گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح امیر اسفهسالار فخرالدین اینانج بلکا خاصبک

ای سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت یزک
نه یقین بر طول و عرض لشکرت واقف نه شک
بسته گرد موکبت صد پرده بر روی سماک
کرده نعل مرکبت صد رخنه در پشت سمک
هرکجا حزم تو ساکن موج فوجی از ملوک
هرکجا عزم تو جنبان جوشی جیشی از ملک
چون رکاب تو گران گردد عنان تو سبک
روز هیجا ای سپاهت انجم و میدان فلک
قابل تکبیر فتح از آسمان گوید که هین
القتال ای حیدر ثانی که النصرة معک
شیر چرخ از بیم شیر رایتت افغان‌کنان
کالامان ای فخر دین اینانج بلکا خاصبک
چشمهٔ تیغ تو هم پر آب و هم پر آتش است
چشمه‌ای دیدی میان آب و آتش مشترک
جان و جاه خصم سوزان و گدازان روز و شب
چون به آتش در حشیش و چون به آب اندر نمک
فتنه را رایت نگون کن هین که اقرار قضا
ایمنی را تا قیامت کرد بر تیغ تو چک
گر ترا یزدان بزرگی داد و راضی نیست خصم
خصم را گو دفتر تقدیر باید کرد حک
عالم و آدم نبودستند کاندر بدو کار
زید از اهل درج شد عمرو از اهل درک
ور به یزدان اقتدا کردست سلطان واجبست
شاه والا برنهد چون حق نکو کردست دک
حذ و قدر بندگان نیکو شناسد پادشاه
خود تفاوت در عیار زر که داند جز محک
پایهٔ قدرت نشان می‌خواست گردون از قضا
گفت آنک زآفرینش پاره‌ای آنسوترک
ملک بخشاینده در حرمان میمون خدمتت
چون خلافت بی‌علی بودست و بی‌زهرا فدک
آسمان از مجلست بفکندش از روی حسد
تا ز ناکامی نفس در حلق او شد چون خسک
او به تاراج قضا در چون غنیمت در مصاف
زو صبایع در جدل کان جز ولی آن عضو لک
پای چون هیزم شکسته دل چو آتش بی‌قرار
مانده در اطوارد و دودم چو ماهی در شبک
دوستان با یک جگر پر خون که اینک قد مضی
دشمنان با یک دهن پر خنده کانک قد هلک
آسمان خود سال و مه با بنده این دستان کند
در دی اش با خیش دارد در تموزش با فنک
شکر یزدان را که این یک دست بوسش داد دست
تا کند خار سپهر از پای بیرون یک به یک
تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب
تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک
جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر
باد لرزان در برش چون جان گنجشک از پفک
ساختت از شاعران پر اخطل و فضل و جریر
مجلست از ساقیان پر اخطی و رای و یمک

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت یزک
نه یقین بر طول و عرض لشکرت واقف نه شک
هوش مصنوعی: ای سپاه تو، پیروزی به مانند لشکرکشی و یاری‌ات به یقین از وسعت و گستردگی لشکرت آگاه است و در این باره شکی وجود ندارد.
بسته گرد موکبت صد پرده بر روی سماک
کرده نعل مرکبت صد رخنه در پشت سمک
هوش مصنوعی: حالت و بزرگی تو مانند پرچمی است که پرده‌های زیادی بر روی آن وجود دارد و نشان‌دهنده‌ی عظمت و زیبایی توست. همچنین، نعل اسب تو نشان‌دهنده‌ی تاثیر عمیقی است که بر زمین می‌گذارد و نشان‌دهنده‌ی قدرت و سرعت توست.
هرکجا حزم تو ساکن موج فوجی از ملوک
هرکجا عزم تو جنبان جوشی جیشی از ملک
هوش مصنوعی: هر جا که احتیاط و تدبیر تو حضور داشته باشد، گروهی از پادشاهان و قدرت‌ها هم در آنجا خواهد بود. و هر جا که اراده و تصمیم تو به حرکت بیفتد، شور و هیجان خاصی در آن مکان به وجود می‌آید.
چون رکاب تو گران گردد عنان تو سبک
روز هیجا ای سپاهت انجم و میدان فلک
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان تو سنگین شود، کنترل تو آسان می‌شود. ای سپاه تو همچون ستاره‌ها و میدان تو در آسمان است.
قابل تکبیر فتح از آسمان گوید که هین
القتال ای حیدر ثانی که النصرة معک
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تمجید از مبارزات و فتوحات می‌پردازد و به شخصیت حیدر (علی) اشاره دارد که در جنگ‌ها و نبردها با یاری و نصرت الهی موفقیت‌هایی کسب کرده است. در واقع، این عبارت به حماسه و دلیری او و دعوت به ادامه جنگ و مبارزه اشاره دارد. در نگاه کلی، اهمیت یاری الهی در پیروزی‌های حیدر و تشویق او به فعالیت بیشتر در میدان نبرد مطرح شده است.
شیر چرخ از بیم شیر رایتت افغان‌کنان
کالامان ای فخر دین اینانج بلکا خاصبک
هوش مصنوعی: شیر چرخ، که به شیری بزرگ و قدرتمند اشاره دارد، از ترس شیر تو، که نماد قدرت و شجاعت است، به خود لرزیده و وحشتی به دلش افتاده است. ای افتخار دین، تو با وجود قوی‌ات، برای ما نماد امید و شجاعت هستی.
