قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در صفت بارگاه ملک الوزرا مخلصالدین از زبان صفه
من که این صفهٔ همایونم
دایهٔ خاک و طفل گردونم
در نهاد از فلک نمودارم
در علو از زمانه بیرونم
از شرف پاسبان کهسارم
وز شرف پادشاه هامونم
نه ز سعی جمال محرومم
نه به قوت کمال مغبونم
در قیامت به صد زبان همه شکر
پای مرد سدید حمدونم
آنکه آن دارد از زمانه منم
که به قامت الف به خم نونم
با چنین فر و زیب و حسن و جمال
که چو لیلی بسی است مجنونم
چه شود گر بزرگواری شد
زایر سدهٔ همایونم
تا بیفزود گرد دامن او
آب روی جمال میمونم
مخلصالدین که نام و ذاتش را
حوت گردون و حوت ذوالنونم
آنکه با دست گوهرافشانش
قسمت رزق را چو قانونم
با دل او عدیل دریابم
با کف او نظیر جیحونم
آنکه ز اقبال او هر آیینه
صدف چند در مکنونم
از یکی کان حسن اخلاقم
وز دگر بحر نطق موزونم
در چو من کس کمان قصد مکش
کز تو در انتقام افزونم
گنج قارون به کس دهم ندهم
تا نشد جای حبس قارونم
دعویی میکنم که در برهان
نشود زرد روی گلگونم
خود خلاف از میانه برداریم
تو نه گرگی و من نه شعمونم
تا که گوید ترا که مردودی
تا که گوید مرا که معطونم
با من این دوست این چه بوالعجبی است
آشنا شو نه ناکس دونم
من چنان بودهام که اکنونی
تو چنان بودهای که اکنونم
گر بر این مایه اختصار کنی
هم تو بینی که در وفا چونم
ورنه میدان که به روز فنا
معتکف بر در شبیخونم
یک زمان ساکنت رها نکنم
تا ز سکان ربع مسکونم
یا ز غیرت هدر کنم خونت
یا به طوفان تلف شود خونم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در شکر مجلس صاحب ناصرالدین: ای بارگاه صاحب عادل خود این منمقصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰ - مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی: آفرین باد بر چو تو مخدوم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من که این صفهٔ همایونم
دایهٔ خاک و طفل گردونم
هوش مصنوعی: من که این جایگاه باعظمت را دارم، مانند دایهای هستم که از خاک تغذیه میکند و به گردونهٔ زندگی رونق میبخشد.
در نهاد از فلک نمودارم
در علو از زمانه بیرونم
هوش مصنوعی: من از فطرت خودم نشأت گرفتهام و در اوج هستی از دنیای زمانه فراتر رفتهام.
از شرف پاسبان کهسارم
وز شرف پادشاه هامونم
هوش مصنوعی: من به خود میبالم که مانند پاسبان کوهها هستم و همچنین به خاطر شرف و مقام پادشاهی که بر هامون دارم.
نه ز سعی جمال محرومم
نه به قوت کمال مغبونم
هوش مصنوعی: نه به خاطر تلاش برای زیبایی از چیزی محرومم و نه به خاطر قدرت و کمال، از چیزی متضرر شدهام.
در قیامت به صد زبان همه شکر
پای مرد سدید حمدونم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، با هزار زبان مختلف، همه به ستایش و شکرگزاری از مردی که با قدرت و استقامت خود، به نیکی و فضیلت شناخته میشود، مشغول خواهند بود.
آنکه آن دارد از زمانه منم
که به قامت الف به خم نونم
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که به خاطر ویژگیها و خویش، در زندگیام از زمانه خودم متمایز هستم، به گونهای که مثل حرف الف ایستادهام و به وضعیتی مانند خم نون رسیدهام.
با چنین فر و زیب و حسن و جمال
که چو لیلی بسی است مجنونم
هوش مصنوعی: با این همه زیبایی و جذابیت که داری، مثل لیلی، مرا دیوانه کردهای.
