قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷ - در مدح عمادالدین پیروزشاه و خواجه جلالالوزرا
ای رایت رفیعت بنیاد نظم عالم
وی گوهر شریفت مقصود نسل آدم
برنامهٔ وجودت شد چار حرف عنوان
کان چار حرف آمد پس چار طبع عالم
هم نام فرخت را زی نامه برد عیسی
کین بود از آن دگرها فضلش فزون عدد کم
بر پنج عمده بودی دین را اساس و اکنون
تا تو عماد دینی شد شش همه معظم
ای آفتاب رایت بر آفتاب غالب
وی آسمان قدرت بر آسمان مقدم
بر نامهٔ وجودت نام رسول عنوان
بر طینت نهادت حفظ خدای مدغم
در عرصهٔ ممالک پیش نفاذ امرت
هم دستجور کوته هم پای عدل محکم
دین از تو چون ارم شد ذات عماد ربی
زین بیش می تو گفتی هستی به کنه طارم
باست فروگشاید از خاک صبر و صولت
حفظت نگاه دارد بر آب نقش خاتم
خال جمال دولت بر نامهات نقطه
زلف عروس نصرت بر نیزهات پرچم
در شیر رایت تو باد هوای هیجا
روحالله است گویی در آستین مریم
لطف سبک عنانت کوثر کند ز دوزخ
قهر گران رکابت آتش کند ز زمزم
تکبیر فتح گوید سیاره چون برانی
با فکرت مصور با نصرت مجسم
از حرفهای تیغت آیات فتح خیزد
تالیف آیت آری هست از حروف معجم
بیرونقا که باشد بیباس تو سیاست
بیهیزما که باشد بیتیغ تو جهنم
از بوستان بزمت شاخی درخت طوبی
بر آستان جاهت گردی سپهر اعظم
پیش شمال امرت پای شمال در گل
پیش سحاب دستت دست سحاب بر هم
آنجا در زه آرد دستت کمان بخشش
ابر از حسد ببرد زه بر کمان رستم
دست چنار هرگز بیزر برون نیاید
گر از محیط دستت بردارد آسمان نم
در شاهراه دوران با عزم تیزگامت
گردون چه گفت گفتا من تابعم تقدم
در مشکلات گیتی با رای پیش بینت
اختر چه گفت گفتا من عاجزم تکلم
صایبتر از کمانت یک راه رو نزد پی
صادقتر از کلامت یک صبحدم نزد دم
از خلوت ضمیرت بویی نبرد هرگز
جاسوس وهم کانجا بر وهم گم شود شم
در هر سخن که گویی گوید قضا پیاپی
ای ملک طفل اسمع ای پیر چرخ اعلم
زودا که داغ حکمت خواهد گرفت یکسر
از گوش صبح اشهب تا نعل شام ادهم
با آسمان چه گفتم گفتا که هست ممکن
دستی ورای دستت در کارهای عالم
سوی تو کرد اشارت گفتا که دست حکمش
حکمی چگونه حکمی همچون قضای مبرم
آن قدرتست او را بر حل و عقد گیتی
کان تا ابد نگردد هرگز مرا مسلم
گفتم نفاذ حکمش در تو مؤثر آید
گفتا که می چه گویی در ماورای من هم
تا روز چند بینی سگبانش برنهاده
شیر مرا قلاده همچون سگ معلم
ای یادگار دولت، دولت به تو مشرف
وی حقگزار ملت، ملت به تو مکرم
در مدتی که بودی غایب ز دار دولت
ای در حضور و غیبت شان تو شان معظم
آن ورطه دید حاشا دولت که کنه آنرا
غایت خدای داند والله جل اعظم
تقریر حال دولت چندا که کم کنی به
زان فتنهٔ پیاپی زان آفت دمادم
در دی مه حوادث از بیخ و بن برآمد
ملکی که بود عمری چون نوبهار خرم
الحق نبود درخور با آنچنان دو وقعت
این نیمهٔ رجب را وان آخر محرم
