قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح امیر عادل ضیاء الدین مودود احمد عصمی
نماز شام چو خورشید گنبد گردان
به کوه رفت فرود و ز چشم گشت نهان
به فال نیک برون آمدیم و رای صواب
به عزم خدمت درگاه پیشوای جهان
به طالعی که ببسته است ز ابتدای وجود
به پیش طالع عالیش بر سپهر میان
تکاورانی در زیر زین به دولت او
چو ابر گاه مسیر و چو پیل گاه توان
ز نعلهاشان سطح زمین گرفته هلال
ز گوشهاشان روی هوا گرفته سنان
نه در مفاصل این سستیی ز بار رکاب
نه در طبیعت آن نفرتی ز باد عنان
به کوهسار و بیابانی اندر آوردیم
جمازگان بیاباننورد که کوهان
چو بیشه بیشه درو درزهای خار و خسک
چو پاره پاره درو خامهای ریگ روان
کسی ندیده فرازش مگر به چشم ضمیر
کسی نرفته نشیبش مگر به پای گمان
به غارهاش درون مار گَرزه از حشرات
به ناوهاش درون شیر شرزه از حیوان
ز تنگ عیشی بر ذروهاش برده همای
ز استخوان مسافر ذخیرهای گران
کسی به روز سفید و شب سیاه درو
بجز کبودی گردون همی نداد نشان
ز بیم دیو بدل در همی گداخت ضمیر
ز باد سر به تن در همی فسرد روان
هزاربار به هر لحظه بیش گفت دلم
که یارب این ره دلگیر کی رسد به کران
زمان زمان دهدم آن قدر که بوسه دهم
زمین حضرت آن مقصد زمین و زمان
ضیاء دین خدای آنکه حسن عادت او
زمانه دارد در زیر سایهٔ احسان
امیر عادل مودود احمد عصمی
که هست جوهری از عدل و عصمت یزدان
بزرگ بار خدایی که طبع و دستش را
همی نماز برد بحر و سجده آرد کان
بود عنایتش از نایبات چرخ پناه
دهد حمایتش از حادثات دهر امان
به غیرت از نفسش روح عیسی مریم
به خجلت از قلمش چوب موسی عمران
ز آب گرد برآرد به یاد باد افراه
ز شیر کین بستاند به شیر شادروان
هر آن کمر که نه ازبهر خدمتش زنار
هر آن سخن که نه در شکر نعمتش هذیان
نه ناشناسی تشبیه خواستم کردن
سر انامل او را به ابر در نیسان
خرد قلم بستد از اناملم بشکست
چه گفت زهی غیبت و زهی بهتان
به ابر نیسان آخر چه نسبت است او را
کزین همیشه گهر بارد و از آن باران
به اضطرار بود بذل آن و آن دشوار
به اختیار بود جود این و این آسان
عنان این چو سبک شد بیا ببین نعمت
رکاب آن چو گران شد بیا ببین طوفان
ایا محامد تو وقف گشته بر اقوال
و یا مدایح تو نقش گشته بر اذهان
محامد تو همی درنیایدم به ضمیر
مدایح تو همی در نگنجدم به دهان
تو آن کسی که نیارد به صدهزار قرون
تو آن کسی که نیارد به صدهزار قران
سپهر مثل تو از اتصال هفت اختر
زمانه مثل تو از امتزاج چار ارکان
حکایتی است ز فر تو فر افریدون
تشبهیست ز عدل تو عدل نوشروان
کمر ببسته به سودای خدمتت جوزا
کله نهاده ز تشویر رفعتت کیوان
مضای خشم تو بر نامهٔ اجل توقیع
نفاذ امر تو بر دعوی قضا برهان
قضا و امر ترا آن یگانگیست به ذات
که دست و پای دویی درنمیرسد به میان
به زیر دامن کین تو فتنهها مستور
به پیش دیدهٔ وهم تو رازها عریان
سپهر حلقهٔ حکم تو درکشیده به گوش
زمانه داغ هوای تو برنهاده بران
سپهر کیست که در خدمتت کند تقصیر
زمانه کیست که در نعمتت کند کفران
دهد لطایف طبع تو بحر را حیرت
کند شمایل حلم تو کوه را حیران
جهان ز عدل تو یارب چه خاصیت دارد
که شیر محتسب است اندرو و گرگ شبان
نهای نبی و سر کلک تست قابل وحی
نهای خدای و کف دست تست واهب جان
قوای غاذیه را در طباع جای نبود
اگرنه جود تو بودی به رزق خلق ضمان
جهان سفله نبیند به جود چون تو جواد
سپهر پیر نیارد به جاه چون تو جوان
