گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح سیداجل عمادالدین ابوالفضل طورانی

چو شاه زنگ برآورد لشکر از ممکن
فرو گشاد سراپرده پادشاه ختن
چو برکشید شفق دامن از بسیط هوا
شب سیاه فرو هشت خیمه را دامن
هلال عید پدید آمد از کنار فلک
منیر چون رخ یار و به خم چو قامت من
نهان و پدا گفتی که معنی‌ایست دقیق
ورای قوت ادراک در لباس سخن
خیال انجم گردون همی به حسن و جمال
چنان نمود که از کشت‌زار برگ سمن
یکی چو فندق سیم و یکی چو مهرهٔ زر
یکی چو لعل بدخشان یکی چو در عدن
به چرخ بر به تعجب همی سفر کردم
به کام فکرت و اندیشه از وطن به وطن
به هیچ منزل و مقصد نیامدم که درو
مجاوری نبد از اهل آن دیار و دمن
مقیم منزل هفتم مهندسی دیدم
دراز عمر و قوی هیکل و بدیع بدن
به پیش خویش باری حساب کون و فساد
نهاده تختهٔ مینا و خامهٔ آهن
وزو فرود یکی خواجهٔ ممکن بود
به روی و رای منیر و به خلق و خلق حسن
خصال خویش چون روی دلبران نیکو
ضمیر پاکش چون رای زیرکان روشن
به پنجم اندر زایشان زمام‌کش ترکی
که گاه کینه ببندد زمانه را گردن
به گرز آهن‌سای و به نیزه صخره‌گذار
به تیر موی شکاف و به تیغ شیر اوژن
فرود ازو بدو منزل کنیزکی دیدم
بنفشه زلف و سمن عارضین و سیم ذقن
رخش زمی شده چون لعل و بربطی به کنار
که با نوای حزینش همی نماند حزن
وزان سپس به جوانی دگر گذر کردم
که بود در همه فن همچو مردم یک فن
صحیفه نقش همی کرد بی‌دوات و قلم
بدیهه شعر همی گفت بی‌زبان و دهن
خدنگهای شهاب اندر آن شب شبه گون
روان چو نور خرد در روان اهریمن
نجوم کرکس واقع بجدی درگفتی
که پیش یک صنمستی به سجده در دو شمن
ز بس تزاحم انجم چنان نمود همی
مجره از بر این کوژپشت پشت‌شکن
که روز بار ز میران و مهتران بزرگ
در سرای و ره بارگاه صدر زمن
جلال دین پیمبر عماد دولت و ملک
مدار داد و دیانت قرار فرض و سنن
جهان فضل ابوالفضل کز کفایت اوست
نظام ملک چنان کز نظام ملک حسن
سپهر قدری کاندر زمین دولت او
شکال شیر شکارست و پشه پیل‌افکن
به پای همت او نارسیده دست ملک
به شاخ دولت او ناگذشته باد فتن
نه ثور دهر ز عدلش کشیده رنج سپهر
نه شیر چرخ ز سهمش چشیده طعم وسن
ز بیم او بتوان دید در مظالم او
ضمیر دشمن او در درون پیراهن
ز تف هیبت او در دلش ببندد خون
چنانکه بر رخ عناب و در دل روین
به جنب رای منیرش سیاه‌روی خرد
به جای قدر رفیعش فرود قدر پرن
به پیش دستش و طبعش گه سخا و سخن
دفین دریا زیف و زبان عقل الکن
از آن جدا نتوان کرد جود را به حسام
بر آن دگر نتوان بست بخل را به رسن
حکایتی است از آن طبع آب در دریا
روایتی است از آن دست ابر در بهمن
هنر ز خدمت آن طبع یافتست شرف
گهر ز صحبت آن دست یافتست ثمن
ابا به پیش تو دربسته گردش ایام
و یا به مدح تو بگشاده گیتی توسن
یکی هزار کمر بی‌طمع چو کلک شکر
یکی هزار زبان بی‌نصیب چون سوسن
جهان تنست و تو جان جهان و زنده بتست
