گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در مدح ضیاء الدین مودودبن احمد عصمی

مملکت را به کلک داد نظام
ثانی اثنین صدر آل نظام
همچنین جاودان ز کلکش باد
ملک گیتی به رونق و به نظام
صدر دنیی ضیاء دین خدای
سد دولت مؤید الاسلام
میر مودود احمد عصمی
آن بر از جنبش و مه از آرام
آنکه در تحت همتش افلاک
وانکه در حبس طاعتش اجرام
شرفش همچو طبع گردون خاص
کرمش همچو جور گیتی عام
سخنش را مزاج سحر حلال
درگهش را خواص بیت حرام
مطرب بزمگاه او ناهید
حاجب بارگاه او بهرام
روضهٔ خلد مجلسش ز خواص
موقف حشر درگهش ز عوام
دست حکمش گشاده بر شب و روز
داغ طوعش نهاده بر دد ودام
با کفش ابر می‌ندارد پای
با دلش بحر می‌نیارد نام
تشنگان امید لطفش را
یاس تلخی نیارد اندر کام
کشتگان را ز گرگ بستاند
دیت اندر حمایتش اغنام
ای ترا گردش زمانه مطیع
وی ترا خواجهٔ سپهر غلام
مشکل چرخ پیش کلک تو حل
توسن دره زیر ران تو رام
عالمی دیگری تو در عالم
هفت اقلیمت و ز هفت اندام
گر ز جود و سخات دام نهند
نسر طایر درآید اندر دام
ور به یادت ذکات می‌نوشند
جام گیتی نمای گردد جام
رود از سهم در مظالم تو
راز خصم تو با عرق ز مسام
عالم و عادلی بلی چه عجب
عدل بی‌علم برندارد گام
بر دوام تو عدل تست دلیل
عدل باشد بلی دلیل دوام
چکد از شرم با انامل تو
عرق خجلت از مسام غمام
ای تمامی که بعد ذات خدای
هیچ موجود نیست چون تو تمام
گر ز گیتیت برگزیدستند
پادشاه جهان و صدر انام
چون تو کس نیست اهل این تخصیص
جز تو کس نیست اهل این انعام
رای اعلای آن و عالی این
که ادب نیست باز گفتن نام
نیک دانند نیک را از بد
سره دانند پخته را از خام
به تو باشد قوام این منصب
که عرض را به جوهرست قوام
اینکه امروز دیده‌ای چندست
باش باقی بسیست بر ایام
باش تا صبح دولتت پس از این
تیغ خورشید برکشد ز نیام
تا کنی از طناب صبح طناب
تا کنی از خیام چرخ خیام
ای برآورده پای از آن خطه
که به اوصاف آن رسد اوهام
بنده شد مدتی که در خدمت
گه به هنگام و گه به ناهنگام
دهد از جنس دیگرت زحمت
آرد از نوع دیگرت ابرام
آن نمی‌بیند از مکارم تو
که به شرحش توان نمود قیام
وان نمی‌بیند از تهاون خویش
که بدان نیست مستحق ملام
بکرم عذر عفو می‌فرمای
که بزرگان چنین کنند و کرام
تا که فرجام صبح شام بود
باد صبح مخالف تو چو شام
محنت دشمن تو بی‌پایان
مدت دولت تو بی‌فرجام
بر سرت سایهٔ ملوک مقیم
بر کفت ساعر مدام مدام
دوستت دوستکام باد و مباد
هیچ دشمنت جز که دشمن کام

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مملکت را به کلک داد نظام
ثانی اثنین صدر آل نظام
هوش مصنوعی: سرزمین را با نیرنگ و فریب به فردی دیگر سپرد نظام ثانی، که خود یکی از سردمداران خاندان نظام است.
همچنین جاودان ز کلکش باد
ملک گیتی به رونق و به نظام
هوش مصنوعی: آسمان و زمین همیشه تحت تأثیر تدبیر و هنر او قرار دارند و به همین خاطر در زندگی هرگز از زیبایی و نظم خالی نیستند.
صدر دنیی ضیاء دین خدای
سد دولت مؤید الاسلام
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی می‌پردازد که در اوج قدرت و نفوذ قرار دارد و به عنوان رییس یا پیشوای دین و جامعه شناخته می‌شود. او به عنوان حامى و پشتیبان اصول اسلامی و دینی شناخته شده و دولت او به ثبات و سربلندی رسیده است. نور و روشنی دین در وجود او تجلی یافته و او به عنوان مظهر فضل و رحمت الهی به جامعه خدمت می‌کند.
میر مودود احمد عصمی
آن بر از جنبش و مه از آرام
هوش مصنوعی: احمد عصمی، مانند ستاره‌ای درخشان در آسمان، با حرکتی پرانرژی و نشاط می‌درخشد، در حالی که مه آرام و سکوت را به نمایش می‌گذارد.
