گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲ - در مدح ابوالفتح طاهربن مظفر وزیر

به حکم دعوی زیج و گواهی تقویم
شب چهارم ذی حجهٔ سنهٔ ثامیم
شبی که بود شب هفدهم ز ماه ایار
شبی که بود نهم شب ز تیر ماه قدیم
نماز دیگر یکشنبه بود از بهمن
که بی و دال سفندارمذ بد از تقویم
چو درگذشت ز شب هشت ساعت رصدی
بر آن قیاس که رای منجمست و حکیم
بجزو اصل رسید آفتاب نه گردون
بخیر در نهم آفتاب هفت اقلیم
خدایگان وزیران که جز کمال خدای
نیافت هیچ صفت بر کمال او تقدیم
سپهر فتح ابوالفتح طاهر آنکه سپهر
ابد ز زادن امثال او شدست عقیم
نه صاحبی ملکی کز ممالک شرفش
کمینه گلشن و گلخن چو جنتست و جحیم
برد ز دردی لطفش حسد شراب طهور
کند ز شدت قهرش حذر عذاب الیم
ز مرتبت فلک جاه او چنان عالی
که غصه‌ها خورد از کبریاش عرش عظیم
به خاصیت حرم عدل او چنان ایمن
که طعن‌ها کشد از رکنهاش رکن حطیم
به بندگیش رضا داده کائنا من کان
به طوع و رغبت و حسن تمام و قلب سلیم
زهی ز روی بقا در بدایت دولت
زهی ز وجه شرف در نهایت تعظیم
اگر خیال تو در خواب دیده می‌نشدی
شبیه تو چو شریک خدای بود عدیم
تویی که خشم تو بر جرم قاهریست مصیب
تویی که عفو بر خشم قادریست رحیم
کریم ذات تو در طی صورت بشری
تبارک‌الله گویی که رحمتیست جسیم
تو منتقم نه‌ای از چه از آنکه در همه عمر
خلاف تو نه مخالف قضا نکرد از بیم
نه یک سؤال تو آید در انتقام درست
نه یک جواب تو آید در احتشام سقیم
نسیم لطف تو با خاک اگر سخن گوید
حیات و نطق پذیرد ازو عظام رمیم
سموم قهر تو با آب اگر عتاب کند
پشیزه داغ شود بر مسام ماهی شیم
به تیغ کره تو بازوی روزگار به حکم
نعوذ بالله جان را زند میان به دو نیم
ز استقامت رای تو گر قضا کندی
دقیقه‌ای فلک المستقیم را تفهیم
بماندی الف استواش تا به ابد
ز شرم رای تو سر پیش درفکنده چو جیم
گل قضا و قدر نادریده غنچه هنوز
تبسمت ز نهانش خبر دهد ز نسیم
به عهد نطق تو نز خاصیت دهان صدف
نفس همی نزند بل ز ننگ در یتیم
ملامت نفست می‌برد دعای مسیح
غرامت قلمت می‌کشد عصای کلیم
مسیر کلک تو در معرض تعرض خصم
مثال جرم شهابست و رجم دیو رجیم
چه قایلست صریرش که از فصاحت او
سخن پذیرد جذر اصم به گوش صمیم
بشست خلقت آتش به آب خلق تو روی
که در اضافهٔ طبع نعامه گشت نعیم
ببست باد خزان بادم حسود تو عهد
که در برابر ابر بهار گشت لئیم
صبا نیابت دست تو گر به دست آرد
کنار حرص کند پر کف چنار ز سیم
بزرگوارا با آنکه آب گفتهٔ من
ز لطف می‌ببرد آب کوثر و تسنیم
به خاکپای تو گر فکرتم به قوت علم
نطق زند مگرش جاه تو کند تعلیم
ثنای تو به تحیر فکنده وهم مرا
اگرچه نقطهٔ موهوم را کند تقسیم
ورای لطف خداوند چیست لفظ خدای
زبان در آن نکنم کان تجاوزیست ذمیم
لطیفه‌ای بشنو در کمال خود که در آن
ملوک نه که ملک هم مرا کند تسلیم
وگر برسم خداوند گویمت مثلا
چنان بود که کسی گوید آفتاب کریم
مرا ادب نبود خاصه در مقام ثنا
حلیم گفتن کوه ارچه وصف اوست قدیم
که بر زبان صدا از طریق طیره‌گری
مداهنت نکند باز گویدم که حلیم
خدای داند و کس چون خدای نیست که نیست
کسی به وصف تو عالم به جز خدای علیم
همیشه تا نکند گردش زمانه مقام
به کام خویش همی باش در زمانه مقیم
عریض عرصهٔ عز ترا سپهر نظیر
طویل مدت عمر ترا زمانه ندیم
بمان ز آتش غوغای حادثات مصون
چنان کز آتش نمرود بود ابراهیم
موافقان تو بر بام چرخ برده علم
مخالفان ترا طبل ماده زیر گلیم
مبارک آمد تحویل و انتهات چنان
که اقتدا و تولا کند بدو تقویم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به حکم دعوی زیج و گواهی تقویم
شب چهارم ذی حجهٔ سنهٔ ثامیم
هوش مصنوعی: به موجب سند و گواهی که در تقویم به ثبت رسیده، باید به تاریخ چهارم ذی‌الحجه سال ۳۸ هجری قمرى توجه کنیم.