چه شود گر بزرگواری شد
زایر سدهٔ همایونم
هوش مصنوعی: چه مشکلی دارد اگر بزرگمردی زائری از سدهٔ همایونم باشد؟
تا بیفزود گرد دامن او
آب روی جمال میمونم
هوش مصنوعی: من میخواهم با نزدیک شدن به او، زیبایی و جلوهام را بیشتر کنم.
مخلصالدین که نام و ذاتش را
حوت گردون و حوت ذوالنونم
هوش مصنوعی: مخلصالدین با نام و ذاتش به ماهی بزرگ آسمانی و ماهی یونس اشاره میکند.
آنکه با دست گوهرافشانش
قسمت رزق را چو قانونم
هوش مصنوعی: کسی که با دستان پر از جواهرش، روزی را میان مردم تقسیم میکند، مانند یک قانون عمل میکند.
با دل او عدیل دریابم
با کف او نظیر جیحونم
هوش مصنوعی: با دل او مانند دریا و با دست او همانند جیحون هستم.
آنکه ز اقبال او هر آیینه
صدف چند در مکنونم
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر خوش شانسیاش در دلم چندین گوهر نهفته است.
از یکی کان حسن اخلاقم
وز دگر بحر نطق موزونم
هوش مصنوعی: من از یک طرف به خاطر حسن اخلاقم شناخته میشوم و از طرف دیگر به خاطر سخنان موزونی که میگویم.
در چو من کس کمان قصد مکش
کز تو در انتقام افزونم
هوش مصنوعی: در میان افرادی چون من، کسی را هدف قرار نده؛ زیرا نتیجه انتقام من از تو بسیار بیشتر خواهد بود.
گنج قارون به کس دهم ندهم
تا نشد جای حبس قارونم
هوش مصنوعی: من هرگز گنج قارون را به کسی نخواهم داد، مگر اینکه خودم در جایگاهی مشابه او قرار بگیرم.
دعویی میکنم که در برهان
نشود زرد روی گلگونم
هوش مصنوعی: من لحن و دعای خاصی دارم که نتواند موجب رسوایی من شود و چهرهام را زرد کند بلکه باید رنگی خوشایند و زیبا داشته باشد.
خود خلاف از میانه برداریم
تو نه گرگی و من نه شعمونم
هوش مصنوعی: ما باید از دلخوریها و مشکلات فاصله بگیریم، چون نه تو موجود خطرناکی هستی و نه من.
تا که گوید ترا که مردودی
تا که گوید مرا که معطونم
هوش مصنوعی: تا وقتی که کسی به تو بگوید پذیرش نشدهای، من هم اینجا هستم که بگویم به من اعتماد نداشته باش.
با من این دوست این چه بوالعجبی است
آشنا شو نه ناکس دونم
هوش مصنوعی: این دوست با من چه شگفتیهایی دارد، بیا و با من آشنا شو، من او را ناشایسته و بیارزش نمیدانم.
من چنان بودهام که اکنونی
تو چنان بودهای که اکنونم
هوش مصنوعی: من به شکلی بودهام که هم اکنون تو نیز به همان شکل هستی.
گر بر این مایه اختصار کنی
هم تو بینی که در وفا چونم
هوش مصنوعی: اگر بر این نکته کمی تأمل کنی، خودت میفهمی که در وفاداری چگونه هستم.
ورنه میدان که به روز فنا
معتکف بر در شبیخونم
هوش مصنوعی: اگرچه میدانی که در روز نابودی، من در دامن خطر و ناامنی قرار دارم، من همچنان به آن مشغولم.
یک زمان ساکنت رها نکنم
تا ز سکان ربع مسکونم
هوش مصنوعی: مدتهاست که آرامش خود را ترک نمیکنم تا از این جا که در آن هستم، خارج نشوم.
یا ز غیرت هدر کنم خونت
یا به طوفان تلف شود خونم
هوش مصنوعی: یا به خاطر غیرتم خون تو را میریزم، یا اینکه خون خودم به باد خواهد رفت.

انوری