گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۰ - در مدح صاحب اوحدالدین اسحق

دوش سرمست آمدم به وثاق
با حریفی همه وفا و وفاق
دیدم از باقی پرندوشین
شیشه‌ای نیمه بر کنارهٔ طاق
می چون عهد دوستان به صفا
تلخ چون عیش عاشقان به مذاق
هر دو در تاب خانه‌ای رفتیم
که نبد آشنا هوای رواق
بنشستیم بر دریچگکی
که همی دید قوسی از آفاق
بر یمینم ز منطقی اجزاء
بر یسارم ز هندسی اوراق
همه اطراف خانه لمعهٔ برق
زان رخ لامع و می براق
شکر و نقل ما ز شکر وصال
جرعهٔ جام ما ز خون فراق
نه مرا مطربان چابک‌دست
نه مرا ساقیان سیمین ساق
غزلکهای خود همی خواندم
در نهاوند و راهوی و عراق
ماه ناگه برآمد از مشرق
مشرقی کرد خانه از اشراق
به سخن درشدیم هر سه بهم
چون سه یار موافق مشتاق
ماه را نیکویی همی گفتیم
که دریغی به اجتماع و محاق
ذوشجون شد حدیث و دردادیم
قصهٔ چرخ ازرق زراق
گفتم آیا کسی تواند کرد
در بساط زمین علی الاطلاق
منع تقدیر او به استقلال
کشف اسرار او به استحقاق
نه در آن دایره که در تدویر
نتوانند زد نطق ز نطاق
نه از آن طایفه که نشناسد
معنی احتراق از احراق
ماه گفتا که برق وهمی بود
که برین گنبد آمدی به براق
در خراسان ز امتش دگریست
که برو عاشقست ملک عراق
عصمت ایزدی رکاب و عنانش
مدد سرمدی ستام و جناق
دانی آن کیست واحدالدین است
آن ملک خلقت ملوک اخلاق
گفتم ای ماه نام تعیین کن
گفت مخدوم و منعمت اسحق
آسمان رتبتی که سجده برند
آسمانهاش خاضع الاعناق
مکنتش بسته با قضا پیمان
قدرتش کرده با قدر میثاق
خلف صدق قدر اوست قدر
چون شود در نفاذ حکمش عاق
فکرتش نسخهٔ وجود آمد
راز گردون درو خط الحاق
رایش ار آفتاب نیست چراش
سفر آسمان نیاید شاق
بوی کبریت احمر صدقش
از عطارد ببرده رنگ نفاق
لغو سبع مثانی سخنش
لغت منهیان سبع طباق
خرفه‌پوشیست چرخ ارنه زدیش
رفعت بارگاه او مخراق
رای عالیش فالق الاصباح
دست معطیش ضامن‌الارزاق
بی‌نیازی عیال همت اوست
صدق او در سخا بجای صداق
رغبتش رغم کان و دریا را
جار تکبیر کرده و سه طلاق
کرمش آز را که فاقه زدست
ز امتلا اندر افکند به فواق
خون کانها بریخت کین سخاش
کوه از آن یافت ایمنی ز خناق
به کرم رغبتش بدان درجه است
که به نظاره رغبت احداق
کم نگردد که کم نیارد شد
طول و عرض هوا به استنشاق
بیش گردد که بیش داند شد
شرح بسط سخن به استنطاق
تا زمان همچو روز باشد و شب
تا عدد همچو جفت باشد و طاق
روز و شب جفت کبریا بادا
در چنین کاخ و باغ و طارم و طاق
عز او در ازاء عز وجود
ناز معشوق و نالهٔ عشاق

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش سرمست آمدم به وثاق
با حریفی همه وفا و وفاق
هوش مصنوعی: شب گذشته با حال خرابی به دام دوستی صمیمی و وفادار افتادم.
دیدم از باقی پرندوشین
شیشه‌ای نیمه بر کنارهٔ طاق
هوش مصنوعی: دیدم پرنده‌ای شیشه‌ای که نیمه‌اش بر لبه‌ی قوسی قرار گرفته است.
می چون عهد دوستان به صفا
تلخ چون عیش عاشقان به مذاق
هوش مصنوعی: مستی که با دوستان بر سر دوستی و صمیمیت است، شیرین و خالص است، اما عشق و لذت آن چنان که باید، گاهی تلخ و دشوار می‌شود.