به امتلا چو قناعت شوند آز و نیاز
اگر طفیلی خوان تو شان برد مهمان
ز شوق خدمت خوان تو در تنور اثیر
هزار بار حمل کرد خویش را بریان
تو آن جهان جلالی که در مراتب ملک
به هرچه از بد و نیک جهان دهی فرمان
سپهر گفت نیارد که این چراست چنین
زمانه زهره ندارد که آن چراست چنان
گر آسمان چو مخالف نداردت طاعت
وگر زمین چو موافق نیاردت عصیان
سیاست تو کند اختران آن اخگر
عنایت تو کند خارهای این ریحان
بزرگوارا احوال دهر یکسان نیست
که بد چو نیک نزاید ز دفتر حدثان
زمانه را به همه عمر یک خطا افتاد
بر آستان خداوند و درگه سلطان
به حکم شرعش کافر مدان به یک زلت
ز روی عفوش طاغی مخوان به یک طغیان
به عذر ماضی تا کین ز خصم بستاند
نشسته بر سر پایست و بر سر پیمان
چنان ز خواب کند بازشان که کس پس از این
خیال نیز نبیند به خواب در زیشان
نه دیر زود که خر بندگان لشکرگاه
به پالهنگ ببندند گردن الخان
چنان شود که شود موی بر تنش مسمار
چنان شود که شود پوست بر تنش زندان
به هر دیار که باشد مقام آن ملعون
به هر مقام که باشد مکان آن شیطان
به تف تیغ ز آبش برآورند بخار
به نعل اسب ز خاکش برآورند دخان
همیشه تا ز ورای کمال نیست کمال
همیشه ز ورای سپهر نیست مکان
همیشه باد مکان تو از ورای سپهر
همیشه باد کمال تو ایمن از نقصان
کشیده جامهٔ جاه ترا دوام طراز
نوشته نامهٔ عمر ترا ابد عنوان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح سیداجل عمادالدین ابوالفضل طورانی: چو شاه زنگ برآورد لشکر از ممکنقصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵ - چون صدراعظم مجدالدین ابوالحسن عمرانی از سمرقند بازآمد و سلطان تشریفش فرمود اعدا بر او افتریها کردند در دفع آن افتریها انوری این قصیدهٔ بگفت: سه ماهه فراقت بر اهل خراسان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نماز شام چو خورشید گنبد گردان
به کوه رفت فرود و ز چشم گشت نهان
هوش مصنوعی: نماز شام مانند خورشیدی است که در حال غروب به عقب کوه میرود و از چشمها پنهان میشود.
به فال نیک برون آمدیم و رای صواب
به عزم خدمت درگاه پیشوای جهان
هوش مصنوعی: با امید و خوشبینی از خانه بیرون آمدیم و با فکری درست و منطقی برای خدمت به رهبر جهان تصمیم گرفتیم.
به طالعی که ببسته است ز ابتدای وجود
به پیش طالع عالیش بر سپهر میان
هوش مصنوعی: سرنوشت کسی که از ابتدای زندگیاش رقم خورده، در مقایسه با تقدیر بزرگتر و والاتری که در آسمانها وجود دارد، به چشم میآید.
تکاورانی در زیر زین به دولت او
چو ابر گاه مسیر و چو پیل گاه توان
هوش مصنوعی: در زیر زره، جنگجویانی هستند که به لطف او، مانند ابر در حال حرکت هستند و در زمان نبرد، مانند فیل قدرت و توانمندی دارند.
ز نعلهاشان سطح زمین گرفته هلال
ز گوشهاشان روی هوا گرفته سنان
هوش مصنوعی: پیشانیهای نعلهایشان سطح زمین را شکل داده و زینها از گوشهایشان در هوا قرار گرفتهاند.
نه در مفاصل این سستیی ز بار رکاب
نه در طبیعت آن نفرتی ز باد عنان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که نه در بدن اسب از سنگینی سوار احساس ناپایداری میشود و نه در طبیعت اسب نشانهای از تنفر از وزش باد وجود دارد.
به کوهسار و بیابانی اندر آوردیم
جمازگان بیاباننورد که کوهان
هوش مصنوعی: ما در کوهستانها و بیابانها گروههایی از سواران را آوردیم که با دشواریها و ناهمواریهای زمین آشنا هستند.
