوان آن را توصیف کرد و حتی عطرها و اسانسها نمیتوانند با آن رقابت کنند.
تری و خشکی موادش را
آب چون آفتاب مزدورست
هوش مصنوعی: آب مانند آفتابی است که همیشه در حال تغییر شرایط است. تری و خشکی مواد به نوعی به تأثیر آب بر آنها وابسته است.
آفتاب بروج سقفش را
تابش آفتاب با حورست
هوش مصنوعی: خورشید بر فراز بامش میتابد و زیبایی آن با زیبایی حوریان مقایسه میشود.
ماه از آسیب سقفش از پس از این
نگذرد بر سپهر معذورست
هوش مصنوعی: ماه دیگر از آسیب سقف خود عبور نخواهد کرد و بر آسمان بیتقصیر است.
که ز مخروط ظل او همه ماه
خایفست از خسوف و رنجورست
هوش مصنوعی: هر ماهی از سایهی او در هراس است و نگران، زیرا ممکن است که در سایهی او غروب کند و آسیب ببیند.
چشم بد دور باد ازو که ز لطف
چشمهٔ عرصهٔ نشابورست
هوش مصنوعی: نگاه حسد از او دور باشد چرا که او از زیبایی و محبت چشمهٔ نشابور برخوردار است.
نی خطا گفتم این دعا ز چه روی
زانکه خود چشم بد ازو دورست
هوش مصنوعی: من بدون خطا گفتم که این دعا به چه دلیلی است، زیرا خود من چشم زغالی را از آن دور میبینم.
دست آفت بدو چگونه رسد
تا درو نیم دست دستورست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آسیب و ضرر به کسی نمیرسد، مگر اینکه خود او به آن آسیب اجازه دهد. در واقع، اگر کسی قدرت و کنترل در دست داشته باشد، نمیتواند به او آسیبی وارد شود.
ناصر دین حق که رایت دین
تاکه در فوج اوست منصورست
هوش مصنوعی: ناصر دین حق، که پرچمدار دین است و در جمعیتی که با او هستند پیروزی بزرگ و مشهوری دارد.
طاهربن المظفر آنکه ظفر
بر مراد و هواش مقصورست
هوش مصنوعی: طاهربن المظفر، فردی است که موفقیت و پیروزیاش تنها به خواستهها و آرزوهای خودش محدود میشود.
آنکه ملک بقاش را شب و روز
از سواد و بیاض منشورست
هوش مصنوعی: کسی که ملک و حکومت ابدیاش همیشه تحت تأثیر سیاهی و سفیدی منشور است، یعنی دائماً تحت نظارت و توجه است.
حلم او را تحمل جودی
رای او را تجلی طورست
هوش مصنوعی: خشم و شکیبایی او مانند صفت نیکیاش و رأی او مانند تجلی جبال طور است.
جرعهٔ خنجر خلافش را
چون اجل صد هزار مخمورست
هوش مصنوعی: یک جرعه از خنجر او، که برخلاف انتظار است، به اندازه مرگ، صد هزار مست را به خواب میبرد.
جبر فرمانش را که نافذ باد
چون قضا صدهزار مجبورست
هوش مصنوعی: به هر تقدیر و شرایطی که پیش میآید، نیروی قدرتمند و تعیینکنندهای حکمفرماست که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد و هیچکس نمیتواند از تأثیر آن فرار کند.
قهر او قهرمان آن عالم
که درو روزگار مقهورست
هوش مصنوعی: عصبانیت او، برتر از هر قدرتی در دنیایی است که در آن، زمان و روزگار تحت سلطه است.
جود او کدخدای آن کشور
که از او احتیاج مهجورست
هوش مصنوعی: سخاوت او مانند حاکم آن دیار است که هیچکس از او بینیاز نیست.
عدل او ار مگر که آمر عدل
بعد ازو هرکه هست مامورست
هوش مصنوعی: اگر عدالت خداوند وجود نداشته باشد، پس بعد از او هر کسی که مسئولیت داشته باشد، موظف به اجرای عدالت است.
