گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح صاحب جلال‌الدین احمدبن مخلص

ای به استحقاق شاه شرق را قایم مقام
وز قدیم‌الدهر شاهان پیشوای خاص و عام
قدر تو کیوان و او را مشتری در کوکبه
رای تو خورشید و او را آسمان در اهتمام
فتنه‌ها از بخت بیدار تو در زندان خواب
تیغها از عهدهٔ کلک تو در حبس نیام
کلک تو جذر اصم را بشنواند از صماخ
هرچه بر شاخ خواطر از سخن پخته است و خام
گوش گردون بر صریر کلک تو دانی ز چیست
زانکه در ترتیب عالم کلک تست او را امام
راستی به با کف و کلک تو بیرون برده‌اند
نام صاحب از کفاة و نام حاتم از کرام
ملک را حبل متین جز دامن جاهت نبود
لاجرم تنبیهش افتاد و بدو کرد اعتصام
تا چه فعالی که چرخ مستبد هرگز نداد
در یکی فرمان میان امر و نهیت التیام
رتبت تو بر تو مقصورست چون خورشید و نور
چون تویی را از وزارت کی فزاید احترام
زاسمان قرآن تمام آمد هم از بدو نزول
آنکه می‌گوید هم از تذهیب مصحف شد تمام
ای ترا در سلک بیعت هم ضعیف و هم قوی
وی ترا در داغ طاعت هم خواص و هم عوام
لطف تو از قهر تو پیدا چو آب اندر زجاج
عفو تو در خشم تو پنهان چو مغز اندر عظام
مسندت گر جوهری قایم به ذات آمد رواست
عقل ازین تسلیم هرگز باز پس ننهاد گام
ملک و ملت چون عرض شد باری اندر جنب او
زانکه هست این هردو را دایم بدین مسند قوام
بدر در اصل لغت ماه تمام آمد ولیک
تو نه آن بدری بگویم تو کدامی او کدام
تو تمام با ثباتی باز بدر آسمان
از دو نقصان در تحیر از خلف هم از امام
پایهٔ قدر ترا از مه نشان می‌خواستم
گفت او تن کی دهد با ما در این خلقان خیام
سبز خنگ آسمان در زیر زرین قدر تست
زان ز ماهش نعل کردستند و از پروین ستام
دایهٔ جود ترا گفتم کرا خواهی رضیع
گفت باری آز را کو نیست امکان فطام
ابر را گفتم چه گویی در محیط دست او
گفت هان درمی‌کشی یا نه زبانت را به کام
گفتمش چون گفت هرگز دیده‌ای ای ساده‌دل
فتوی از محض کرم مفتی ز ابنای لئام
رعد را معنی دیگر نیست الا قهقهه
برق چون در نسبت دستش نخندد بر غمام
تا چه کردستند بحر و کان به جای دست او
این چنین کو می‌کشد زین هر دو مسکین انتقام
صاحبا صدرا خداوندا چه خوانم در ندات
کز علو پایه وصفت می‌نگنجد در کلام
می‌نیارم از ره فکرت رسیدن در تو وای
چون توان بر آسمان آخر شدن از راه بام
خسرو صاحب‌قران طوطی که از انصاف تو
باز را تیهو هوا خواهست و شاهین را حمام
ملک او را هست رایت چون سکندر را خضر
تیغ او را هست کلکت چون ملکشه را نظام
هرکجا با تیغ چونان شد چنین کلکی قرین
چرخ در فرمان بری بالله اگر خاید لگام
هرکجا تیغی چنان کلک چنین را شد معین
فتنه‌جو در خوابگه حقا اگر سازد مقام
تیغ او کلک ترا هر ساعتی گوید ببین
کار من کشور گشادن کار تو دادن نظام
آن حشم کز اختیار آسمان بیرون شدند
داده‌اند اکنون به دست اختیار تو زمام
وان کسان کابنای شاهانشان غلامی کرده‌اند
گشته‌اند اکنون به سمع و طاعتت یکسر غلام
آنکه زر شد در مسام کان ز بیم او عرق
می‌رود رازش کنون پیشت عرق‌وار از مسام
وانکه نشنیدی پیام آیتی در شان عدل
می‌برد اکنون ز عدلت سوی مظلومان پیام