چشمهٔ تیغ تو هم پر آب و هم پر آتش است
چشمه‌ای دیدی میان آب و آتش مشترک
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند چشمه‌ای است که هم آب و هم آتش دارد. آیا تاکنون چشمه‌ای را دیده‌ای که ویژگی همزمان آب و آتش را داشته باشد؟
جان و جاه خصم سوزان و گدازان روز و شب
چون به آتش در حشیش و چون به آب اندر نمک
هوش مصنوعی: جان و مقام دشمن روز و شب در آتش و آتشی سوزان می‌سوزد و به مانند آبی که در نمک حل می‌شود، همیشه در حال عذاب و رنج است.
فتنه را رایت نگون کن هین که اقرار قضا
ایمنی را تا قیامت کرد بر تیغ تو چک
هوش مصنوعی: فتنه را نابود کن، چرا که این کار باعث می‌شود تا پایان زمان، بر تیغ تو امنیت و آرامش حاصل آید.
گر ترا یزدان بزرگی داد و راضی نیست خصم
خصم را گو دفتر تقدیر باید کرد حک
هوش مصنوعی: اگر خداوند بزرگى به تو عطا کرده است و دشمنان از آن راضی نیستند، به آن‌ها بگو که این تقدیر و سرنوشت نوشته شده است و نباید نگران باشند.
عالم و آدم نبودستند کاندر بدو کار
زید از اهل درج شد عمرو از اهل درک
هوش مصنوعی: هیچ کس و چیز دیگری وجود نداشت که در این دنیا در کار زید باشد و عمرو از کسانی بود که درک و فهم داشت.
ور به یزدان اقتدا کردست سلطان واجبست
شاه والا برنهد چون حق نکو کردست دک
هوش مصنوعی: اگر سلطان به خداوند اقتدا کند، شایسته است که شاه بزرگوار به خاطر کار نیک خود به پاداش برسد.
حذ و قدر بندگان نیکو شناسد پادشاه
خود تفاوت در عیار زر که داند جز محک
هوش مصنوعی: پادشاه خوب، بندگان خود را به خوبی می‌شناسد و تفاوت‌ها را در ارزش واقعی هر یک درک می‌کند، همان‌طور که کسی که زر را می‌سنجند، می‌داند چگونه عیار واقعی آن را تعیین کند.
پایهٔ قدرت نشان می‌خواست گردون از قضا
گفت آنک زآفرینش پاره‌ای آنسوترک
هوش مصنوعی: دولت به دنبال نشانه‌ای از قدرت بود، که ناگهان مقدر گفت آنجا یکی از آفریدگان را می‌بینی.
ملک بخشاینده در حرمان میمون خدمتت
چون خلافت بی‌علی بودست و بی‌زهرا فدک
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی به فقدان و کمبودهایی اشاره شده است که در خدمت به خداوند و در ارتباط با او وجود دارد. به‌ویژه بر این نکته تأکید می‌شود که مانند خلافت بدون وجود دو شخصیت مهم، علی و زهرا، که نماد بخشش و فضیلت هستند، این خدمت نیز ناقص و ناتمام است. این کمبود به نوعی حاکی از عدم دستیابی به حقیقت کامل و کامل‌ترین بهره‌ها از رحمت الهی است.
آسمان از مجلست بفکندش از روی حسد
تا ز ناکامی نفس در حلق او شد چون خسک
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر حسادت، تو را از جمع خود دور کرد و به همین دلیل، به خاطر ناکامی و ناتوانی در رسیدن به خواسته‌هایت، حالا مانند علف خشک و بی‌جان شده‌ای.
او به تاراج قضا در چون غنیمت در مصاف
زو صبایع در جدل کان جز ولی آن عضو لک
هوش مصنوعی: او به دست سرنوشت به مانند غنیمتی در جنگ میان دو طرف به غنیمت رسیده است و جز ولی این عضو، در جدل هیچ چیز دیگری نیست.
پای چون هیزم شکسته دل چو آتش بی‌قرار
مانده در اطوارد و دودم چو ماهی در شبک
هوش مصنوعی: پایم مانند هیزم شکسته است و دل من چون آتشی بی‌تاب در حال سوختن است، و دودی که از من بلند می‌شود مثل ماهی‌ای است که در تاریکی شب به اطراف می‌پرد.
دوستان با یک جگر پر خون که اینک قد مضی
دشمنان با یک دهن پر خنده کانک قد هلک
هوش مصنوعی: دوستان با حالتی زخمی و ناراحت به سر می‌برند، در حالی که دشمنان با خوشحالی و خنده در حال پیش رفتن هستند.
آسمان خود سال و مه با بنده این دستان کند
در دی اش با خیش دارد در تموزش با فنک
هوش مصنوعی: آسمان در هر فصل و ماه با دستان من ارتباط دارد؛ در دی‌ماه با استفاده از ابزار کشاورزی و در تموز با روش‌های خاصی.
شکر یزدان را که این یک دست بوسش داد دست
تا کند خار سپهر از پای بیرون یک به یک
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت‌های خداوند شکرگزارم که این یک دست را به من داد تا بتوانم مشکلات و سختی‌های زندگی را یکی یکی از خود دور کنم.
تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب
تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک
هوش مصنوعی: تا زمانی که در تنهایی، پرنده‌ای نادر مانند عنقا وجود نداشته باشد و در قدرت و توانایی، پرنده‌ای مانند شاهین نباشد، هیچ چیز به وجود نخواهد آمد.
جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر
باد لرزان در برش چون جان گنجشک از پفک
هوش مصنوعی: جان دشمن از تیر سیمرغ به شاخ عمرش پرتاب شد و همچون یک نسیم لرزان در اطرافش پراکنده گردید، مثل جان یک گنجشک که از باد ملایمی بگذرد.
ساختت از شاعران پر اخطل و فضل و جریر
مجلست از ساقیان پر اخطی و رای و یمک
هوش مصنوعی: شکل و ظاهر تو از شاعران بزرگ و معروف گرفته شده و محفل تو پر از افرادی است که دانش و خبرگی بالایی دارند.