جهان چنان که به جانست زندگانی تن
به فر بخت تو دایم به شش نتیجهٔ خوب
ز بهر جشن تو آبستن است شش مسکن
صدف به گوهر و نافه به مشک و نی به شکر
شجر به میوه و خارا به زر و خار به من
از آن سبب که چو اعداء و اولیاء تواند
به رنگ زر عیار و به عهد سرو چمن
ز فر این بود آن سرفراز در بستان
ز شرم این بود این زرد روی در معدن
ز بهر رتبت درگاه تست زاینده
ز بهر مالش بدخواه تست آبستن
بسیط مرکز هامون به گونه گونه گهر
محیط گنبد گردان به گونه گونه محن
اگرچه قارن و قارون شود به قوت و مال
مخالفت ز گزاف زمانهٔ ریمن
به خاک درکندش هم ستاره چون قارون
به باد بردهدش هم زمانه چون قارن
وگر ز غبطت و غیرت به شکر تو ترنیست
زبان لال و لب پژمریدهٔ دشمن
از آن چه نقص تواند بدن کمال ترا
چو سال و ماه به توفیق ایزد ذوالمن
به مدحت تو زبان زمانه تر بودست
از آن زمان که ترا تر شده است لب به لبن
همیشه تا که کند باد جنبش و آرام
هماره تا که کند ابر گریه و شیون
به ابر جود تو در باد خلق را روزی
به باد بذل تو بر باد ملک را خرمن
موافقان تو پیوسته یار نعمت و زر
مخالفان تو همواره جفت محنت و رن
چو طبل رحلت روزه همی زند مه عید
به شکر رؤیت او رایت نشاط بزن
هزار عید چنین در سرای عمر بمان
هزار بیخ خلاف از زمین ملک بکن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شاه زنگ برآورد لشکر از ممکن
فرو گشاد سراپرده پادشاه ختن
هوش مصنوعی: وقتی که شاه زنگ را به صدا درآورد، سپاه از همه جا بیرون آمد و چادر پادشاه ختن را باز کرد.
چو برکشید شفق دامن از بسیط هوا
شب سیاه فرو هشت خیمه را دامن
هوش مصنوعی: زمانی که سپیده‌دم از آسمان سر برمی‌آورد و شب تاریک را کنار می‌زند، تاریکی شب به آرامی به مضیق و نازکی درمی‌آید و به شکل خیمه‌ای درآورده می‌شود.
هلال عید پدید آمد از کنار فلک
منیر چون رخ یار و به خم چو قامت من
هوش مصنوعی: هلال عید مانند چهره زیبای معشوق از آسمان نمایان شد، درست مانند خمیدگی قد من که همراستا با زیبایی اوست.
نهان و پدا گفتی که معنی‌ایست دقیق
ورای قوت ادراک در لباس سخن
هوش مصنوعی: معنی و مفهوم نهفته‌ای را بیان کردی که فراتر از توانایی درک ماست و در قالب کلام شکل گرفته است.
خیال انجم گردون همی به حسن و جمال
چنان نمود که از کشت‌زار برگ سمن
هوش مصنوعی: تصور تصویر زیبای آسمان به قدری دل‌انگیز بود که انگار از دشت‌های پرگل و خوشبو بهشت نشأت می‌گرفت.
یکی چو فندق سیم و یکی چو مهرهٔ زر
یکی چو لعل بدخشان یکی چو در عدن
هوش مصنوعی: بعضی از افراد مثل فندق هستند که سختی‌شان در بیرون و ارزش‌شان در درون است، برخی دیگر مانند مهره‌های طلا، با ارزشی ظاهری خود را نشان می‌دهند. همچنین، کسانی مانند لعل بدخشان، بسیار باارزش و زیبا هستند، و برخی دیگر در مقام خود، مانند نعمت‌های بهشتی در عدن است.
