گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح سلطان غیاث الدین ابوشجاع سلیمان شاه‌بن محمد

ای خنجر مظفر تو پشت ملک عالم
وی گوهر مطهر تو روی نسل آدم
ای در زبان رمح تو تکبیر فتح مضمر
وی در مسیر کلک تو اسرار چرخ مدغم
حزمت به هرچه رای کند بر قضا مسلط
عزمت به هرچه روی نهد بر قدر مقدم
آورده بیم رزم تو مریخ را به مویه
وافکنده رشک بزم تو ناهید را به ماتم
خال جمال دولت بر نامهات نقطه
زلف عروس نصرت بر نیزهات پرچم
در اژدهای رایت از باد حملهٔ تو
روح‌الله است گویی در آستین مریم
هم جور کرده دست ز آوازهٔ تو کوته
هم عدل کرده پای بر اندازهٔ تو محکم
در زیر داغ طاعت و فرمان تست یکسر
از گوش صبح اشهب تا نعل شام ادهم
دستی چنان قویست ترا در نفاذ فرمان
کز دست تو قبول کند سنگ نقش خاتم
تالیف کرده از کف تو کار نامهاء کان
مدروس کرده با دل تو بار نامهائیم
آنجا که در زه آرد دستت کمان بخشش
ابر از حسد ببرد زه از کمان رستم
دست چنار هرگز بی‌زر برون نیامد
ابر ار به یاد دست تو بارد ز آسمان نم
با آسمان چه گفتم گفتم که هست ممکن
دستی ورای دستت در کارهای عالم
گفتا که دست قدرت و قدر ملک سلیمان
آن خسرو مظفر شاهنشه معظم
آن قدر تست او را بر حل و عقد گیتی
کان تا ابد نگردد هرگز مرا مسلم
تا پایدار دولت او در میانه هستم
همراه با سیاست او با دو دست برهم
گفتم که باز دارد تاثیرهات رایش
گفتا که می‌چگویی تقدیرها را هم
تا چند روز بینی سگبانش برنهاده
شیر مرا قلاده همچو سگ معلم
ای بادپای مرکب تو فکرت مصور
وی آب رنگ خنجر تو نصرت مجسم
ای لمعهٔ سنان تو در حربگاه کرده
بر خصم طول و عرض جهان عرصهٔ جهنم
در هریکی از بیلک تو چرخ کرده تضمین
از سعد و نحس دولت و دین کارهای معظم
من بنده از مکارم اخلاق تو که هرگز
در چشم روزگار مبادی به جز مکرم
زانگه که خاک درگه عالیت بوسه دادم
در هیچ مجلسی نزدم جز به شکر تو دم
عزمی بکرده‌ام که ز دل بندهٔ تو باشم
عزمی چگونه عزمی عزمی چنان مصمم
کز بندگیت کم نکنم تا که کم نگردم
آخر وفای بندگی چون تویی از این دم
زین پس مباد چشمم بی‌طلعت تو روشن
زین پس مباد عیشم بی‌خدمت تو خرم
همواره تا که دارد مشاطگی نیسان
رخسار لاله رنگین زلف بنفشه پر خم
با آفتاب و سایه روان باد امر و نهیت
تا آفتاب و سایه موافق نگشت با هم
یا چون بنفشه باد زبان از قفا کشیده
خصم تو یا چو لاله به خون روی شسته از غم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خنجر مظفر تو پشت ملک عالم
وی گوهر مطهر تو روی نسل آدم
هوش مصنوعی: ای خنجر پیروز، تو به پشتیبانی سلطنت عالم آمده‌ای. تو همچون گوهر پاک و باارزشی، به نسل آدمیت روشنی می‌بخشی.
ای در زبان رمح تو تکبیر فتح مضمر
وی در مسیر کلک تو اسرار چرخ مدغم
هوش مصنوعی: ای تو که در کلامت، صدای پیروزی و فتح نهفته است و در نقشت، رازهای زندگی و گردش زمان پنهان شده‌اند.
حزمت به هرچه رای کند بر قضا مسلط
عزمت به هرچه روی نهد بر قدر مقدم
هوش مصنوعی: هر چه سرنوشت برای تو مقدر کند، تو بر آن تسلط داری و هر قدمی که برداری، به تدبیر و قدرت تو بر می‌گردد.