حالی که رای عالی داند چو روز روشن
من بنده چند گویم چندین صریح و مبهم
در جمله ملک و دین را با آن دو زخم مهلک
هر روز تازه گشتی دیگر جراحتی ضم
یارب کجا رسیدی پایان کار ایشان
گر جاه تو نکردی این سودمند مرهم
گیتی خراب گشتی گر در سرای گیتی
سوری چینن نبودی بعد از چنان دو ماتم
همواره تا که باشد در جلوهگاه بستان
پیش زبان بلبل سوسن زبان ابکم
در باغ آفرینش از حرص خدمت تو
همچون بنفشه هرگز پشتی مباد بیخم
هم خانه با سعادت بختت چو راز با دل
هم گوشه با زمانه عمرت چو زیر بابم
دست گهرفشانت تا صبح حشر باقی
جان خردنگارت تا شام دهر بیغم
روزت چو عید فرخ عیدت چو روز میمون
وز روزهٔ تنفس بربسته خصم را دم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح سلطان غیاث الدین ابوشجاع سلیمان شاهبن محمد: ای خنجر مظفر تو پشت ملک عالمقصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح مفخرالسادة مجدالدین ابوطالب نعمه: ای کلک تو پشت ملک عالم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای رایت رفیعت بنیاد نظم عالم
وی گوهر شریفت مقصود نسل آدم
هوش مصنوعی: ای پرچم بلند و عزیزتان، پایهگذار نظام جهان هستید و شما، جوهر گرانبهای خود را هدف نسل آدمیان قرار دادهاید.
برنامهٔ وجودت شد چار حرف عنوان
کان چار حرف آمد پس چار طبع عالم
هوش مصنوعی: وجودت به چهار حرف خلاصه میشود و این چهار حرف، نمایانگر چهار طبیعت جهان هستند.
هم نام فرخت را زی نامه برد عیسی
کین بود از آن دگرها فضلش فزون عدد کم
هوش مصنوعی: عیسی، نامی شایسته و برجسته داشت که به خاطر کارهایش در تاریخ جاودانه شد؛ زیرا فضیلتهای او برتری زیادی نسبت به دیگران داشت، هرچند تعداد پیروانش کم بود.
بر پنج عمده بودی دین را اساس و اکنون
تا تو عماد دینی شد شش همه معظم
هوش مصنوعی: پایههای اصلی دین پنج مورد است و اکنون که تو به عنوان پشتیبان دین مطرح شدهای، تعداد آنها به شش رسیده است و این نکته بسیار مهم و با ارزش است.
ای آفتاب رایت بر آفتاب غالب
وی آسمان قدرت بر آسمان مقدم
هوش مصنوعی: ای خورشید، پرچم تو بر خورشید دیگر تسلط دارد و آسمان قدرت بر آسمان دیگر برتری دارد.
بر نامهٔ وجودت نام رسول عنوان
بر طینت نهادت حفظ خدای مدغم
هوش مصنوعی: در برنامهٔ وجود تو، نام پیامبر به عنوان ویژگی ذاتیات قرار داده شده است؛ و خداوند در وجود تو به گونهای پنهان است.
در عرصهٔ ممالک پیش نفاذ امرت
هم دستجور کوته هم پای عدل محکم
هوش مصنوعی: در سرزمینهای مختلف، زمانی که فرمان شما اجرا میشود، هم نیت سرکشی ضعیف میشود و هم عدالت استوار و محکم میگردد.
دین از تو چون ارم شد ذات عماد ربی
زین بیش می تو گفتی هستی به کنه طارم
هوش مصنوعی: اگر دین به خاطر تو شکل گرفته و به وجود آمده، پس ذات خداوند همچون ستونی استوارتر از آن نمیتوان گفت. تو قله وجود را درک کردهای.