تا نه بس گر تو بوی در خدمت این پادشاه
من همی بینم که زاید توامان جاهت مدام
سکه را لب گشته از شادی نامش خنده‌ناک
خطبه را رخ گشته از تاثیر ذکرش لعل‌فام
ملک را رای تو گر افزون کند نشگفت ازآنک
صید کم ناید چو مستظهر بود از دانه دام
عالمی معمور خواهد شد ز عدل تو چنانک
عون تو بیرون نهد رخت خرابی از مدام
صاحبا من بنده را بی‌خدمت میمون تو
هیچ شب حامل نشد الا به صبحی همچو شام
گرچه انعام تو عام آمد ادای شکر آن
خاصه اندر ذمت من بنده دارد حکم وام
زانکه بر من همچو روزی دایم و بی‌سابقه است
خرد باشد این چنین انعام وانگه بر دوام
گرچه سوسن ده‌زبان گردم چو بلبل صد لغت
هم نیارم کرد تا باشم به شکر آن قیام
از فلک با این همه گرد در همایون خدمتت
مدتی باشم طبیعی چون دگر یاران به کام
گرنه از آب سخن پیدا کنم سحر حلال
در مدیحت بر تنم باد جهان بادا حرام
ای حروف آفرینش را کمال تو الف
وانگهش از لاجورد سرمدی بر چهره لام
ای از آن برتر که در طی زبان آید ثنات
هرچه مدحست اندرین مصراع گفتم والسلام
تا نباشد چاره هرگز بعد را از اتصال
تا نباشد چاره هرگز جسم را از انقسام
منقسم خاطر مبادی هرگز از گردون دون
متصل اقبال بادی دایم از اجرام رام
از بهشتت باد ساقی وز رحیقت باد می
از سپهرت باد مجلس وز هلالت باد جام
از اقالیم نفاذ تو توقف را خروج
در گلستان بقای تو تباهی را ز کام
از وجودت جاودان سعد علو پاینده ذات
یعنی از هستیت مسعود و علی پاینده نام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای به استحقاق شاه شرق را قایم مقام
وز قدیم‌الدهر شاهان پیشوای خاص و عام
هوش مصنوعی: ای کسی که به حق شایسته مقام شاهی هستی و جانشین شاهان شرق، تو پیشوای خاص و عام مردمان از زمان‌های دور هستی.
قدر تو کیوان و او را مشتری در کوکبه
رای تو خورشید و او را آسمان در اهتمام
هوش مصنوعی: تو مانند کیوان (زحل) هستی و آن شخص مانند مشتری، در حالی که در جایگاه تو خورشید می‌درخشد و آن شخص، آسمان است که به تو توجه دارد.
فتنه‌ها از بخت بیدار تو در زندان خواب
تیغها از عهدهٔ کلک تو در حبس نیام
هوش مصنوعی: مشکلات و چالش‌ها به خاطر بیداری و آگاهی تو به وجود آمده‌اند، اما تو در حالی که خودش را به خواب زده‌ای، توانسته‌ای از پس همه آن‌ها برآیی.
کلک تو جذر اصم را بشنواند از صماخ
هرچه بر شاخ خواطر از سخن پخته است و خام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فقط با صدای لطیف و زیبا تو می‌توان احساسات و افکار مختلفی را در دل دیگران برانگیخت. هر چیزی که در ذهن دیگران وجود دارد، چه بالغ و چه ناپخته، به وسیله توانایی‌های تو در بیان منتقل می‌شود.
گوش گردون بر صریر کلک تو دانی ز چیست
زانکه در ترتیب عالم کلک تست او را امام
هوش مصنوعی: گوش آسمان به صدای قلم تو گوش می‌دهد و می‌دانی این صدا از چیست، زیرا در نظم و ترتیب عالم، قلم تو رهبری آن را بر عهده دارد.
راستی به با کف و کلک تو بیرون برده‌اند
نام صاحب از کفاة و نام حاتم از کرام
هوش مصنوعی: واقعاً به خاطر فریب و تزویر تو، نام صاحب و حاتم را از لیست نیکان حذف کرده‌اند.