امر او ملاک الرقابی نیست
که به ملک نفاذ مغرورست
هوش مصنوعی: فرمان او مانند نظام ملک و زمین نیست که به وسیله آن بتوان بر همه چیز تسلط یافت و فریب آن را خورد.
رای او نور آفتابی نه
که به تعقیب سایه مشهورست
هوش مصنوعی: رای او مانند نور آفتاب است که ثابت و واضح است، نه اینکه فقط به دنبال سایهها و ظواهر بپردازد.
آتش اندر تب سیاست اوست
طبع او زان همیشه محرورست
هوش مصنوعی: سیاست او به شدت با شور و هیجان همراه است و به همین دلیل طبیعت او همیشه در آتش این هیجانات میسوزد و پر از حرارت است.
ابر را رافت از رعایت اوست
سعی او زان همیشه مشکورست
هوش مصنوعی: ابر به خاطر توجه و مراقبت خود، احساس محبت و شکرگزاری دارد. تلاش او برای این کار همیشه مورد تحسین است.
جرعهٔ جام حکم او دارد
باد از آن در مسیر مخمورست
هوش مصنوعی: نوشیدن یک جرعه از این جام به حکم اوست و به همین خاطر باد در مسیری حرکت میکند که باعث مستی میشود.
ای قدر قدرتی که با عزمت
زور بازوی آسمان زورست
هوش مصنوعی: ای بزرگ قدرتی که با عظمت تو، نیروی بازوی آسمان هم حقیر است.
سخرهٔ ترجمانی قلمت
هرچه در ضمن لوح مسطورست
هوش مصنوعی: هرچیز که در لوح نوشته شده، قلم تو به آن میخندد.
نشر اموات می کند به صریر
مگرش آفرینش صورست
هوش مصنوعی: آفرینش چنان قدرتی دارد که میتواند ارواح را به تصویر کشیده و به آنها زندگی تازهای ببخشد.
کشف اسرار می کند به رموز
به رموزی که در منثورست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای فهمیدن رمز و رازی که در دل یک اثر نثر وجود دارد، باید به دقت و با توجه به جزئیات به آن پرداخته شود. در حقیقت، برای درک عمیقتر متن، نیاز است که به نمادها و اشارههای آن توجه کنیم.
وصف مکتوب او همی کردم
به حلاوت چنانکه مذکورست
هوش مصنوعی: من در حال توصیف نوشتهاش بودم به شیرینیای که در آن یاد شده است.
شهد گفت آن کمر که میدانی
زین سبب بر میان زنبورست
هوش مصنوعی: شهد میگوید آن کمر که میشناسی، به همین دلیل برمیان زنبور است.
عجبا لا اله الا الله
کز کمالت چه حظ موفورست
هوش مصنوعی: عجب است که هیچ معبودی جز الله وجود ندارد، زیرا از کمال تو بهرهای عظیم و بینظیر نصیب ما شده است.
تا که مقدور حل و عقد قضا
در حجاب زمانه مستورست
هوش مصنوعی: تا زمانی که امکان تأثیرگذاری بر سرنوشت در پس پردههای زمان نهفته است.
دست فرسود حل و عقد تو باد
هرچه در ملک دهر مقدورست
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیای زمانه ممکن است، به دست تو انجام خواهد شد.
روزگارت چنان که نتوان گفت
که درو هیچ روز محذورست
هوش مصنوعی: زندگیت به گونهای باشد که نتوان گفت هیچکدام از روزهایت مملو از مشکل و سختی هستند.
هم از آن سان که بوالفرج گوید
روزگار عصیر انگورست
هوش مصنوعی: زمانه مانند عصاری است که انگور را فشرده و از آن آب میگیرد. یعنی شرایط و اتفاقات مختلف در زندگی، انسانها را تحت فشار قرار میدهد و از آنها میکاهد.