باست فروگشاید از خاک صبر و صولت
حفظت نگاه دارد بر آب نقش خاتم
هوش مصنوعی: با صبر و شکیبایی، میتوانی از زمین برآمده و دستاوردهای خود را به نمایش بگذاری. همچنین، نباید از دقت و احتیاط غافل شد که همچون نقش خاتم، تضمینی بر ماندگاری و امنیت تو باشد.
خال جمال دولت بر نامهات نقطه
زلف عروس نصرت بر نیزهات پرچم
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو باعث خوش شانسی و پیروزیات شده است، همانطور که دندانههای زلف یک عروس، پرچم پیروزی را به اهتزاز در میآورد.
در شیر رایت تو باد هوای هیجا
روحالله است گویی در آستین مریم
هوش مصنوعی: در زیر رایت تو، هوای نشاط و نشاط روحالله وجود دارد، گویی که او در آستین مریم قرار دارد.
لطف سبک عنانت کوثر کند ز دوزخ
قهر گران رکابت آتش کند ز زمزم
هوش مصنوعی: لطف و مهربانی تو میتواند مانند کوثر، از عذاب و عاقبت سخت نجات دهد و در برابر سختیها و آتشها، همچون آب زلال زمزم تسکیندهنده باشد.
تکبیر فتح گوید سیاره چون برانی
با فکرت مصور با نصرت مجسم
هوش مصنوعی: سیاره به نشانه فتح و پیروزی صدای تکبیر سر میدهد، زمانی که تو با فکر و اندیشهات به تصویر میکشی و با کمک و یاریای که نمایان است، به جنگ میروی.
از حرفهای تیغت آیات فتح خیزد
تالیف آیت آری هست از حروف معجم
هوش مصنوعی: از سخنان تیز و برندهات نشانههایی از پیروزی به وجود میآید و حقیقتاً در حروف معجم (حروف الفبا) معنا و زیبایی نهفته است.
بیرونقا که باشد بیباس تو سیاست
بیهیزما که باشد بیتیغ تو جهنم
هوش مصنوعی: اگر در جایی بیحالی و خمودی حاکم باشد، سیاست و تدبیر آنجا بیفایده خواهد بود. همچنین، اگر در جایی سلاح و قدرت نباشد، آنجا به جهنم تبدیل میشود.
از بوستان بزمت شاخی درخت طوبی
بر آستان جاهت گردی سپهر اعظم
هوش مصنوعی: از باغ، شاخهای از درخت طوبی به درگاه بزرگی تو میآید، مشابه ستارهای در آسمان.
پیش شمال امرت پای شمال در گل
پیش سحاب دستت دست سحاب بر هم
هوش مصنوعی: در جلوی شمال، فرمان تو مانند پایی است که در گل فرو رفته و در برابر ابرها، دستانت به مانند ابرها به هم میرسند.
آنجا در زه آرد دستت کمان بخشش
ابر از حسد ببرد زه بر کمان رستم
هوش مصنوعی: در آنجا که دستانت مانند کمانی دراز و قوی میشود، بخشش مانند ابرهایی است که از حسد دور میشوند. این حالت به مانند کمان رستم است، که قدرت و شجاعت را نمایان میکند.
دست چنار هرگز بیزر برون نیاید
گر از محیط دستت بردارد آسمان نم
هوش مصنوعی: دست چنار همیشه پرثمر است و هرگز خالی نیست. اگر آسمان باران خود را از تو بگیرد، هنوز هم این درخت از برکت خودش بیادرات نمیماند.
در شاهراه دوران با عزم تیزگامت
گردون چه گفت گفتا من تابعم تقدم
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، با ارادهای قوی و گامهایی سریع حرکت کن و ببین که زمان چه سخنی دارد. زمان میگوید که من همواره پیشتاز هستم.
در مشکلات گیتی با رای پیش بینت
اختر چه گفت گفتا من عاجزم تکلم
هوش مصنوعی: در میان سختیهای زندگی، وقتی به ستارهها نگاه کردی و نظر آنها را خواستی، پاسخ دادند که من در بیان مشکلات ناتوانم.