آنکه در تحت همتش افلاک
وانکه در حبس طاعتش اجرام
هوش مصنوعی: آن کسی که آسمان‌ها در زیر قدرت او قرار دارد و آن کس که اجرام آسمانی به خاطر فرمانبرداری‌اش محدود شده‌اند.
شرفش همچو طبع گردون خاص
کرمش همچو جور گیتی عام
هوش مصنوعی: شرف او مانند خصوصیات آسمان خاص است و نعمت‌های او مانند ظلمت‌های دنیا عمومی و فراگیر است.
سخنش را مزاج سحر حلال
درگهش را خواص بیت حرام
هوش مصنوعی: سخن او مانند طعمی شیرین و دلنشین است که دل‌ها را می‌نوازد، اما جایگاه و منزلتش به گونه‌ای است که برخی از ویژگی‌های خاص و مقدس دارد.
مطرب بزمگاه او ناهید
حاجب بارگاه او بهرام
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان در میخانه او و نگهبان دربار او، بهرام است.
روضهٔ خلد مجلسش ز خواص
موقف حشر درگهش ز عوام
هوش مصنوعی: گلزار بهشت مجلس او ویژهٔ بزرگان است و درگاهش تنها برای مردم عادی نیست.
دست حکمش گشاده بر شب و روز
داغ طوعش نهاده بر دد ودام
هوش مصنوعی: دست قدرت او بر شب و روز باز است و علاقه‌اش را بر جانوران و چهارپایان قرار داده است.
با کفش ابر می‌ندارد پای
با دلش بحر می‌نیارد نام
هوش مصنوعی: با کفش‌های نرم و آرام قدم برمی‌دارد و دلش به وسعت دریاست.
تشنگان امید لطفش را
یاس تلخی نیارد اندر کام
هوش مصنوعی: تشنگان از رحمت او ناامید نشوند و تلخی یأس را در دل خود نچشند.
کشتگان را ز گرگ بستاند
دیت اندر حمایتش اغنام
هوش مصنوعی: اگر گرگ‌ها به کشتن کسی اقدام کنند، باید قیمت یا دیه‌اش را برای حمایت از گوسفندها بپردازند.
ای ترا گردش زمانه مطیع
وی ترا خواجهٔ سپهر غلام
هوش مصنوعی: ای سرور من، به دلیل چرخش و فراز و نشیب‌های زمان، تو همچون ارباب آسمان‌ها هستی که تحت فرمان تو است.
مشکل چرخ پیش کلک تو حل
توسن دره زیر ران تو رام
هوش مصنوعی: مسائل و چالش‌های زندگی به گونه‌ای است که وقتی هدایت و رهبری تو در میان باشد، همگی به راحتی حل می‌شوند و به تسلط و کنترل در می‌آیند.
عالمی دیگری تو در عالم
هفت اقلیمت و ز هفت اندام
هوش مصنوعی: تو در دنیای خود موجودی متفاوت و بی‌نظیر هستی که وجودت از هفت جنبه و ویژگی تشکیل شده است.
گر ز جود و سخات دام نهند
نسر طایر درآید اندر دام
هوش مصنوعی: اگر از سخاوت و generosity خود استفاده کنی، مانند پرنده‌ای که در دام افتاده است، به زودی خوشبختی و موفقیت به سراغت خواهد آمد.
ور به یادت ذکات می‌نوشند
جام گیتی نمای گردد جام
هوش مصنوعی: اگر به یاد تو، زندگی همچون نذر و عبادت باشد، دنیا به گونه‌ای زیبا و دلنشین در خواهد آمد.
رود از سهم در مظالم تو
راز خصم تو با عرق ز مسام
هوش مصنوعی: رود به خاطر ظلم‌های تو، راز دشمن تو را با عرق از پوستش آشکار می‌کند.
عالم و عادلی بلی چه عجب
عدل بی‌علم برندارد گام
هوش مصنوعی: علم و عدالت هر دو ویژگی‌های مهمی هستند؛ اما جای تعجب نیست که هیچ‌کس نمی‌تواند به‌درستی عدالت را بدون داشتن علم و آگاهی رعایت کند.
بر دوام تو عدل تست دلیل
عدل باشد بلی دلیل دوام
هوش مصنوعی: دوام تو نشانه‌ای از عدالت توست و به راستی، دلیل بر پایداری تو همین عدالت است.
چکد از شرم با انامل تو
عرق خجلت از مسام غمام
هوش مصنوعی: از شرم و حیا، عرقی از بدنم می‌چکد، گویی که ابرها از خجالت می‌بارند.