ملک را حبل متین جز دامن جاهت نبود
لاجرم تنبیهش افتاد و بدو کرد اعتصام
هوش مصنوعی: تنها چیزی که می‌تواند پادشاه را به خوبی حمایت کند، تنها مقام و موقعیت اوست. از این رو، ناچار شد که به این موضوع توجه کند و به آن چنگ بزند.
تا چه فعالی که چرخ مستبد هرگز نداد
در یکی فرمان میان امر و نهیت التیام
هوش مصنوعی: تا چه اندازه‌ای تو فعال هستی که چرخ سرنوشت هیچ‌گاه در هیچ فرمانی بین کار درست و نادرست آرامش نیافته است.
رتبت تو بر تو مقصورست چون خورشید و نور
چون تویی را از وزارت کی فزاید احترام
هوش مصنوعی: مقام و مرتبه تو به خودت محدود است، مانند خورشید و نوری که دارد. هیچ مقام و وزارتی نمی‌تواند برتری و احترام بیشتری به تو بدهد.
زاسمان قرآن تمام آمد هم از بدو نزول
آنکه می‌گوید هم از تذهیب مصحف شد تمام
هوش مصنوعی: از زمانی که قرآن نازل شده، تمام آسمان‌ها به آن مشغول هستند و این موضوع نه تنها از زمان آغاز نزول قرآن بلکه از زمانی که مصحف (کتابی که قرآن در آن نوشته شده) تزیین شده، قابل درک است.
ای ترا در سلک بیعت هم ضعیف و هم قوی
وی ترا در داغ طاعت هم خواص و هم عوام
هوش مصنوعی: تو در زمره افرادی هستی که به نوعی ارتباط و عهدی دارند، هم کسانی که ضعیف و ناتوانند و هم کسانی که قوی و توانا. در پذیرش و اطاعت تو نیز افرادی از طبقات مختلف جامعه وجود دارند، از خواص و مخصوصان گرفته تا عوام و مردم عادی.
لطف تو از قهر تو پیدا چو آب اندر زجاج
عفو تو در خشم تو پنهان چو مغز اندر عظام
هوش مصنوعی: محبت و لطف تو در میان قهر و خشم تو نمایان است، همان‌طور که آب در شیشه دیده می‌شود. همچنین، عفو و بزرگواری تو در خشم‌ات پنهان است، مانند مغز که در استخوان‌ها قرار دارد.
مسندت گر جوهری قایم به ذات آمد رواست
عقل ازین تسلیم هرگز باز پس ننهاد گام
هوش مصنوعی: اگر مقام تو از جوهر وجودی‌ات پایدار و ثابت باشد، درست است که عقل هرگز از این تسلیم بازنگردد و گام‌های خود را پس نکشد.
ملک و ملت چون عرض شد باری اندر جنب او
زانکه هست این هردو را دایم بدین مسند قوام
هوش مصنوعی: در صورتیکه سلطنت و ملت در کنار هم قرار گیرند، قدرت و استحکام هر دو به این ارتباط وابسته است. این دو همواره به این شکل در مقام و جایگاه خود باقی خواهند ماند.
بدر در اصل لغت ماه تمام آمد ولیک
تو نه آن بدری بگویم تو کدامی او کدام
هوش مصنوعی: در زبان عربی، "بدر" به معنی ماه کامل است، اما در اینجا به یک شخص اشاره دارد که فراتر از آنچه به عنوان ماه کامل شناخته می‌شود، است. شاعر از توانایی فرد مورد نظر صحبت می‌کند و به نوعی تعجب خود را از ویژگی‌های او ابراز می‌کند و می‌پرسد که او چه کسی است.
تو تمام با ثباتی باز بدر آسمان
از دو نقصان در تحیر از خلف هم از امام
هوش مصنوعی: تو همیشه در حال ثبات و استواری هستی، اما در عین حال، به خاطر دو نقص، در حیرت و چالش قرار داری. از گذشته و پیش‌رو، هر دو با هم در تضاد هستند.
پایهٔ قدر ترا از مه نشان می‌خواستم
گفت او تن کی دهد با ما در این خلقان خیام
هوش مصنوعی: من به دنبال نشانه‌ای از مقام و جایگاه تو از ماه بودم، اما او گفت که آیا بدن تو می‌تواند با ما در کنار این مخلوقات زندگی کند؟
سبز خنگ آسمان در زیر زرین قدر تست
زان ز ماهش نعل کردستند و از پروین ستام
هوش مصنوعی: آسمان آبی و زیبا زیر تاثیر تو قرار دارد. از ماهی که نور خود را به تو ارزانی داشته و از ستاره‌های پروین که به تو توجه کرده‌اند، می‌توان این را درک کرد.