چو بیشه بیشه درو درزهای خار و خسک
چو پاره پاره درو خامهای ریگ روان
هوش مصنوعی: زمانی که جنگل پر از خار و علفهای هرز باشد، مانند این است که در درون آن، تکهتکهای از ریگ روان وجود دارد.
کسی ندیده فرازش مگر به چشم ضمیر
کسی نرفته نشیبش مگر به پای گمان
هوش مصنوعی: هیچکس به علو و بلندی او پی نبرده است، مگر با نگاهی عمیق و درونی. و هیچکس به پایینآمدن او واقف نشده، جز با حدس و گمان.
به غارهاش درون مار گَرزه از حشرات
به ناوهاش درون شیر شرزه از حیوان
هوش مصنوعی: در غارهای او، مارهایی هستند که حشرات را میخورند و در دشتهایش، شیرهایی وجود دارند که از دیگر حیوانات قویتر و خطرناکترند.
ز تنگ عیشی بر ذروهاش برده همای
ز استخوان مسافر ذخیرهای گران
هوش مصنوعی: از زندگی سخت و تنگ خود، به اوج بلندیها پرواز کرده است، همانند پرندهای که از استخوان مسافر، گنجینهای گرانبها جمعآوری کرده است.
کسی به روز سفید و شب سیاه درو
بجز کبودی گردون همی نداد نشان
هوش مصنوعی: هیچکس در روز روشن و شب تاریکی غیر از نشانههایی که آسمان به ما میدهد، چیزی به ما نشان نداد.
ز بیم دیو بدل در همی گداخت ضمیر
ز باد سر به تن در همی فسرد روان
هوش مصنوعی: از ترس دیو، دل درونم مدام در حال تلاطم است و از باد سرد، جانم به شدت در حال یخ زدن است.
هزاربار به هر لحظه بیش گفت دلم
که یارب این ره دلگیر کی رسد به کران
هوش مصنوعی: دلم هزاران بار در هر لحظه از خدا خواسته که این راه سخت و طولانی چه زمانی به پایان میرسد.
زمان زمان دهدم آن قدر که بوسه دهم
زمین حضرت آن مقصد زمین و زمان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از عشق و ارادت خود به یک شخصیت بزرگ صحبت میکند و میگوید که حاضر است زمان زیادی را صرف کند تا بتواند به آن شخصیت با تمام وجود احترام بگذارد و حتی به زمینش بوسه بزند. این بیان نشاندهندهی ارادت و عشق عمیق او به آن فرد و مقامش در دنیا و زمان است.
ضیاء دین خدای آنکه حسن عادت او
زمانه دارد در زیر سایهٔ احسان
هوش مصنوعی: خدای دین روشنی بخش کسی است که نیکوکاریاش، زمانه را تحت تاثیر خود قرار داده و همگان از برکات او بهرهمند شدهاند.
امیر عادل مودود احمد عصمی
که هست جوهری از عدل و عصمت یزدان
هوش مصنوعی: امیر عادل مودود احمد عصمی شخصی است که نماد عدالت و پاکی الهی است.
بزرگ بار خدایی که طبع و دستش را
همی نماز برد بحر و سجده آرد کان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که خداوند را با تمام وجود میپرستد و در مقابل عظمت و قدرت او، در حال سجده و عبودیت است. به نوعی این شخص، با دست و روح خود به عبادت میپردازد و مانند دریا در برابر خداوند تسلیم است.
بود عنایتش از نایبات چرخ پناه
دهد حمایتش از حادثات دهر امان
هوش مصنوعی: رحمت و توجه او مانند فرشتگان آسمانی است، که از بلاها و مشکلات زندگی محافظت میکند و ما را از سختیهای زمانه محفوظ نگه میدارد.
به غیرت از نفسش روح عیسی مریم
به خجلت از قلمش چوب موسی عمران
هوش مصنوعی: این بیت به وصف ویژگیهای خاصی از شخصیت انسان اشاره دارد. در اینجا، انسان به خاطر غیرت و شجاعت، شبیه به روح عیسی مریم است و در عین حال، به خاطر تعهد و سختکوشی، به چوب موسی عمران که سمبل رهایی و قدرت است، افتخار میکند. به این ترتیب، شاعر تلاش دارد تا نمایش دهد که انسان میتواند ترکیبی از صفات والا و ویژگیهای برجسته باشد.