آورده بیم رزم تو مریخ را به مویه
وافکنده رشک بزم تو ناهید را به ماتم
هوش مصنوعی: بیم نبرد تو باعث شده که مریخ آشفته و نگران شود و رشک بزم و شادی تو ناهید را در غم و اندوه فرو ببرد.
خال جمال دولت بر نامهات نقطه
زلف عروس نصرت بر نیزهات پرچم
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی تو بر نام‌های تو مانند نقطه‌ای در زلف عروس است و پرچم پیروزی بر نیزه‌های تو همانند نشانه‌ای از برتری و افتخار است.
در اژدهای رایت از باد حملهٔ تو
روح‌الله است گویی در آستین مریم
هوش مصنوعی: در اژدهای پرچم تو، حمله تو را روح‌الله می‌دانند، انگار که او در آستین مریم پنهان شده است.
هم جور کرده دست ز آوازهٔ تو کوته
هم عدل کرده پای بر اندازهٔ تو محکم
هوش مصنوعی: این بیت به رابطه‌ی دوسویه و تعامل بین ویژگی‌های شخصی و رفتارها اشاره می‌کند. طرف اول به نوعی خود را با شهرت و آوازه‌ی دیگری تطبیق می‌دهد و در عین حال، طرف دوم نیز با انصاف و دقت به اندازه و وزن آن شخص رفتار می‌کند. به عبارت دیگر، این دو نفر به گونه‌ای به هم پاسخ می‌دهند که نشان‌دهنده‌ی تأثیر و تاثر متقابل آنها بر یکدیگر است.
در زیر داغ طاعت و فرمان تست یکسر
از گوش صبح اشهب تا نعل شام ادهم
هوش مصنوعی: زیر بار سنگین اطاعت و فرمان تو، تمام روز از سپیده‌دم تا غروب تحت تاثیر تو هستم.
دستی چنان قویست ترا در نفاذ فرمان
کز دست تو قبول کند سنگ نقش خاتم
هوش مصنوعی: دستی به قدری نیرومند است که وقتی فرمانی صادر می‌کند، حتی سنگی که نقش انگشتری بر آن حک شده را هم به راحتی قبول می‌کند.
تالیف کرده از کف تو کار نامهاء کان
مدروس کرده با دل تو بار نامهائیم
هوش مصنوعی: در این شعر به این نکته اشاره شده است که نوشته‌ها و آثار تو، یعنی کارهایی که انجام داده‌ای، به نوعی تحت تأثیر قلب و احساسات تو قرار گرفته‌اند. این بیانگر ارتباط عمیق میان احساسات و آثاری است که فرد خلق می‌کند.
آنجا که در زه آرد دستت کمان بخشش
ابر از حسد ببرد زه از کمان رستم
هوش مصنوعی: در آنجا که حُسن و بخشش مثل کمان در دستانت جلوه‌گری می‌کند، ابر حسود پر از حسد، تیرهایی را مانند زهر از کمان رستم رها می‌سازد.
دست چنار هرگز بی‌زر برون نیامد
ابر ار به یاد دست تو بارد ز آسمان نم
هوش مصنوعی: هرگز درخت چنار بدون ثمر نیست. اگر ابرها به یاد دستان تو باران ببارند، نم و رطوبت خواهد آورد.
با آسمان چه گفتم گفتم که هست ممکن
دستی ورای دستت در کارهای عالم
هوش مصنوعی: با آسمان صحبت کردم و گفتم امکان دارد دستی فراتر از دست تو در کارهای دنیا وجود داشته باشد.
گفتا که دست قدرت و قدر ملک سلیمان
آن خسرو مظفر شاهنشه معظم
هوش مصنوعی: او گفت که توانایی و عظمت پادشاهی سلیمان، این شاه بزرگ و پیروز، نشان‌دهنده قدرت و جایگاه ویژه‌اش است.
آن قدر تست او را بر حل و عقد گیتی
کان تا ابد نگردد هرگز مرا مسلم
هوش مصنوعی: او به قدری آگاهی و تسلط بر کارهای دنیا دارد که تا ابد هرگز برای من دلیلی بر ناراحتی وجود نخواهد داشت.
