گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۱ - در مناجات باری تعالی

مقدری نه به آلت به قدرت مطلق
کند ز شکل بخاری چو گنبد ازرق
نه خشت و رشتهٔ معمار را درو بازار
نه چوب و تیشهٔ نجار را درو رونق
به حکمتی که خلل اندرو نیابد راه
ز مهر و ماه گشاده در آن مکان بیرق
حصار برشده بی‌آب و گل ولیک به صنع
به گرد او زده از بحر بی‌کران خندق
نه منجنیق به سقفش رسد نه کشکنجیر
نه تیر چرخ و نه سامان برشدن به وهق
نه از فراز توان کرد حیلت مرکوب
نه از نشیب توان دید جایگاه نفق
درو به حکم روان کرده هفت سیاره
ز لطف داده وطنشان دوازده جوسق
میان گنبد فیروزه رانده بحر محیط
میان آب چنین خاک تودهٔ معلق
بدانکه مبدع ابداع اوست بی‌آلت
گواه بس بود ای شوربخت خام خلق
چو ظن بری که به خود برشد آسمان بلند
گهی ز گردش او روشنی و گاه غسق
نه بی‌نمایش خلاق شد مهیا خلق
نه بی‌کفایت وراق شد نگار ورق
جز او به صنع که آرد چو عیسیی ازدم
جز او به لطف که سازد چو موسیی ز علق
که برفرازد هر بامداد مطلع صبح
که برگشاد هر شب به ضد صبح شفق
که بارد از دهن ابر بر صدف لؤلؤ
که پوشد از اثر صنع در سمن قرطق
تبارک‌الله از آن قادری که قدرت او
دهان و دیده نماید ز عبهر و فستق
گهی ز آب کند تازه چهرهٔ گلزار
گهی ز باد کند باز لاله را یلمق
گهی ذلیل کند قوم فیل را از طیر
گهی هلاکت نمرود را گمارد بق
تراست ملک و تویی ملک‌دار و ملک‌بخش
ترا سزای خدایی به هر زمان الحق
ز دست باد تو بخشی به بوستان سندس
ز چشم ابر تو باری به دشت استبرق
به حکم ماردمان را برآری از سوراخ
ز بهر طعمهٔ راسو و لقمهٔ لقلق
به دفع زهر به دانا نموده‌ای تریاق
به نفع طبع به بیمار داده‌ای سرمق
به باغ بلبل بر یاد تو گشاده زبان
به شاخ فاخته از ذوق تو گرفته سبق
دوات در طلب آب لطف تو دلخون
قلم ز هیبت نام بزرگ تو سرشق
نه در کنام چرد بی‌امان تو آهو
نه در هوای پرده بی‌رضای تو عقعق
ز مار مهره تو آری، ز ابر مروارید
ز گاو عنبرسارا، ز یاسمین زنبق
تو نام سید سادات بگذرانیدی
ز هفت کشور و هفت آسمان و هفت طبق
به هر پیام که آورد کرده‌ام تصدیق
به هرچه از تو رسیدست گفته‌ام صدق
نه در پیام تو لا گفته‌ام به هیچ طریق
نه در رسالت او منکرم به هیچ نسق
نه در خلافت بوبکر دم زنم به خلاف
نه در امامت فاروق در مجال نطق
نه در نشستن عثمان چو رافضی بدگوی
نه در شجاعت حیدر چو خارجی احمق
سر خوارج خواهم شکافته چو انار
دل روافض خواهم کفیده چون جوزق
ز زخم خنجر صمصام فعل آینه‌گون
ز تیر ناوک زهر آب داده خسته حدق
مهیمنا چو به توحید تو گشادم لب
شداز هدایت فضل تو گفته‌ام مغلق
سواد نظم مرا گر بود ز آب گذر
کنند فخر رشیدی و صابر و عمعق
اگرچه عادت دق نیست انوری را لیک
به درگه تو کند یارب ار نشاید دق
چو در مدیح امیر و وزیر عمر گذشت
چه سود خواندن اخبار بلغه و منطق
منم سوار سخن گرچه نیستم در زین
ز درگه ملکان خنگ و ابرش و ابلق
یکی جریدهٔ اعمال خود نکردم کشف
هزار کس را کردم به مدح مستغرق
کنون که عذر گناهان خویشتن خواهم
ز دیده خون بچکد بر بدن به جای عرق