دایهٔ جود ترا گفتم کرا خواهی رضیع
گفت باری آز را کو نیست امکان فطام
هوش مصنوعی: در این بیت، شخص شاعر به یک دایه یا پرستار سخن می‌گوید و از او می‌پرسد که چه کسی را می‌خواهد شیر دهد. دایه پاسخ می‌دهد که من برای پرورش و شیر دادن به کسی مناسب نیستم، زیرا هر کسی که به گندم نیاز داشته باشد، در واقع نمی‌تواند از قدردانی و محبتِ واقعی بهره‌مند شود. به عبارتی دیگر، او اشاره به این دارد که عشق و محبت حقیقی در دسترس همگان نیست و بعضی اوقات ممکن است نتوان آن را به راحتی دریافت کرد.
ابر را گفتم چه گویی در محیط دست او
گفت هان درمی‌کشی یا نه زبانت را به کام
هوش مصنوعی: با ابر صحبت کردم و از او پرسیدم که در موضوع دست خدا چه نظری دارد. او پاسخ داد که آیا می‌خواهی به ماجرا پی ببری یا اینکه زبانت را در حلقومت نگه می‌داری؟
گفتمش چون گفت هرگز دیده‌ای ای ساده‌دل
فتوی از محض کرم مفتی ز ابنای لئام
هوش مصنوعی: به او گفتم که ای ساده‌دل، آیا تا به حال دیده‌ای که کسی از روی لطف و بزرگواری فتوایی بدهد؟ این کار از کسانی است که به خاطر فرومایگی خود، کم ارزش هستند.
رعد را معنی دیگر نیست الا قهقهه
برق چون در نسبت دستش نخندد بر غمام
هوش مصنوعی: رعد تنها به معنای خنده‌ی برق است، زمانی که او نمی‌تواند به ابرها بخندد.
تا چه کردستند بحر و کان به جای دست او
این چنین کو می‌کشد زین هر دو مسکین انتقام
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که دریا و معدن هر کدام به نوعی تحت تأثیر قدرت و دست خداوند هستند و از این‌ها می‌توان دریافت که خداوند چگونه می‌تواند انتقام بگیرد. در واقع، هر دو این نهادها به طور غیرمستقیم تأثیراتی از او دارند و ما در مقابل قدرت او، نتوانسته‌ایم خود را محفاظت کنیم.
صاحبا صدرا خداوندا چه خوانم در ندات
کز علو پایه وصفت می‌نگنجد در کلام
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، در برابر عظمت و شأن والای تو، من چه واژه‌ای می‌توانم برای تو برسانم که شایسته مقام بلندت باشد. بزرگی و فضیلت تو فراتر از آن است که بتوان آن را به زبان آورد.
می‌نیارم از ره فکرت رسیدن در تو وای
چون توان بر آسمان آخر شدن از راه بام
هوش مصنوعی: عشق و اندیشه‌ام به تو می‌رسد و نمی‌توانم احساساتم را به آسمان ببرم و به اوج برسانم.
خسرو صاحب‌قران طوطی که از انصاف تو
باز را تیهو هوا خواهست و شاهین را حمام
هوش مصنوعی: خسرو صاحب‌قران، طوطی‌ای است که از انصاف تو مانند باز، تیهو را می‌طلبد و مانند شاهین، به حمام می‌رود.
ملک او را هست رایت چون سکندر را خضر
تیغ او را هست کلکت چون ملکشه را نظام
هوش مصنوعی: فرمانروایی او مانند سکندر دارای پرچم خاصی است و شمشیر او همانند شمشیر خضر است که در دست دارد. نظم و ترتیب او همچون نظام ملکشاه است.
هرکجا با تیغ چونان شد چنین کلکی قرین
چرخ در فرمان بری بالله اگر خاید لگام
هوش مصنوعی: اگر در هر کجا با شمشیر (تیغ) مانند این رفتار کنی، چرخ زندگی به تو فرمان می‌دهد؛ به خدا قسم اگر بخواهی، می‌توانی بر او تسلط یابی و کارها را کنترل کنی.