به چرخ بر به تعجب همی سفر کردم
به کام فکرت و اندیشه از وطن به وطن
هوش مصنوعی: در این سفر که با تعجب همراه بود، به دور دنیا گردش کردم، و در این مسیر، ذهن و فکر من از یک سرزمین به سرزمینی دیگر منتقل می‌شد.
به هیچ منزل و مقصد نیامدم که درو
مجاوری نبد از اهل آن دیار و دمن
هوش مصنوعی: من هرگز به هیچ جا و به هیچ مقصدی نرسیده‌ام که در آنجا همراهی از مردم آن دیار و محل نداشته باشم.
مقیم منزل هفتم مهندسی دیدم
دراز عمر و قوی هیکل و بدیع بدن
هوش مصنوعی: در منزل هفتم، فردی را مشاهده کردم که قد بلند و تندیس زیبا و اعضای بدنش بسیار جذاب و متفاوت بود. او عمر طولانی و استحکام بالایی داشت.
به پیش خویش باری حساب کون و فساد
نهاده تختهٔ مینا و خامهٔ آهن
هوش مصنوعی: او در ابتدا به خوبی درک کرده که وضعیت خوب و بد را باید بسنجند و این کار مانند ساختن یک تخته شیشه‌ای یا ننوشتن با آهن است.
وزو فرود یکی خواجهٔ ممکن بود
به روی و رای منیر و به خلق و خلق حسن
هوش مصنوعی: یک صاحب‌نفسی به زمین آمد که دارای چهره‌ای درخشان و اندیشه‌ای نورانی بود و از زیبایی و خلق نیکو برخوردار بود.
خصال خویش چون روی دلبران نیکو
ضمیر پاکش چون رای زیرکان روشن
هوش مصنوعی: ویژگی‌های خود را مانند دلبران زیبا بپوشان و پاکی دلش را همچون اندیشه‌های روشنگران روشن نگه‌دار.
به پنجم اندر زایشان زمام‌کش ترکی
که گاه کینه ببندد زمانه را گردن
هوش مصنوعی: در نسل پنجم آنها، فردی که قدرت و نفوذ دارد، ممکن است به ناگاه دشمنی را رقم بزند و زمانه را دچار تغییر و سختی کند.
به گرز آهن‌سای و به نیزه صخره‌گذار
به تیر موی شکاف و به تیغ شیر اوژن
هوش مصنوعی: با نیروی فولادی و با نیزه‌ای که همچون سنگ سخت است، به تیرهایی که موی را هم می‌شکافند و با شمشیری که مانند دندان شیر است، عمل کن.
فرود ازو بدو منزل کنیزکی دیدم
بنفشه زلف و سمن عارضین و سیم ذقن
هوش مصنوعی: در راه فرود آمدم و دختری را دیدم که زلف‌هایش مانند بنفشه و صورتش شبیه سمن و چین فکش مانند نقره بود.
رخش زمی شده چون لعل و بربطی به کنار
که با نوای حزینش همی نماند حزن
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند لعل زیبا و صدایش شبیه به صدای بربطی است که در کنار هم می‌نوازند، اما با نغمه‌های غم‌انگیزش، دیگر حزن و اندوهی باقی نمی‌ماند.
وزان سپس به جوانی دگر گذر کردم
که بود در همه فن همچو مردم یک فن
هوش مصنوعی: سپس به جوانی دیگر رسیدم که در هر زمینه‌ای مانند دیگران تنها به یک فن مشغول نبود و مهارت‌های گوناگونی داشت.
صحیفه نقش همی کرد بی‌دوات و قلم
بدیهه شعر همی گفت بی‌زبان و دهن
هوش مصنوعی: ورق‌هایی به تصویر می‌کشید، بدون نیاز به دوات و قلم، و شعری را به طور ناگهانی می‌سرود، بدون اینکه زبانی یا دهانی داشته باشد.