ای تمامی که بعد ذات خدای
هیچ موجود نیست چون تو تمام
هوش مصنوعی: ای تمام و کمال که پس از وجود خدا هیچ موجود دیگری به عظمت تو نیست.
گر ز گیتیت برگزیدستند
پادشاه جهان و صدر انام
هوش مصنوعی: اگر از صدای تو پادشاه جهان و بهترین انسان‌ها انتخاب شده‌اند،
چون تو کس نیست اهل این تخصیص
جز تو کس نیست اهل این انعام
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو شایسته این مقام و نعمت نیست، هیچ کس دیگری در این زمینه وجود ندارد.
رای اعلای آن و عالی این
که ادب نیست باز گفتن نام
هوش مصنوعی: عقل و فهم برتر از هر چیزی است، و بیان نام این موضوع بی‌ادبی است.
نیک دانند نیک را از بد
سره دانند پخته را از خام
هوش مصنوعی: خوبی را از بدی تشخیص می‌دهند و آدم‌های با تجربه را از ناپخته‌ها باز می‌شناسند.
به تو باشد قوام این منصب
که عرض را به جوهرست قوام
هوش مصنوعی: این منصب به تو وابسته است، چون اصلیت و ماهیت آن بر اساس وجود تو شکل می‌گیرد.
اینکه امروز دیده‌ای چندست
باش باقی بسیست بر ایام
هوش مصنوعی: اینکه امروز چند نفر را دیده‌ای، چندان مهم نیست و هنوز زمان‌های دیگری هم در پیش روی توست.
باش تا صبح دولتت پس از این
تیغ خورشید برکشد ز نیام
هوش مصنوعی: بنشین و منتظر بمان تا صبح روشنایی و موفقیت تو فرا برسد، همان‌طور که تیغ خورشید از غلافش بیرون می‌آید.
تا کنی از طناب صبح طناب
تا کنی از خیام چرخ خیام
هوش مصنوعی: برای اینکه صبح را آغاز کنی، باید از خیام و افکارش الهام بگیری و مسیر خود را پیدا کنی.
ای برآورده پای از آن خطه
که به اوصاف آن رسد اوهام
هوش مصنوعی: ای کسی که از آن دیار دور شده‌ای و هر وصفی از آنجا به تخیلاتت نمی‌رسد.
بنده شد مدتی که در خدمت
گه به هنگام و گه به ناهنگام
هوش مصنوعی: مدتی من خدمتگزار شدم، گاهی در زمان مناسب و گاهی در زمان نامناسب.
دهد از جنس دیگرت زحمت
آرد از نوع دیگرت ابرام
هوش مصنوعی: از نوع دیگری که از آن به زحمت افتاده‌ای، همانی را دریافت می‌کنی که برایت مشکل‌ساز شده است.
آن نمی‌بیند از مکارم تو
که به شرحش توان نمود قیام
هوش مصنوعی: او نمی‌تواند زیبایی‌ها و فضایل تو را به درستی توصیف کند، چون چنین وصف‌هایی نیاز به قامت بلند و شجاعت دارد.
وان نمی‌بیند از تهاون خویش
که بدان نیست مستحق ملام
هوش مصنوعی: این فرد نمی‌بیند که به‌خاطر سهل‌انگاری خود، لیاقت سرزنش را ندارد.
بکرم عذر عفو می‌فرمای
که بزرگان چنین کنند و کرام
هوش مصنوعی: به مهربانی تو، به عذرخواهی‌ام توجه کن که بزرگان همواره این‌گونه عمل می‌کنند و انسان‌های بزرگوار چنین رفتاری دارند.
تا که فرجام صبح شام بود
باد صبح مخالف تو چو شام
هوش مصنوعی: زمانی که روز به پایان می‌رسد و شب آغاز می‌شود، ممکن است صبح زود، با باد و طوفانی ناگهانی روبرو شوی که باید آماده آن باشی.
محنت دشمن تو بی‌پایان
مدت دولت تو بی‌فرجام
هوش مصنوعی: زحمت و درد و رنجی که از طرف دشمن تو به تو می‌رسد، هرگز تمام نمی‌شود و زمانی که به موفقیت و خوشبختی می‌رسید، آن نیز پایانی ندارد و به نظر می‌رسد که همیشه در حال ناپایدار است.
بر سرت سایهٔ ملوک مقیم
بر کفت ساعر مدام مدام
هوش مصنوعی: بر روی تو سایه‌ای از بزرگان و فرمانروایان همیشه حاضر است و تو همیشه تحت تأثیر آنها هستی.
دوستت دوستکام باد و مباد
هیچ دشمنت جز که دشمن کام
هوش مصنوعی: دوستت همیشه با خیر و خوشی باشد و هیچ دشمنت نباشد جز دشمنی که در پی خوشی و کامیابی‌ات است.