صایبتر از کمانت یک راه رو نزد پی
صادقتر از کلامت یک صبحدم نزد دم
هوش مصنوعی: از کمان تو، هدفگیری بهتر و دقیقتری وجود ندارد. همچنین، در بین سخنان، فقط کلمات صادق و راستین هستند که در آغاز روز، ارزش واقعی دارند.
از خلوت ضمیرت بویی نبرد هرگز
جاسوس وهم کانجا بر وهم گم شود شم
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نده که اندیشههای منفی و کنجکاوانه به افکار درونی و عمیق تو نفوذ کنند؛ زیرا این افکار به راحتی میتوانند در میان ابهامها و شکها گم شوند و حقیقت را نادیده بگیرند.
در هر سخن که گویی گوید قضا پیاپی
ای ملک طفل اسمع ای پیر چرخ اعلم
هوش مصنوعی: هر سخنی که بگویی، قضا و سرنوشت بیوقفه بر آن نظارت دارد. ای ملک، ای کودک، بشنو و ای پیر زمان، آگاه باش.
زودا که داغ حکمت خواهد گرفت یکسر
از گوش صبح اشهب تا نعل شام ادهم
هوش مصنوعی: به زودی لذت و عمق دانش به طور کامل از سپیدهدم تا غروب غلیظ و تیره به وجود خواهد آمد.
با آسمان چه گفتم گفتا که هست ممکن
دستی ورای دستت در کارهای عالم
هوش مصنوعی: با آسمان صحبت کردم و آن گفت که ممکن است دستی فراتر از دست تو در کارهای دنیا وجود داشته باشد.
سوی تو کرد اشارت گفتا که دست حکمش
حکمی چگونه حکمی همچون قضای مبرم
هوش مصنوعی: به سوی تو اشاره کرد و گفت که فرمانش چه فرمانی است، حکمی که مانند سرنوشت قطعی و واضح است.
آن قدرتست او را بر حل و عقد گیتی
کان تا ابد نگردد هرگز مرا مسلم
هوش مصنوعی: آن نیرویی که بر چارهسازی و ایجاد تغییر در جهان تسلط دارد، به گونهای است که تا همیشه هرگز نمیتوانم به آن یقین داشته باشم.
گفتم نفاذ حکمش در تو مؤثر آید
گفتا که می چه گویی در ماورای من هم
هوش مصنوعی: گفتم که تأثیر حکم او در تو وجود دارد، گفت: چه نوشیدنیای را درباره من میگویی؟ فراتر از وجود من هم این تاثیر وجود دارد.
تا روز چند بینی سگبانش برنهاده
شیر مرا قلاده همچون سگ معلم
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید ببینم که اربابم مثل دنیای کارفرما، مرا مانند یک سگ در بند کرده و به من زنجیر زده است؟
ای یادگار دولت، دولت به تو مشرف
وی حقگزار ملت، ملت به تو مکرم
هوش مصنوعی: ای یادگار خوشبختی، خوشبختی به تو توجه دارد و ای بزرگوار ملت، ملت به تو احترام میگذارد.
در مدتی که بودی غایب ز دار دولت
ای در حضور و غیبت شان تو شان معظم
هوش مصنوعی: در مدتی که تو در دربار نبودید، مقام و موقعیت شما در هر حالت حضور و غیبت همچنان بزرگ و محترم بود.
آن ورطه دید حاشا دولت که کنه آنرا
غایت خدای داند والله جل اعظم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که به عمق مشکلات و دشواریها نگاهی میاندازد، متوجه میشود که برطرف کردن آنها خارج از توان بشر است و فقط خداوند قادر به دانستن و حل آنهاست. در واقع، اشاره به این است که برخی مسائل و چالشها در زندگی از حیطهی درک و کنترل انسان خارج هستند و تنها خالق میتواند آنها را درک کند و برطرف کند.