هرکجا تیغی چنان کلک چنین را شد معین
فتنه‌جو در خوابگه حقا اگر سازد مقام
هوش مصنوعی: هر جا که شمشیری به مانند این قلم قرار گیرد، فتنه‌انگیز در عالم خواب خواهد بود، حقیقتاً اگر این مقام را ایجاد کند.
تیغ او کلک ترا هر ساعتی گوید ببین
کار من کشور گشادن کار تو دادن نظام
هوش مصنوعی: تیغ او به هر لحظه به تو می‌گوید که شگفتی‌هایش را ببین، در حالی که کار او فتح بلاد است و کار تو سامان دادن به امور است.
آن حشم کز اختیار آسمان بیرون شدند
داده‌اند اکنون به دست اختیار تو زمام
هوش مصنوعی: این بیت بیان‌گر این است که افرادی که از اختیار و اراده خود فراتر رفته و به آسمان دست پیدا کرده‌اند، در حال حاضر اختیار و کنترل خود را به دست تو سپرده‌اند. به نوعی نشان‌دهنده قدرت و تسلطی است که شخص گوینده بر دیگران دارد و اهمیت نقش او در تعیین سرنوشت دیگران را مورد تأکید قرار می‌دهد.
وان کسان کابنای شاهانشان غلامی کرده‌اند
گشته‌اند اکنون به سمع و طاعتت یکسر غلام
هوش مصنوعی: این افراد که در گذشته بندگی شاهان را بر عهده داشتند، اکنون به طور کامل در خدمت تو هستند و تابع دستوراتت هستند.
آنکه زر شد در مسام کان ز بیم او عرق
می‌رود رازش کنون پیشت عرق‌وار از مسام
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر ترسش عرق می‌ریزد، به مانند طلایی است که درون مس فرو رفته. حالا راز او به صورت عرق از بندهای بدنش به تو نمایان می‌شود.
وانکه نشنیدی پیام آیتی در شان عدل
می‌برد اکنون ز عدلت سوی مظلومان پیام
هوش مصنوعی: آن کسی که پیام آیتی درباره عدالت را نشنیده است، اکنون از سوی تو پیام عدالتت را به سوی مظلومان می‌برد.
تا نه بس گر تو بوی در خدمت این پادشاه
من همی بینم که زاید توامان جاهت مدام
هوش مصنوعی: اگر به بوی خوش در این دربار برسم، می‌بینم که مقام و منزلت تو همیشه در حال افزایش است.
سکه را لب گشته از شادی نامش خنده‌ناک
خطبه را رخ گشته از تاثیر ذکرش لعل‌فام
هوش مصنوعی: سکه‌هایی که با خوشحالی لبخند زده‌اند، به خاطر شادی و خوشبختی خودشان به زیبایی درخشیده‌اند. در کنار این، خطبه‌ای که از تاثیر ذکر خدا پر شده، به رنگ لعل و سرخ درآمده و نشان‌دهنده حال و هوای خاصی است.
ملک را رای تو گر افزون کند نشگفت ازآنک
صید کم ناید چو مستظهر بود از دانه دام
هوش مصنوعی: اگر نظر تو در مورد پادشاه بیشتر شود، تعجبی ندارد که شکار کاهش یابد؛ زیرا اگر دام از دانه‌ها پشتیبانی شود، جوری دیگر عمل می‌کند.
عالمی معمور خواهد شد ز عدل تو چنانک
عون تو بیرون نهد رخت خرابی از مدام
هوش مصنوعی: جهانی به برکت عدل تو آباد خواهد شد، درست مانند زمانی که یاری تو، آثار و نشانه‌های ویرانی را به کلی از میان برمی‌دارد.
صاحبا من بنده را بی‌خدمت میمون تو
هیچ شب حامل نشد الا به صبحی همچو شام
هوش مصنوعی: ای دوست، من همچون میمونی هستم که هیچ شبی را بدون خدمت به تو نگذرانده‌ام، مگر اینکه شب به صبحی شبیه شام تبدیل شده باشد.