ز آب گرد برآرد به یاد باد افراه
ز شیر کین بستاند به شیر شادروان
هوش مصنوعی: از آب گردی به یاد باد، چیزی میروید و از شیر خشم، شیر دیگر (شیر شادروان) شیرینی میگیرد.
هر آن کمر که نه ازبهر خدمتش زنار
هر آن سخن که نه در شکر نعمتش هذیان
هوش مصنوعی: هرگاه کمری نباشد که برای خدمت به او بندگی کند، و هر سخنی که از روی شکرگزاری به خاطر نعمت او نباشد، بیمعنا و بیفایده است.
نه ناشناسی تشبیه خواستم کردن
سر انامل او را به ابر در نیسان
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که کسی نمیتواند او را به چیزی ناشناخته یا غیرقابل درک تشبیه کند، و حتی تلاش برای مقایسه او به ابر در فصل بهار نیز ناکام میماند. این معنی به نوعی بیانگر ویژگیهای منحصر به فرد و خاص اوست که قابل مقایسه با دیگران نیست.
خرد قلم بستد از اناملم بشکست
چه گفت زهی غیبت و زهی بهتان
هوش مصنوعی: خرد به دلیل ناتوانی انسانها از بیان حقیقت و واقعیت، قلم را از آنها گرفت و آنها را به خودشان واگذار کرد. در اینجا، غیبت و تهمت به عنوان چیزهایی ستایش میشود که بر سر زبانهاست.
به ابر نیسان آخر چه نسبت است او را
کزین همیشه گهر بارد و از آن باران
هوش مصنوعی: این شعر به ارتباط باران و ابر نیسان اشاره دارد. ابر نیسان نماد بارش باران و به نتیجه رسیدن زحمات و تلاشهاست. بارانی که از این ابر میبارد، به نوعی منبع برکت و فراوانی است که به زندگی و زمین حیات میبخشد. در واقع، این بارش نشاندهنده امید و سربلندی است که از دل آسمان به زمین میرسد.
به اضطرار بود بذل آن و آن دشوار
به اختیار بود جود این و این آسان
هوش مصنوعی: در شرایط اضطراری، دادن چیزی سخت و دشوار است، اما در مواقعی که اختیار داریم، بخشش و سخاوت آسانتر به نظر میرسد.
عنان این چو سبک شد بیا ببین نعمت
رکاب آن چو گران شد بیا ببین طوفان
هوش مصنوعی: وقتی این کار به راحتی انجام شد، به نعمت و فرصتهایی که به دست آمده نگاه کن؛ و وقتی کار سنگین و دشوار شد، به چالشها و مشکلاتی که پیش میآید توجه کن.
ایا محامد تو وقف گشته بر اقوال
و یا مدایح تو نقش گشته بر اذهان
هوش مصنوعی: آیا ستایشها و توصیفهای تو تنها به گفتهها محدود شده یا در ذهنها به تصویر درآمدهاند؟
محامد تو همی درنیایدم به ضمیر
مدایح تو همی در نگنجدم به دهان
هوش مصنوعی: من نمیتوانم ویژگیهای تو را در ذهنم نگهدارم و نمیتوانم زیباییهایت را به زبان بیاورم.
تو آن کسی که نیارد به صدهزار قرون
تو آن کسی که نیارد به صدهزار قران
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که هیچ چیز نمیتواند ارزش تو را به اندازهای که تو هستی، نشان دهد. تو فراتر از هر ارزش و بهایی هستی که برای دیگران در نظر میگیرند.
سپهر مثل تو از اتصال هفت اختر
زمانه مثل تو از امتزاج چار ارکان
هوش مصنوعی: آسمان نیز همانند تو از پیوستن هفت ستاره زمان شکل گرفته است و همچون تو از ترکیب چهار عنصر به وجود آمده است.
حکایتی است ز فر تو فر افریدون
تشبهیست ز عدل تو عدل نوشروان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که داستانی درباره قدرت و زیبایی فرِ افریدون وجود دارد و همچنین به عدالت و انصاف نوشروان اشاره میکند. به نوعی به ارتباط میان زیبایی و عدل پرداخته شده است و نشان میدهد که هر دو ویژگی در شخصیتهای بزرگ تاریخ وجود دارد.
کمر ببسته به سودای خدمتت جوزا
کله نهاده ز تشویر رفعتت کیوان
هوش مصنوعی: با اراده و عزم راسخ به خدمت تو آمدهام، مانند ستاره جوزا که به زیبایی وزین بودن تو افتخار میکند.