شبی که بود شب هفدهم ز ماه ایار
شبی که بود نهم شب ز تیر ماه قدیم
هوش مصنوعی: شبی که شب هفدهم از ماه ایار بود، همان شبی که نهمین شب از ماه تیر قدیم بود.
نماز دیگر یکشنبه بود از بهمن
که بی و دال سفندارمذ بد از تقویم
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه، نمازی دیگر بود که بیست و پنجم بهمن، مطابق با ماه فردوس، در تقویم نوشته شده بود.
چو درگذشت ز شب هشت ساعت رصدی
بر آن قیاس که رای منجمست و حکیم
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان می‌رسد و زمان هشت ساعت می‌گذرد، به تماشای آسمان می‌پردازم و به دقت به مشاهدات و محاسبات نجومی و علوم حکمت توجه می‌کنم.
بجزو اصل رسید آفتاب نه گردون
بخیر در نهم آفتاب هفت اقلیم
هوش مصنوعی: جز به اصل و ذات خود نمی‌رسد آفتاب، نه به دنیای فانی، بلکه در نهمین آفتاب، روشنی‌اش به هفت اقلیم می‌تابد.
خدایگان وزیران که جز کمال خدای
نیافت هیچ صفت بر کمال او تقدیم
هوش مصنوعی: وزیران و گران‌م ranked در نزد خدایگان، هیچ صفتی را برتر از کمال الهی نمی‌یابند و فقط به همین کمال و بی‌نقصی او توجه دارند.
سپهر فتح ابوالفتح طاهر آنکه سپهر
ابد ز زادن امثال او شدست عقیم
هوش مصنوعی: آسمان پیروزی، ابوالفتح طاهر است؛ فردی که باعث شده آسمان جاودان، دیگر نتواند امثال او را به دنیا بیاورد و نابود شود.
نه صاحبی ملکی کز ممالک شرفش
کمینه گلشن و گلخن چو جنتست و جحیم
هوش مصنوعی: هیچ صاحب ملکی وجود ندارد که از نظر شرافت، ملکش به اندازه یک گلستان یا باغچه هم کم باشد. آن ملک مانند بهشت و جهنم است.
برد ز دردی لطفش حسد شراب طهور
کند ز شدت قهرش حذر عذاب الیم
هوش مصنوعی: از دردهایی که بر دل دارم، محبت او مرا تسکین می‌بخشد، و از شدت خشمی که دارد، باید حذر کرد تا از عذاب سخت دور بمانم.
ز مرتبت فلک جاه او چنان عالی
که غصه‌ها خورد از کبریاش عرش عظیم
هوش مصنوعی: جایگاه او در آسمان به قدری بلند و والا است که حتی عرش بزرگ به خاطر عظمتی که دارد، دچار غصه و اندوه می‌شود.
به خاصیت حرم عدل او چنان ایمن
که طعن‌ها کشد از رکنهاش رکن حطیم
هوش مصنوعی: در فضای امن و آرامش بخش حرم او، به قدری احساس امنیت می‌کنم که می‌تواند هر گونه انتقاد و سرزنش را از چهارچوب‌های خود تحمل کند.
به بندگیش رضا داده کائنا من کان
به طوع و رغبت و حسن تمام و قلب سلیم
هوش مصنوعی: او به بندگی خداوند با رضایت و محبت و با کمال و قلبی خالص رضایت داده است.
زهی ز روی بقا در بدایت دولت
زهی ز وجه شرف در نهایت تعظیم
هوش مصنوعی: چه زیباست که از روی بقا در آغاز حکومت، و چه باعظمت است که از چهره‌ برازندگی در اوج احترام و ارادت دیده می‌شود.
اگر خیال تو در خواب دیده می‌نشدی
شبیه تو چو شریک خدای بود عدیم
هوش مصنوعی: اگر خواب تو را نمی‌دیدم، شبیه تو را به عنوان شریک خدا نمی‌توانستم تصور کنم.
تویی که خشم تو بر جرم قاهریست مصیب
تویی که عفو بر خشم قادریست رحیم
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که خشم تو بر گناه تسلط دارد و در عین حال، بخشش تو بر خشم و قدرت فرمايشی که رحمتش بی‌نظیر است، غلبه می‌کند.