گرچه انعام تو عام آمد ادای شکر آن
خاصه اندر ذمت من بنده دارد حکم وام
هوش مصنوعی: اگرچه بخشش تو برای همه است، اما سپاسگزاری من به این خاطر که تو بر من درآمدی خاص، بر عهده‌ام است و حکم بدهی را دارد.
زانکه بر من همچو روزی دایم و بی‌سابقه است
خرد باشد این چنین انعام وانگه بر دوام
هوش مصنوعی: این روز برای من بسیار خاص و بی‌نظیر است، بنابراین شایسته است که از آن قدردانی کنم و امیدوارم که این وضعیت ادامه داشته باشد.
گرچه سوسن ده‌زبان گردم چو بلبل صد لغت
هم نیارم کرد تا باشم به شکر آن قیام
هوش مصنوعی: اگرچه من مانند بلبل زبان‌دار شوم و بتوانم هزاران واژه بگویم، اما هیچ‌کدام از اینها نتوانند حق شکرگزاری آن قیام را به‌جا آورند.
از فلک با این همه گرد در همایون خدمتت
مدتی باشم طبیعی چون دگر یاران به کام
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلات و ناملایمات در آسمان، دوست دارم مدتی به خدمتت باشم و به‌طور طبیعی و راحت مثل دیگر دوستان و یارانم از زندگی لذت ببرم.
گرنه از آب سخن پیدا کنم سحر حلال
در مدیحت بر تنم باد جهان بادا حرام
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از آب حرف بزنم، می‌توانم به جادوهایی که برای توصیف تو دارم، اشاره کنم. امیدوارم در این مدت که در دنیا هستم، حرام نباشد.
ای حروف آفرینش را کمال تو الف
وانگهش از لاجورد سرمدی بر چهره لام
هوش مصنوعی: ای حروف، تو کامل‌ترین شکل آفرینش هستی و در چهره‌ات رنگ لاجوردی و جاودانی وجود دارد.
ای از آن برتر که در طی زبان آید ثنات
هرچه مدحست اندرین مصراع گفتم والسلام
هوش مصنوعی: ای کسی که تعریف و ستایش تو فراتر از الفاظ و زبان‌هاست، هر آنچه که در این مصراع به مدح تو گفته‌ام، بیان کردم و به پایان رساندم.
تا نباشد چاره هرگز بعد را از اتصال
تا نباشد چاره هرگز جسم را از انقسام
هوش مصنوعی: تا زمانی که راه حلی برای مشکلات وجود نداشته باشد، پیوستگی و ارتباط از بین نمی‌رود و تا وقتی چاره‌ای پیدا نشود، جسم نیز هرگز نمی‌تواند از هم بپاشد.
منقسم خاطر مبادی هرگز از گردون دون
متصل اقبال بادی دایم از اجرام رام
هوش مصنوعی: دل‌ها به دو بخش تقسیم می‌شوند و هرگز از آسمان پست دور نمی‌شوند؛ چرا که همیشه بادی از سوی اجرام آسمانی می‌وزد.
از بهشتت باد ساقی وز رحیقت باد می
از سپهرت باد مجلس وز هلالت باد جام
هوش مصنوعی: از بهشت تو نسیمی بیاید و از شراب‌ات نوشیدنی‌ای برکسی ببارد. همچنین باد مجلس خوشی و به دور ماه زیبایت، جامی پر از باده‌ای خوش بیاورد.
از اقالیم نفاذ تو توقف را خروج
در گلستان بقای تو تباهی را ز کام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نفوذ و تأثیر تو باعث می‌شود که توقف و ماندن در یک جا ممکن نباشد، و بودن در محیطی که تو در آن حضور داری، باعث می‌شود که حیات و سرسبزی پایدار و ماندگار باشد و از تلخی‌ها و دشواری‌ها دوری کنیم.
از وجودت جاودان سعد علو پاینده ذات
یعنی از هستیت مسعود و علی پاینده نام
هوش مصنوعی: از وجود تو همیشه باقی و پایدار است، به این معنا که از هستی تو، نام و یاد مسعود و علی همواره باقی خواهد ماند.

حاشیه ها

1401/10/12 23:01
فرحناز یوسفی

وانگهی از لاجورد سرمدی بر چهره  «لام» 

لام=خطی به شکل حرف لام که با لاجورد برای چشم زخم می کشیدند.