مضای خشم تو بر نامهٔ اجل توقیع
نفاذ امر تو بر دعوی قضا برهان
هوش مصنوعی: غضب تو بر سرنوشت نوشته شدهات تاثیر میگذارد و فرمان تو بر دعوی تقدیر دلیل و برهانی است.
قضا و امر ترا آن یگانگیست به ذات
که دست و پای دویی درنمیرسد به میان
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر تو به یگانگی خالصی مربوط میشود که در آن چیزی به نام دوگانگی وجود ندارد و هیچ دوگانهای نمیتواند به این واقعیت نزدیک شود.
به زیر دامن کین تو فتنهها مستور
به پیش دیدهٔ وهم تو رازها عریان
هوش مصنوعی: در سایهی کینهات، ماجراها پنهان شدهاند و جلو چشمان خیالپرداز تو، اسرار برملا و آشکار شدهاند.
سپهر حلقهٔ حکم تو درکشیده به گوش
زمانه داغ هوای تو برنهاده بران
هوش مصنوعی: جهان به فرمان توست و در این زمانه، عشق و دلتنگی تو در دلها جا دارد.
سپهر کیست که در خدمتت کند تقصیر
زمانه کیست که در نعمتت کند کفران
هوش مصنوعی: آسمان کیست که در خدمت تو اشتباه کند؟ و زمانه کیست که در برابر نعمتهای تو ناسپاسی کند؟
دهد لطایف طبع تو بحر را حیرت
کند شمایل حلم تو کوه را حیران
هوش مصنوعی: لطافت و نرمی طبع تو چنان است که دریا را به حیرت میاندازد و صبر و بردباری تو به حدی است که کوهها را هم متعجب میکند.
جهان ز عدل تو یارب چه خاصیت دارد
که شیر محتسب است اندرو و گرگ شبان
هوش مصنوعی: این دنیا در سایه عدالت تو چه ارزشی دارد، زمانی که در آن شیر به عنوان نگهبان شراب و گرگ به عنوان چوپان حضور دارند.
نهای نبی و سر کلک تست قابل وحی
نهای خدای و کف دست تست واهب جان
هوش مصنوعی: ای پیامبر، تو مظهر وحی و الهام هستی، و هیچکس مانند تو نیست که از جانب خداوند به این مقام دست یابد. تو مانند خدایی نمیباشی که تنها بر روی کف دست خود وجود داشته باشی، بلکه تو بخشنده و آفریننده جانها هستی.
قوای غاذیه را در طباع جای نبود
اگرنه جود تو بودی به رزق خلق ضمان
هوش مصنوعی: اگر generosity و بخشندگی تو نبود، مخلوقات نمیتوانستند از نیروی تغذیه برخوردار شوند و در طبیعت خود جایگاهی برای آن نمییافتند.
جهان سفله نبیند به جود چون تو جواد
سپهر پیر نیارد به جاه چون تو جوان
هوش مصنوعی: در این دنیا، افراد پست و کممایه، بخشش و کرم تو را نخواهند دید، چون تو همچون ستارهای با عظمت و جوانی، مکانت و مقام تو نیز بینظیر است.
به امتلا چو قناعت شوند آز و نیاز
اگر طفیلی خوان تو شان برد مهمان
هوش مصنوعی: اگر افراد به جای زیادهطلبی، به قناعت راضی شوند و نیازهای خود را به اندازه برآورده کنند، دیگران نیز خواهند فهمید که چگونه میتوان به زندگی خود رونق بخشید و از مهماننوازی و برکتهای دیگران بهرهمند شد.
ز شوق خدمت خوان تو در تنور اثیر
هزار بار حمل کرد خویش را بریان
هوش مصنوعی: از شدت عشق و شوق به خدمتگزاری در خوان تو، هزار بار خود را در آتش کوره مانند بریان کردهام.
تو آن جهان جلالی که در مراتب ملک
به هرچه از بد و نیک جهان دهی فرمان
هوش مصنوعی: تو در مقام والایی هستی که در تمام دنیا، بر هرچه از خوبی و بدی وجود دارد، فرمان میدهی.
سپهر گفت نیارد که این چراست چنین
زمانه زهره ندارد که آن چراست چنان
هوش مصنوعی: آسمان میگوید که نمیتواند به این موضوع پاسخ دهد، چرا که زمانه به قدری سخت و دشوار است که نمیتواند از آنچه که باعث این وضعیت شده، سخنی بگوید.