تقریر حال دولت چندا که کم کنی به
زان فتنهٔ پیاپی زان آفت دمادم
هوش مصنوعی: وضعیت دولت را بگویید، هر قدر که بخواهید کمتر میکنند؛ اما در هر حال، این فتنههای پی در پی و بلاهای مداوم همچنان ادامه دارد.
در دی مه حوادث از بیخ و بن برآمد
ملکی که بود عمری چون نوبهار خرم
هوش مصنوعی: در دیماه، حوادثی پیش آمد که نشانهای از تغییرات اساسی بود. پادشاهی که زندگیاش شبیه به بهار شاداب و خوشبو بود، به ناگاه دچار تحولات جدی شد.
الحق نبود درخور با آنچنان دو وقعت
این نیمهٔ رجب را وان آخر محرم
هوش مصنوعی: درست نیست که با آن حالت و حالتی که در نیمهٔ رجب داریم، این را با آخر محرم مقایسه کنیم.
حالی که رای عالی داند چو روز روشن
من بنده چند گویم چندین صریح و مبهم
هوش مصنوعی: در حالی که رای و نظر خردمند به روشنی و وضوح مشخص است، من چقدر میتوانم بگویم و تکرار کنم که مطالب من هم روشن و هم مبهم است؟
در جمله ملک و دین را با آن دو زخم مهلک
هر روز تازه گشتی دیگر جراحتی ضم
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده که هر روز دو زخم بزرگ بر جان ملک و دین افزوده میشود و این زخمها دوباره تازه میشوند. به عبارتی، آسیبهایی که به این دو موضوع مهم وارد میشود، همیشه در حال افزایش است و هر روز جراحتی جدید بر آنها اضافه میشود.
یارب کجا رسیدی پایان کار ایشان
گر جاه تو نکردی این سودمند مرهم
هوش مصنوعی: ای خدا، این انسانها به کجا رسیدهاند؟ اگر تو محبوبیت و مقام خود را به آنها عطا نکردهای، پس این وضعیت سودمند و درماندهنده برایشان چه معنایی دارد؟
گیتی خراب گشتی گر در سرای گیتی
سوری چینن نبودی بعد از چنان دو ماتم
هوش مصنوعی: اگر در دنیا چنین غمی وجود نداشت، حال و روز دنیا اینقدر خراب و ویران نمیشد.
همواره تا که باشد در جلوهگاه بستان
پیش زبان بلبل سوسن زبان ابکم
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که در باغ زیبا جلوهگری میکند، بلبل با زبان خود از زیبایی گلهای سوسن میگوید، در حالی که گل سوسن نمیتواند حرف بزند.
در باغ آفرینش از حرص خدمت تو
همچون بنفشه هرگز پشتی مباد بیخم
هوش مصنوعی: در باغ آفرینش، نقشی که تو ایفا میکنی باید با عشق و بدون توقع باشد. مانند بنفشه که همیشه سر به زیر و بدون نیاز به تکیهگاه است، تو نیز باید به گونهای زندگی کنی که همواره مستقل و با صفا باشی.
هم خانه با سعادت بختت چو راز با دل
هم گوشه با زمانه عمرت چو زیر بابم
هوش مصنوعی: هرگاه بخت خوبی در کنارت باشد، مانند رازهایی با دل خود، در کنار زمانه عمرت، همچون زیر سایه درخت بزرگ و سرسبز است.
دست گهرفشانت تا صبح حشر باقی
جان خردنگارت تا شام دهر بیغم
هوش مصنوعی: تا قیامت دست تو که مایهی ارزش و نعمت است، پشتیبان روح و جان کوچک تو خواهد بود و تا پایان دنیا، تو میتوانی بدون دغدغه و ناراحتی زندگی کنی.
روزت چو عید فرخ عیدت چو روز میمون
وز روزهٔ تنفس بربسته خصم را دم
هوش مصنوعی: روز تو مانند عید خوشحال است و عید تو مانند روزی نیکو است، و در لحظهای که نفس میکشی، دشمن را در تنگنا قرار دادهای.