کریم ذات تو در طی صورت بشری
تبارک‌الله گویی که رحمتیست جسیم
هوش مصنوعی: ذات بخشنده تو که در قالب انسانی تجلی کرده است، گویی مظهر رحمت بزرگی است که مورد ستایش قرار گرفته است.
تو منتقم نه‌ای از چه از آنکه در همه عمر
خلاف تو نه مخالف قضا نکرد از بیم
هوش مصنوعی: تو از کسی انتقام نمی‌گیری که در طول عمرش هیچ وقت با تقدیر تو مخالفت نکرده است و از ترس حوادث زشت، همیشه راه درست را انتخاب کرده است.
نه یک سؤال تو آید در انتقام درست
نه یک جواب تو آید در احتشام سقیم
هوش مصنوعی: نه انتقام به درستی مطرح می‌شود و نه پاسخی در شأن و احترام وجود دارد.
نسیم لطف تو با خاک اگر سخن گوید
حیات و نطق پذیرد ازو عظام رمیم
هوش مصنوعی: اگر نسیم محبت تو با خاک صحبت کند، آن خاک نیز جان می‌گیرد و به حیات و سخن‌گویی درمی‌آید.
سموم قهر تو با آب اگر عتاب کند
پشیزه داغ شود بر مسام ماهی شیم
هوش مصنوعی: اگر خشم تو مانند بادهای سمی با آب همراه شود، حتی یک ذره هم از داغی بر اندام ماهی در امان نخواهد ماند.
به تیغ کره تو بازوی روزگار به حکم
نعوذ بالله جان را زند میان به دو نیم
هوش مصنوعی: زمانه همچون تیغی برنده است که با دستور خداوند، جان آدمی را به دو نیم می‌کند.
ز استقامت رای تو گر قضا کندی
دقیقه‌ای فلک المستقیم را تفهیم
هوش مصنوعی: اگر تصمیم تو بر این باشد که در برابر مصائب استقامت کنی، حتی لحظه‌ای می‌تواند پهنه هستی را تحت تأثیر قرار دهد و به وضوح معنای آن را به دیگران انتقال دهد.
بماندی الف استواش تا به ابد
ز شرم رای تو سر پیش درفکنده چو جیم
هوش مصنوعی: تا ابد در این حال باقی می‌ماند، چون شرم برآمدن از مقام تو سرش را خم کرده است.
گل قضا و قدر نادریده غنچه هنوز
تبسمت ز نهانش خبر دهد ز نسیم
هوش مصنوعی: گل سرنوشت هنوز شکوفا نشده، و لبخندش از درونش به وزش نسیم خبر می‌دهد.
به عهد نطق تو نز خاصیت دهان صدف
نفس همی نزند بل ز ننگ در یتیم
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که سخن تو به اندازه‌ای ارزشمند و خاص است که حتی بیمارترین و بی‌دفاع‌ترین موجودات نیز قادر به بیان آن نیستند. در واقع، قدرت کلام تو آنچنان بی‌نظیر است که حتی یک صدف هم نمی‌تواند به خوبی آن را بگوید و فقط در برابر عظمت آن به شرم می‌آید.
ملامت نفست می‌برد دعای مسیح
غرامت قلمت می‌کشد عصای کلیم
هوش مصنوعی: سرزنش کردن نفس، مانند دعای مسیح است که انسان را به سمت روشنایی و نجات می‌برد و در عین حال، عذاب وجدان و خطاهایی که در زندگی مرتکب شده‌ایم، مانند عصای کلیم، ما را به یاد می‌آورد و وادار به توبه و جبران کردن می‌کند.
مسیر کلک تو در معرض تعرض خصم
مثال جرم شهابست و رجم دیو رجیم
هوش مصنوعی: مسیر و راهی که تو انتخاب کردی، مانند یک شهاب در آسمان است که تحت تاثیر حمله دشمنان قرار دارد، درست مانند سنگی که به سوی یک دیو شوم پرتاب می‌شود.
چه قایلست صریرش که از فصاحت او
سخن پذیرد جذر اصم به گوش صمیم
هوش مصنوعی: صدا و سخن او چنان تأثیرگذار است که حتی سنگ صبور نیز می‌تواند از شنیدن آن شگفت‌زده شود.
بشست خلقت آتش به آب خلق تو روی
که در اضافهٔ طبع نعامه گشت نعیم
هوش مصنوعی: آتش خلقت را با آب وجود تو شستشو دادند، زیرا که در فطرت و ذات تو، طعم خوشبویی و لذت زندگی پدید آمده است.
ببست باد خزان بادم حسود تو عهد
که در برابر ابر بهار گشت لئیم
هوش مصنوعی: بادهای خزان به عشق من حسادت می‌ورزند، چون در برابر باران‌های بهار نمایان‌گر ناپاکی و حریف‌نوازی‌اند.