گر آسمان چو مخالف نداردت طاعت
وگر زمین چو موافق نیاردت عصیان
هوش مصنوعی: اگر آسمان با تو مخالف باشد، هیچگاه از آن اطاعت نکن و اگر زمین با تو هماهنگ باشد، هرگز بر آن سرکشی نکن.
سیاست تو کند اختران آن اخگر
عنایت تو کند خارهای این ریحان
هوش مصنوعی: سیاست تو به گونهای است که ستارهها را کند و عنایت تو میتواند خارهای این گل خوشبو را نرم کند.
بزرگوارا احوال دهر یکسان نیست
که بد چو نیک نزاید ز دفتر حدثان
هوش مصنوعی: زمان همیشه یکسان نیست و در زندگی، اتفاقات خوب و بد هر دو رخ میدهند. از این رو، نباید از رخدادهای نامطلوب ناامید شد، زیرا ممکن است از دل آنها چیزهای مثبت به وجود آید.
زمانه را به همه عمر یک خطا افتاد
بر آستان خداوند و درگه سلطان
هوش مصنوعی: در طول زندگیام، تنها یک اشتباه کردم و آن این بود که به درگاه خداوند و در حضور پادشاهی رفتن.
به حکم شرعش کافر مدان به یک زلت
ز روی عفوش طاغی مخوان به یک طغیان
هوش مصنوعی: به خاطر یک لغزش کوچک او را کافر ندان و به خاطر یک طغیان تنها به او لقب طاغی نده.
به عذر ماضی تا کین ز خصم بستاند
نشسته بر سر پایست و بر سر پیمان
هوش مصنوعی: تا زمانی که کینههای گذشته از دشمن گرفته نشود، باید بر سر از خودداری و پایبندی به مشترکات نشسته و استوار بماند.
چنان ز خواب کند بازشان که کس پس از این
خیال نیز نبیند به خواب در زیشان
هوش مصنوعی: او به قدری خواب را از آنها دور میکند که هیچکس پس از این، حتی در خواب هم آن خیال را نمیبیند.
نه دیر زود که خر بندگان لشکرگاه
به پالهنگ ببندند گردن الخان
هوش مصنوعی: اگرچه زمان و تأخیر در مراسم و رویدادها ممکن است رخ دهد، اما در نهایت، کسانی که به خدمت میپردازند، به جایگاه خود بازمیگردند و به وظایفشان ادامه میدهند. این نشان از ضرورت و بازگشت به اسرار زندگی دارد.
چنان شود که شود موی بر تنش مسمار
چنان شود که شود پوست بر تنش زندان
هوش مصنوعی: به هر حالتی که پیش بیاید، موهای بدنش مانند میخهایی خواهد بود، و همچنین پوستش به گونهای میشود که زندانی برای اوست.
به هر دیار که باشد مقام آن ملعون
به هر مقام که باشد مکان آن شیطان
هوش مصنوعی: به هر جایی که آن شخص نفرینشده قرار داشته باشد، در هر موقعیتی که باشد، آن مکان متعلق به شیطان است.
به تف تیغ ز آبش برآورند بخار
به نعل اسب ز خاکش برآورند دخان
هوش مصنوعی: از آب، بخار بهوسیلهی گرمای تیغ تیغشکن بهوجود میآید و از خاک، دودی بر اثر فشار نعل اسب ایجاد میشود.
همیشه تا ز ورای کمال نیست کمال
همیشه ز ورای سپهر نیست مکان
هوش مصنوعی: کمال و تعالی همیشه در دسترس نیست و به آسانی قابل دستیابی نیست. همچنین، کمال و اعلای وجود تنها در یک مکان خاص یا در یک زمان ویژه قرار ندارد و میتواند در جاهای مختلف و در زمانهای مختلف تحقق یابد.
همیشه باد مکان تو از ورای سپهر
همیشه باد کمال تو ایمن از نقصان
هوش مصنوعی: همیشه جای تو فراتر از آسمان است و کمال تو از هر نوع کمبود و نقصی محفوظ و ایمن است.
کشیده جامهٔ جاه ترا دوام طراز
نوشته نامهٔ عمر ترا ابد عنوان
هوش مصنوعی: لباس مقام تو دوامی دارد و نوشته عمر تو همیشه عنوانی خواهد داشت.
حاشیه ها
1401/10/13 07:01
جهن یزداد
شکر بشکر نهم در دهان مژده دهان

انوری