قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - مدح شیخ امام جمالالاسلام
ای کرده درد عشق تو اشکم به خون بدل
وی یازدم سرشته به مهر تو در ازل
ای بیبدل چو جان بدلی نیست بر توام
بر بیبدل چهگونه گزیند کسی بدل
گشتی به نیکویی مثل اندر جهان حسن
تا من به عاشقی شدم اندر جهان مثل
ترسم که روز وصل تو نادیده ناگهان
سر برزند ز مشرق عمرم شب اجل
دردا و حسرتا و دریغا که روز و شب
با صد دریغ و حسرت و دردم ازین قبل
در مشکلی فکند مرا عشق تو که آن
جز کلک خواجه کس نکند در زمانه حل
صدر امم امام طریقت جمال دین
لطف خدای و روح هنر مایهٔ دول
صدری که چون سخن ز سخنهای او رود
ادراک منهزم شود و عقل مبتذل
سری بود مشاهده بیصورت و بیحروف
نطقی بود معاینه بینحو و بیعلل
روح از نهیت آنکه مگر وحی منزلست
اندر فتد به سجده که سبحان لمیزل
رایش فرو گشاده سراپردهٔ فلک
قدرش فرو شکسته کله گوشهٔ زحل
در روح او دمیده قضا صدق چون یقین
در ذات او سرگشته قدر علم چون عمل
با حزم او طریقت و دین فارغ از فتور
با عزم او دیانت و دین ایمن از خلل
خورشید علم را فلک شرح و بسط او
بیتالشرف شدست چو خورشید را حمل
ای در وقار حاکی اخلاق تو زمین
وی در ثبات راوی افعال تو جبل
گر نز پی حسود تو بودی وقار تو
برداشتی ز روی زمین عادت جدل
صافیترست جوهرت از روح در صفا
عالیترست منبرت از چرخ در محل
در بحر علم کشتی علم تو میرود
بیبادبان عشوه و بیلنگر حیل
در برق فکرتت نرسد ناوک عقول
در سمع خاطرت نشود عشوهٔ امل
نه راه همتت بزند رتبت جهان
نه آب عصمتت ببرد آتش زلل
آنکس که با محاسب جلد از کمال جهل
نشناخت جز به حیله همی اکثر از اقل
گشت از عنایت تو همه دیده چون بصر
زین پیش گرچه بود همه پرده چون بصل
شعرش همه نکت شد و نظمش همه مدیح
قولش همه مثل شد و درجش همه غزل
آری به قوت و مدد تربیت شوند
باران و برگ و گل گهر و اطلس و عسل
تا باد گلفشان گذرد بر چنار و سرو
تا ابر درفشان گذرد بر حضیض و تل
این در جوار خاک شتابان و تیزرو
چون مرغ زخم یافته در حالت وجل
وان بر بسیط باغ گرازان و خوشخرام
چون بر زمین آینهگون ناقه و جمل
گاه از نسیم این دهن خاک پر عبیر
گاه از نثار آن چمن باغ پر حلل
در باغ علم همچو گل نوشکفته باش
دشمنت چو به برگ گل تر درون جعل
پای زمانه در تبع تابع تو لنگ
دست سپهر در مدد حاسد تو شل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح مخدرةالکبری عصمة الدین مریم خاتون: مرحبا موکب خاتون اجلقصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح ناصرالدین طاهر و وصف ربیع: جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.