صبا نیابت دست تو گر به دست آرد
کنار حرص کند پر کف چنار ز سیم
هوش مصنوعی: اگر نسیم، دست تو را به دست آورد، باید در کنار آن حرص کند و با یادآوری، زیبایی چنار را از نقره و سیم بسازد.
بزرگوارا با آنکه آب گفتهٔ من
ز لطف می‌ببرد آب کوثر و تسنیم
هوش مصنوعی: ای بزرگواری، با اینکه آب سخن من با لطف و محبتش از آب کوثر و تسنیم برتر است.
به خاکپای تو گر فکرتم به قوت علم
نطق زند مگرش جاه تو کند تعلیم
هوش مصنوعی: اگر به پای تو فکر کنم، علم و دانش من هم نمی‌تواند به اندازه مقام و جایگاه تو سخن بگوید؛ زیرا علم تو برتر و آموزه‌های تو قوی‌تر است.
ثنای تو به تحیر فکنده وهم مرا
اگرچه نقطهٔ موهوم را کند تقسیم
هوش مصنوعی: ستایش تو به قدری مرا متعجب کرده که حتی اگر نقطه‌ای خیالی را هم تقسیم کنم، باز هم نمی‌توانم به درستی آن را درک کنم.
ورای لطف خداوند چیست لفظ خدای
زبان در آن نکنم کان تجاوزیست ذمیم
هوش مصنوعی: فراتر از رحمت و لطف خداوند، هیچ واژه‌ای نمی‌تواند حق توصیف او را ادا کند، زیرا هرگونه تلاش برای بیان این عظمت، نادرست و ناپسند است.
لطیفه‌ای بشنو در کمال خود که در آن
ملوک نه که ملک هم مرا کند تسلیم
هوش مصنوعی: قصه‌ای زیبا بشنو درباره کمال و فضیلت که در آن حتی پادشاهان نیز به عظمت و شکوه آن تسلیم می‌شوند.
وگر برسم خداوند گویمت مثلا
چنان بود که کسی گوید آفتاب کریم
هوش مصنوعی: اگر به درگاه خداوند برسم، می‌گویم که مانند این است که کسی بگوید آفتاب با کرم و بزرگواری است.
مرا ادب نبود خاصه در مقام ثنا
حلیم گفتن کوه ارچه وصف اوست قدیم
هوش مصنوعی: من آداب و رسوم خاصی ندارم، به‌ویژه وقتی قرار است کسی را ستایش کنم. مانند کوهی است که هرچند قدیمی است، اما نمی‌توانم به خوبی وصفش کنم.
که بر زبان صدا از طریق طیره‌گری
مداهنت نکند باز گویدم که حلیم
هوش مصنوعی: به زبان نمی‌آورم که به خاطر نازک‌خیالی و ملایمت، چه احساساتی در دل دارم. دوباره می‌گویم که من انسان حلیمی هستم.
خدای داند و کس چون خدای نیست که نیست
کسی به وصف تو عالم به جز خدای علیم
هوش مصنوعی: فقط خداوند می‌داند و هیچ‌کس مانند خدا نیست، چون کسی وجود ندارد که به وصف تو آشنا باشد جز خداوند دانا.
همیشه تا نکند گردش زمانه مقام
به کام خویش همی باش در زمانه مقیم
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که زمان تغییر نکند و موقعیت تو را تحت تأثیر قرار ندهد، در زندگی خود به خوبی و آرامش بگذران.
عریض عرصهٔ عز ترا سپهر نظیر
طویل مدت عمر ترا زمانه ندیم
هوش مصنوعی: فراخ بودن عرصهٔ افتخارت همچون آسمان است و زمانه به اندازهٔ طول عمر تو، همدست و یار توست.
بمان ز آتش غوغای حادثات مصون
چنان کز آتش نمرود بود ابراهیم
هوش مصنوعی: بمان در ایمنی از آتش مشکلات و حوادث، مانند ابراهیم که از آتش نمرود در امان بود.
موافقان تو بر بام چرخ برده علم
مخالفان ترا طبل ماده زیر گلیم
هوش مصنوعی: دوستان و حامیان تو در اوج و بالای دنیا علم و دانش را به نمایش می‌گذارند، در حالی که مخالفان تو در زیر پرده و به صورت پنهانی در حال فعالیت هستند.
مبارک آمد تحویل و انتهات چنان
که اقتدا و تولا کند بدو تقویم
هوش مصنوعی: خوش آمدید به شروع جدیدی که با تغییر فصل و زمان همراه است، مانند زمانی که به یک چیز جدیدی پیوسته و از آن تبعیت می‌کنیم.