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مقدری نه به آلت به قدرت مطلق
کند ز شکل بخاری چو گنبد ازرق
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قدرت مطلق و عظیم از ابزارهای ظاهری و عادی فراتر می‌رود. مانند بخاری که به شکل گنبدی آبی درآمده، نشان می‌دهد که آنچه که در ظاهر دیده می‌شود، تنها نمایی از واقعیت عمیق‌تری است. به عبارت دیگر، آنچه که در سطح به نظر می‌رسد، نمی‌تواند تمامیت و حقیقت قدرت را نمایان کند.
نه خشت و رشتهٔ معمار را درو بازار
نه چوب و تیشهٔ نجار را درو رونق
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که نه مصالح ساختمان‌سازی و نه ابزار کار نجاری در بازار رونق و جایی برای فعالیت ندارند. به نوعی، وضعیت اقتصادی یا شرایط موجود به گونه‌ای است که هیچ‌کدام از این شغل‌ها فعلاً رونق و فعالیتی ندارند.
به حکمتی که خلل اندرو نیابد راه
ز مهر و ماه گشاده در آن مکان بیرق
هوش مصنوعی: راهی که با حکمتی سالم و بدون نقص همراه است، به وسعت و روشنی خورشید و ماه در آنجا گشوده شده است.
حصار برشده بی‌آب و گل ولیک به صنع
به گرد او زده از بحر بی‌کران خندق
هوش مصنوعی: حصار بلند و محکم ساخته شده بدون آب و خاک، اما به‌واسطه‌ی خلاقیت، دور او را از دریای بی‌پایان خندق کشیده‌اند.
نه منجنیق به سقفش رسد نه کشکنجیر
نه تیر چرخ و نه سامان برشدن به وهق
هوش مصنوعی: نه هیچ چیزی به سقفش نمی‌رسد، نه منجنیق و نه تیر، و هیچ‌یک از ابزارهای جنگی نمی‌تواند او را سرنگون کند.
نه از فراز توان کرد حیلت مرکوب
نه از نشیب توان دید جایگاه نفق
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که نه از بالای مقام و قدرت می‌توان به کارهای ناپاک پرداخت و نه از پایین و ضعف می‌توان به موقعیت و جایگاه واقعی رسید. به طور کلی، اشاره به این دارد که نه با ترفندهای ناپسند و نه با شرایط ضعیف، نمی‌توان به دستاوردهای واقعی و شایسته دست یافت.
درو به حکم روان کرده هفت سیاره
ز لطف داده وطنشان دوازده جوسق
هوش مصنوعی: بر اساس دستور و اراده الهی، هفت سیاره به خاطر رحمت و لطف خداوند، محل زندگی خود را در دوازده منطقه مشخص قرار داده‌اند.
میان گنبد فیروزه رانده بحر محیط
میان آب چنین خاک تودهٔ معلق
هوش مصنوعی: در وسط گنبد آسمان که به رنگ فیروزه‌ای است، دریای وسیع قرار دارد و در میان این آب، توده‌ای از خاک معلق شده است.
بدانکه مبدع ابداع اوست بی‌آلت
گواه بس بود ای شوربخت خام خلق
هوش مصنوعی: بدان که آغاز هر پدیده‌ای از خود آن پدیده است و نیازی به دلیل و نشانه‌ دیگر نیست. ای بیچاره، این را بدان که تو خام و ناآگاه هستی.
چو ظن بری که به خود برشد آسمان بلند
گهی ز گردش او روشنی و گاه غسق
هوش مصنوعی: هر گاه که گمان کنی آسمان بلند به کار خود مشغول است، گاهی روشنایی از آن می‌تابد و گاهی به تاریکی می‌گراید.
نه بی‌نمایش خلاق شد مهیا خلق
نه بی‌کفایت وراق شد نگار ورق
هوش مصنوعی: نه بدون به نمایش گذاشتن، خلق هنر ممکن است و نه بدون توانایی و مهارت، یک هنرمند می‌تواند اثر زیبایی خلق کند.
جز او به صنع که آرد چو عیسیی ازدم
جز او به لطف که سازد چو موسیی ز علق
هوش مصنوعی: جز خداوند، هیچ‌کس نمی‌تواند به این زیبایی و قدرت مانند عیسی روح را از خاک به وجود آورد و یا مانند موسی کارهای شگفت‌انگیزی انجام دهد.
که برفرازد هر بامداد مطلع صبح
که برگشاد هر شب به ضد صبح شفق