تا پایدار دولت او در میانه هستم
همراه با سیاست او با دو دست برهم
هوش مصنوعی: تا وقتی که قدرت و موفقیت او ادامه دارد، من نیز در کنار او هستم و با تمام توانم از او حمایت می‌کنم.
گفتم که باز دارد تاثیرهات رایش
گفتا که می‌چگویی تقدیرها را هم
هوش مصنوعی: گفتم که آیا می‌توانی تاثیراتت را کنترل کنی؟ او پاسخ داد که تو از تقدیر چه می‌گویی؟
تا چند روز بینی سگبانش برنهاده
شیر مرا قلاده همچو سگ معلم
هوش مصنوعی: چرا باید همچنان شاهد باشم که او نگران و مراقب است و من را مانند یک سگ به بند کشیده است؟
ای بادپای مرکب تو فکرت مصور
وی آب رنگ خنجر تو نصرت مجسم
هوش مصنوعی: ای بادپای مرکب: تو اندیشه‌ات را به تصویر می‌کشی و با رنگ‌آمیزی خنجر خود، یاری و پشتیبانی را به نمایش می‌گذاری.
ای لمعهٔ سنان تو در حربگاه کرده
بر خصم طول و عرض جهان عرصهٔ جهنم
هوش مصنوعی: تو که همچون شعله‌ای در میدان نبرد با دشمنان، گسترهٔ زمین را به عرصهٔ جهنم تبدیل کرده‌ای.
در هریکی از بیلک تو چرخ کرده تضمین
از سعد و نحس دولت و دین کارهای معظم
هوش مصنوعی: در هر یک از چرخ‌های زندگی تو، نشانه‌ای از خوب و بد سرنوشت و ایمان در کارهای بزرگ دیده می‌شود.
من بنده از مکارم اخلاق تو که هرگز
در چشم روزگار مبادی به جز مکرم
هوش مصنوعی: من به خوبی‌های اخلاقی تو افتخار می‌کنم، چرا که تو هرگز در نظر زمان و دنیا به جز خوبان و بزرگواران نگاه نمی‌کنی.
زانگه که خاک درگه عالیت بوسه دادم
در هیچ مجلسی نزدم جز به شکر تو دم
هوش مصنوعی: از زمانی که به خاک درگاه تو احترام گذاشتم، در هیچ مجلسی حاضر نشدم جز برای شکرگزاری از تو.
عزمی بکرده‌ام که ز دل بندهٔ تو باشم
عزمی چگونه عزمی عزمی چنان مصمم
هوش مصنوعی: من تصمیمی گرفته‌ام که از دل، بندۀ تو باشم. این تصمیم چقدر محکم و قاطع است!
کز بندگیت کم نکنم تا که کم نگردم
آخر وفای بندگی چون تویی از این دم
هوش مصنوعی: من از خدمتگزاری و بندگی تو دست نمی‌کشم، تا زمانی که خودم نیز کم نشوم. وفای من به بندگی تو همچنان ادامه خواهد داشت، چون تو لیاقت این وفا را داری.
زین پس مباد چشمم بی‌طلعت تو روشن
زین پس مباد عیشم بی‌خدمت تو خرم
هوش مصنوعی: از این پس آرزو دارم چشمانم دیگر بدون دیدن چهره تو روشن نباشد و زندگی‌ام بدون خدمت و همراهی تو شاد و خوش نباشد.
همواره تا که دارد مشاطگی نیسان
رخسار لاله رنگین زلف بنفشه پر خم
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره‌ی زیبای نیسان درخشان است و زلف‌ها به رنگ بنفشه و پرپشتی خمیده‌اند، همواره زیبایی و آراستگی برقرار است.
با آفتاب و سایه روان باد امر و نهیت
تا آفتاب و سایه موافق نگشت با هم
هوش مصنوعی: با تابش آفتاب و سایه، کارهایت را مدیریت کن تا زمانی که آفتاب و سایه به توافق نرسیده‌اند.
یا چون بنفشه باد زبان از قفا کشیده
خصم تو یا چو لاله به خون روی شسته از غم
هوش مصنوعی: یا مانند بنفشه، که بادی از پشت به آن وزیده و زبان به انتقاد و دفاع گشوده، یا مانند لاله‌ای که از شدت غم و اندوه، با خون خود رنگین شده است.