خدنگهای شهاب اندر آن شب شبه گون
روان چو نور خرد در روان اهریمن
هوش مصنوعی: در آن شب شبیه صبحگاه، تیرهای ستاره‌های درخشان به سرعت در حال حرکت بودند، مانند نور خرد که در وجود اهریمن جاری است.
نجوم کرکس واقع بجدی درگفتی
که پیش یک صنمستی به سجده در دو شمن
هوش مصنوعی: ستاره‌های کرکس به طور جدی در گفت و گو بودند که قبل از یک معشوق، باید به سجده در دو صورت خاص بروند.
ز بس تزاحم انجم چنان نمود همی
مجره از بر این کوژپشت پشت‌شکن
هوش مصنوعی: به دلیل رقابت و چالش‌های زیاد ستاره‌ها، به‌نحوی ظاهر می‌شود که کهکشان از روی این گردن‌کج و شکسته عبور کرده است.
که روز بار ز میران و مهتران بزرگ
در سرای و ره بارگاه صدر زمن
هوش مصنوعی: در روزی که بزرگان و سرآمدان در کاخ و محل ملاقات جمع شده‌اند، خبرها و رویدادهای مهمی در آنجا در حال رخ دادن است.
جلال دین پیمبر عماد دولت و ملک
مدار داد و دیانت قرار فرض و سنن
هوش مصنوعی: جلال‌الدین به عنوان پیامبر، پایه‌گذار دولت و پادشاهی است و بر اساس دین و قوانین، ثبات و استواری را برقرار کرده است.
جهان فضل ابوالفضل کز کفایت اوست
نظام ملک چنان کز نظام ملک حسن
هوش مصنوعی: دنیا به لطف و بزرگی ابوالفضل است و وجود او به حکومت و سامان دادن کشور کمک می‌کند، همان‌طور که سامان محل و جامعه به دست حسن است.
سپهر قدری کاندر زمین دولت او
شکال شیر شکارست و پشه پیل‌افکن
هوش مصنوعی: آسمان قدرتی است که در زمین، دولت او مانند شیری قوی در حال شکار است و همچنین مانند پشه‌ای که به وجود فیل توجه می‌کند.
به پای همت او نارسیده دست ملک
به شاخ دولت او ناگذشته باد فتن
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و اراده قوی او، هیچ نیرویی نتوانسته است به سطح مقام و اعتبار او برسد و از بلایای مختلف دور بماند.
نه ثور دهر ز عدلش کشیده رنج سپهر
نه شیر چرخ ز سهمش چشیده طعم وسن
هوش مصنوعی: نه ظلم و ستم زمانه باعث درد و رنج آسمان شده است، نه قدرت و سلطنت موجود در این دنیا باعث شده است که طعم خوشی و لذت را بچشد.
ز بیم او بتوان دید در مظالم او
ضمیر دشمن او در درون پیراهن
هوش مصنوعی: از ترس او می‌توان فهمید که ظلم‌های او چگونه است و باطن دشمن او را می‌توان در درون لباسش مشاهده کرد.
ز تف هیبت او در دلش ببندد خون
چنانکه بر رخ عناب و در دل روین
هوش مصنوعی: از شدت تاثیر و هیبت او، خون در دلش به جوش می‌آید، همان‌طور که بر روی میوه‌ی انار و در دلش، رنگ سرخ دیده می‌شود.
به جنب رای منیرش سیاه‌روی خرد
به جای قدر رفیعش فرود قدر پرن
هوش مصنوعی: در این جمله، به زیبایی و عظمت عقل و اندیشه اشاره می‌شود. عقل روشن و پرنور می‌تواند در برابر عیب‌ها و محدودیت‌ها، چهره‌ای تیره و ناپسند به خود بگیرد. در عوض، جایگاه و مقام بلند آن، باید همواره محترم شمرده شود و از اهمیت و ارزشش کاسته نشود. در واقع، حتی در شرایط دشوار، باید به عظمت و توانایی‌های عقل احترام گذاشت و آن را در نظر داشت.