هوش مصنوعی: به هر صبح که می‌رسد، نور صبحگاهی بر فراز هر بام می‌تابد و هر شب هنگام غروب که شب فرا می‌رسد، شور و شوق صبحگاه را به یاد می‌آورد.
که بارد از دهن ابر بر صدف لؤلؤ
که پوشد از اثر صنع در سمن قرطق
هوش مصنوعی: باران از دهان ابر بر روی صدف لؤلؤ می‌ریزد و این باران، اثر هنر آفرینش را بر روی گل سمن می‌پوشاند.
تبارک‌الله از آن قادری که قدرت او
دهان و دیده نماید ز عبهر و فستق
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است و شگفت‌انگیز که قدرت او باعث می‌شود چشم و دهان ما از خوشی و لذت گفت و شنود و همچنین از طعم دلپذیر غذاهایی مانند زیتون و پسته پر شود.
گهی ز آب کند تازه چهرهٔ گلزار
گهی ز باد کند باز لاله را یلمق
هوش مصنوعی: گاهی گل‌های باغ به خاطر آب، چهره‌ای تازه و زیبا به خود می‌گیرند و گاهی هم به دلیل باد، لاله‌ها دوباره باز می‌شوند و جلوه‌ای خاص پیدا می‌کنند.
گهی ذلیل کند قوم فیل را از طیر
گهی هلاکت نمرود را گمارد بق
هوش مصنوعی: گاهی قوم فیل را از آسمان می‌افکند و گاهی نمرود را به هلاکت می‌رساند.
تراست ملک و تویی ملک‌دار و ملک‌بخش
ترا سزای خدایی به هر زمان الحق
هوش مصنوعی: تو مالک و صاحب این سرزمین هستی و هر زمان که می‌گذرد، شایسته مقام خدایی و بزرگی هستی.
ز دست باد تو بخشی به بوستان سندس
ز چشم ابر تو باری به دشت استبرق
هوش مصنوعی: تو با نسیم خود باغی پر از زیبایی به وجود می‌آوری و با بارش‌های آسمانی‌ات، دشت را از طراوت و زندگی پر می‌کنی.
به حکم ماردمان را برآری از سوراخ
ز بهر طعمهٔ راسو و لقمهٔ لقلق
هوش مصنوعی: به خاطر به دست آوردن طعمه‌ای برای راسو و لقمه‌ای برای لک‌لک، مردم را از مخفیگاه‌هایشان بیرون می‌آوری.
به دفع زهر به دانا نموده‌ای تریاق
به نفع طبع به بیمار داده‌ای سرمق
هوش مصنوعی: برای درمان زهر، به فردی با دانش و آگاهی، دارویی به نفع شرایط موجود داده‌ای که به بیمار کمک کند.
به باغ بلبل بر یاد تو گشاده زبان
به شاخ فاخته از ذوق تو گرفته سبق
هوش مصنوعی: بلبل در باغ به یاد تو شعر می‌خواند و فاخته به خاطر خوشحالی ناشی از تو، از شاخ درخت در پرواز است.
دوات در طلب آب لطف تو دلخون
قلم ز هیبت نام بزرگ تو سرشق
هوش مصنوعی: قلم در جستجوی آبِ محبت توست، و با دلِ مجروح و خونین، از عظمت نام بزرگ تو سرشار است.
نه در کنام چرد بی‌امان تو آهو
نه در هوای پرده بی‌رضای تو عقعق
هوش مصنوعی: نه در لانه‌ای آرام و بی‌خبر از تو، آهو زندگی می‌کند و نه در هوایی که بی‌خواست تو باشد، مرغی آواز می‌خواند.
ز مار مهره تو آری، ز ابر مروارید
ز گاو عنبرسارا، ز یاسمین زنبق
هوش مصنوعی: از مروارید آسمانی مانند ابر و از مهره‌ای که از مار گرفته شده، و همچنین از عنبر گاوی و زنبق یاسمنی، زیبایی‌ها و ارزش‌های مختلفی می‌گیری.
تو نام سید سادات بگذرانیدی
ز هفت کشور و هفت آسمان و هفت طبق
هوش مصنوعی: تو نام پیشوای سادات را در میان هفت سرزمین و هفت آسمان و هفت طبقه دیگر منتشر کردی.
به هر پیام که آورد کرده‌ام تصدیق
به هرچه از تو رسیدست گفته‌ام صدق
هوش مصنوعی: من به هر پیامی که به دستم رسیده است، تأیید کرده‌ام و هر چیزی که از تو به من رسیده، راست گفته‌ام.
نه در پیام تو لا گفته‌ام به هیچ طریق
نه در رسالت او منکرم به هیچ نسق
هوش مصنوعی: من نه در پیام تو دروغی گفته‌ام و نه در رسالت او چیزی را رد کرده‌ام.
نه در خلافت بوبکر دم زنم به خلاف
نه در امامت فاروق در مجال نطق