به پیش دستش و طبعش گه سخا و سخن
دفین دریا زیف و زبان عقل الکن
هوش مصنوعی: در این بیت، به ویژگی‌های انسانی اشاره شده است. دست و روح او گاهی بخشنده و با سخاوت است، اما در عین حال، در زیر ظاهر آرامش، رازها و اندیشه‌های عمیقی وجود دارد. عقل او نیز در بعضی موارد ناتوان از بیان این اندیشه‌هاست.
از آن جدا نتوان کرد جود را به حسام
بر آن دگر نتوان بست بخل را به رسن
هوش مصنوعی: سخاوت را نمی‌توان با تیزی شمشیر از فردی جدا کرد و بخل را هم نمی‌توان با ریسمان به کسی اتصال داد.
حکایتی است از آن طبع آب در دریا
روایتی است از آن دست ابر در بهمن
هوش مصنوعی: برخی چیزها ذاتاً به سمت و سویی خاص جذب می‌شوند، مانند آب که به دریا می‌رود و یا ابر که به سوی بارش در زمستان حرکت می‌کند.
هنر ز خدمت آن طبع یافتست شرف
گهر ز صحبت آن دست یافتست ثمن
هوش مصنوعی: هنر به دلیل خدمت و تلاش طبع به مقام و شرف رسیده است، مانند اینکه گوهر به خاطر دوستی و companionship دست پیدا کرده است.
ابا به پیش تو دربسته گردش ایام
و یا به مدح تو بگشاده گیتی توسن
هوش مصنوعی: ای کاش دربسته روزگار به خاطر تو گشوده می‌شد و دنیا به بهترین شکل برای تو به حرکت در می‌آمد.
یکی هزار کمر بی‌طمع چو کلک شکر
یکی هزار زبان بی‌نصیب چون سوسن
هوش مصنوعی: یک نفر که به‌طور بی‌دغدغه و بدون طمع، همچون قلمی شیرین سخن می‌گوید، و کسی دیگر که بدون نصیبی از کلام، همچون گلی بی‌بو و رنگ است.
جهان تنست و تو جان جهان و زنده بتست
جهان چنان که به جانست زندگانی تن
هوش مصنوعی: این جهان مانند بدن است و تو مانند جان آن. وجود تو به این جهان حیات می‌بخشد، همان‌طور که زندگی بدن به جان بستگی دارد.
به فر بخت تو دایم به شش نتیجهٔ خوب
ز بهر جشن تو آبستن است شش مسکن
هوش مصنوعی: سرنوشت نیک تو همیشه به شش نتیجهٔ خوب منجر خواهد شد و به خاطر جشن تو، شش مکان آمادهٔ پذیرایی و شادی است.
صدف به گوهر و نافه به مشک و نی به شکر
شجر به میوه و خارا به زر و خار به من
هوش مصنوعی: صدف در درون خود مروارید دارد و نافه در دل خود مشک را پنهان کرده است. نی شیرینی را به دوش می‌کشد، درخت میوه‌های خوشمزه‌ای به بار می‌آورد و سنگ قیمتی، طلای ارزشمندی دارد. خار هم می‌تواند برای من معنای خاصی داشته باشد.
از آن سبب که چو اعداء و اولیاء تواند
به رنگ زر عیار و به عهد سرو چمن
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه دشمنان و دوستان هر دو می‌توانند به زیبایی و جذابیت نمایان شوند و وعده‌های دل‌انگیزی را به زبان آورند.
ز فر این بود آن سرفراز در بستان
ز شرم این بود این زرد روی در معدن
هوش مصنوعی: این فرد با شکوه در باغ به خاطر ناز و زیبایی‌اش احساسی خاص دارد، در حالی که این چهره زرد و رنگ‌پریده به خاطر خجالت و شرم در معدن است.
ز بهر رتبت درگاه تست زاینده
ز بهر مالش بدخواه تست آبستن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقام و مرتبه‌ای که شایسته‌اش هستی، هر روز آماده و منتظر بودن، به معنای این است که برخی ممکن است از موفقیت تو ناراحت شوند و برایت بدخواهی کنند.
بسیط مرکز هامون به گونه گونه گهر
محیط گنبد گردان به گونه گونه محن
هوش مصنوعی: مرکز هامون به شکل‌های مختلف پر از جواهرات است و گنبد آسمان هم به طور متنوعی مشغول نمایش نقش‌ها و زیبایی‌های خود است.
اگرچه قارن و قارون شود به قوت و مال
مخالفت ز گزاف زمانهٔ ریمن
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که کسی به ثروت و قدرت دست پیدا کند، باز هم نمی‌تواند از ناملایمات و مشکلات زمانه در امان بماند.
به خاک درکندش هم ستاره چون قارون
به باد بردهدش هم زمانه چون قارن
هوش مصنوعی: اگر به خاک بسپارد، درخشش او به اندازه ستاره‌های آسمان خواهد بود و اگر روزگار بخواهد، مانند قهرمانان بزرگ، او را به باد خواهد داد.
وگر ز غبطت و غیرت به شکر تو ترنیست
زبان لال و لب پژمریدهٔ دشمن
هوش مصنوعی: اگر از حسادت و غیرت به شکر تو زبان خاموش و لب‌های پژمرده‌ی دشمنان نمایان شده باشد.
از آن چه نقص تواند بدن کمال ترا
چو سال و ماه به توفیق ایزد ذوالمن
هوش مصنوعی: آنچه می‌تواند باعث نقص بدن تو شود، کمال تو را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد. همانند سال و ماه که تحت هدایت خداوند کامل می‌شوند.
به مدحت تو زبان زمانه تر بودست
از آن زمان که ترا تر شده است لب به لبن
هوش مصنوعی: دوران و زمانه نسبت به تو و ویژگی‌های تو سخن گفتن و ستایش کردن را بهتر و زیباتر یاد گرفته است. از زمانی که لب‌های تو به شیرینی و جذابیت لبن (شیر) آغشته شده، و زیبایی‌ات بر همه چیز سایه افکنده، دیگران از تو بیشتر می‌گویند و تمجید می‌کنند.
همیشه تا که کند باد جنبش و آرام
هماره تا که کند ابر گریه و شیون
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که باد به حرکت درآید و آرامش را برهم بزند، و همچنین تا زمانی که ابر باران ببارد و ناله کند، ادامه دارد.
به ابر جود تو در باد خلق را روزی
به باد بذل تو بر باد ملک را خرمن
هوش مصنوعی: به دلیل بخشندگی و کرم تو، نعمت‌ها و روزی‌های مردم در دست باد پراکنده می‌شود. همچنین، سرزمین و دارایی‌ها به خاطر generosity تو نابود می‌شوند.
موافقان تو پیوسته یار نعمت و زر
مخالفان تو همواره جفت محنت و رن
هوش مصنوعی: کسانی که با تو همسو هستند همیشه در خوشی و ثروت در کنار تو خواهند بود، اما کسانی که با تو مخالفند همیشه در رنج و سختی خواهند بود.
چو طبل رحلت روزه همی زند مه عید
به شکر رؤیت او رایت نشاط بزن
هوش مصنوعی: زمانی که طبل خداحافظی به صدا در می‌آید و عید به خاطر دیدن او، شادی و سرور را جشن می‌گیرد، با شکرگزاری، پرچم شادی را به اهتزاز درآورید.
هزار عید چنین در سرای عمر بمان
هزار بیخ خلاف از زمین ملک بکن
هوش مصنوعی: در طول عمر، هزاران جشن و شادی خواهیم داشت و باید از ریشه‌ها و موانع منفی که در زندگی‌مان وجود دارد، جدا شویم و آن‌ها را از بین ببریم.