هوش مصنوعی: من نه در جایگاه خلافت ابوبکر صحبت می‌کنم و نه در مقام امامت عمر، در هیچ یک از این موارد نمی‌خواهم به بحث و جدل بپردازم.
نه در نشستن عثمان چو رافضی بدگوی
نه در شجاعت حیدر چو خارجی احمق
هوش مصنوعی: نه در مقام نشستن عثمان،‌ که صحبت از او بد است و مایه‌ی سرزنش است، شایسته‌اند و نه در شجاعت حیدر، که به تصویری نادرست از او پرداخته شده است.
سر خوارج خواهم شکافته چو انار
دل روافض خواهم کفیده چون جوزق
هوش مصنوعی: من خواهم سر خوارج را مانند انار بشکافم و دل روافض را مانند گردو خرد خواهم کرد.
ز زخم خنجر صمصام فعل آینه‌گون
ز تیر ناوک زهر آب داده خسته حدق
هوش مصنوعی: این بیت درباره تأثیر عمیق و دردناک زخم‌ها و آسیب‌ها صحبت می‌کند. زخم‌هایی که مانند خنجر می‌زنند و احساسات را تحت تأثیر قرار می‌دهند. همچنین به نوعی به تلخی و رنجی که از تیرگی‌ها و مسمومیت‌ها به وجود می‌آید اشاره دارد. در کل، بیانگر شکنندگی زندگی و داغ‌هایی است که بر دل انسان نشسته‌اند.
مهیمنا چو به توحید تو گشادم لب
شداز هدایت فضل تو گفته‌ام مغلق
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که شاعر با بیان توحید و یگانگی خداوند، زبان خود را برای بیان هدایت و فضل الهی باز کرده است. شاعر از طریق این کلمات، به زیبایی و بزرگی خداوند اشاره می‌کند و می‌گوید که قدرت و فضل او به قدری است که باعث شده است تا او به‌طور واضح و شفاف از راهنمایی‌های divine صحبت کند.
سواد نظم مرا گر بود ز آب گذر
کنند فخر رشیدی و صابر و عمعق
هوش مصنوعی: اگر شعر و نظم من از کیفیت و زیبایی برخوردار باشد، به طوری که از آب بگذرد، می‌تواند به اندازه افتخار و بزرگی رشید و صابر و معمولی باشد.
اگرچه عادت دق نیست انوری را لیک
به درگه تو کند یارب ار نشاید دق
هوش مصنوعی: هرچند که انوری به مرگ عادت ندارد، اما در درگاه تو ای کاش اگر قرار نیست که بمیرم، دلم می‌خواهد که به تو نزدیک شوم.
چو در مدیح امیر و وزیر عمر گذشت
چه سود خواندن اخبار بلغه و منطق
هوش مصنوعی: وقتی که عمر در ستایش امیر و وزیر سپری می‌شود، چه فایده‌ای دارد که اخبار زیبایی و منطق را بخوانیم؟
منم سوار سخن گرچه نیستم در زین
ز درگه ملکان خنگ و ابرش و ابلق
هوش مصنوعی: من در دنیای کلام و گفتگو مسلط هستم، هرچند به ظاهر در موقعیت و جایگاه بالایی قرار ندارم. از دربار شاهان و بزرگان نیز دور هستم، اما با این حال در دنیای سخن و ادبیات راه خود را باز کرده‌ام.
یکی جریدهٔ اعمال خود نکردم کشف
هزار کس را کردم به مدح مستغرق
هوش مصنوعی: من تنها به کارهای خودم نپرداختم، بلکه توانستم در ستایش و توصیف بسیار از دیگران عمیق شوم و رازهایشان را بیابم.
کنون که عذر گناهان خویشتن خواهم
ز دیده خون بچکد بر بدن به جای عرق
هوش مصنوعی: اکنون که از اشتباهات و عذابی که بر خودم آورده‌ام آگاه شده‌ام، به جای عرق، اشک خونین از چشمانم بر بدنم بریزد.

حاشیه ها

1399/08/20 02:11

کی باورش میشه تو این همه قصاید مدحی این جور شعری هم پیدا بشه

1402/09/20 23:12
امین

درود بر حکیم انوری بزرگ

اشعار ایشان و بطور کلی شاعران قرن ششم واقعا در درجه‌ای دیگر از اشعار زبان پارسی است. روان همگیشان شاد باد

به عقیده این حقیر اولا واژه اول moqadder هست نه moqaddar. که خداوند مقدر کننده است نه مقدر شده. اما واژه نخست مصرع دوم باید کنی باشد نه کند... چرا که در چامه خداوند مخاطب است.

پیرامون بیت ۱۷ هم فکر میکنم «طیر» درست است که به اشتباه طبر نوشته شده...