هر دو در تاب خانه‌ای رفتیم
که نبد آشنا هوای رواق
هوش مصنوعی: ما هر دو به خانه‌ای رفتیم که در آن هیچ آشنایی وجود نداشت و هوای آن مثل رواق‌ها بود.
بنشستیم بر دریچگکی
که همی دید قوسی از آفاق
هوش مصنوعی: نشستیم بر لبه‌ی پنجره‌ای که نمایی از دوردست‌ها را به ما نشان می‌دهد.
بر یمینم ز منطقی اجزاء
بر یسارم ز هندسی اوراق
هوش مصنوعی: در سمت راست من، از مباحث منطقی و تفکیک اجزا صحبت می‌شود و در سمت چپ من، به مباحث هندسی و طرح‌های مرتبط با آن پرداخته می‌شود.
همه اطراف خانه لمعهٔ برق
زان رخ لامع و می براق
هوش مصنوعی: همه جا اطراف خانه، درخشش و جلای نور از آن چهره نورانی و شراب درخشان دیده می‌شود.
شکر و نقل ما ز شکر وصال
جرعهٔ جام ما ز خون فراق
هوش مصنوعی: ما از شیرینی وصال محبوب شاد و خوشحال هستیم، اما درد فاصله مانند خون در جام ما جریان دارد.
نه مرا مطربان چابک‌دست
نه مرا ساقیان سیمین ساق
هوش مصنوعی: نه من به موسیقی‌دانان ماهر نیاز دارم و نه به نوشندگان زیبا.
غزلکهای خود همی خواندم
در نهاوند و راهوی و عراق
هوش مصنوعی: من مشغول خواندن شعرهای خود بودم در شهرهای نهاوند و راهوی و عراق.
ماه ناگه برآمد از مشرق
مشرقی کرد خانه از اشراق
هوش مصنوعی: ماه ناگهان از سمت شرق طلوع کرد و منزل را روشن نمود.
به سخن درشدیم هر سه بهم
چون سه یار موافق مشتاق
هوش مصنوعی: ما سه نفر به طور هماهنگ و با شوق و اشتیاق، به گفتگو پرداختیم.
ماه را نیکویی همی گفتیم
که دریغی به اجتماع و محاق
هوش مصنوعی: ما به ماه زیبایی می‌گوییم، اما افسوس که در کنار هم نیست و کم‌نور شده است.
ذوشجون شد حدیث و دردادیم
قصهٔ چرخ ازرق زراق
هوش مصنوعی: از سختی‌ها و دردهایی که پیش آمده، صحبت کردیم و داستان چرخ‌های آبی رنگ را بازگو کردیم.
گفتم آیا کسی تواند کرد
در بساط زمین علی الاطلاق
هوش مصنوعی: پرسیدم آیا در این دنیا کسی هست که بتواند همه چیز را به طور کامل انجام دهد؟
منع تقدیر او به استقلال
کشف اسرار او به استحقاق
هوش مصنوعی: تقدیر او اجازه نمی‌دهد که به طور مستقل به اسرار او پی ببریم، بلکه تنها با شایستگی می‌توان به این اسرار دست یافت.
نه در آن دایره که در تدویر
نتوانند زد نطق ز نطاق
هوش مصنوعی: در دایره‌ای که نمی‌توانند سخن بگویند، نباید انتظار داشت که صدایی از آن برآید.
نه از آن طایفه که نشناسد
معنی احتراق از احراق
هوش مصنوعی: این افراد از جمعیتی هستند که مفهوم سوختن را از سوزاندن نمی‌دانند.
ماه گفتا که برق وهمی بود
که برین گنبد آمدی به براق
هوش مصنوعی: ماه گفت که آن درخشش که در آسمان دیده‌اید، فقط یک خیال و توهم بوده است که بر فراز این گنبد آسمانی به وسیله‌ی مرکبی سریع و خیره‌کننده به شما نشان داده شده است.
در خراسان ز امتش دگریست
که برو عاشقست ملک عراق
هوش مصنوعی: در خراسان، عشق و علاقه‌اش به کسی دیگر است، تا جایی که برای او، سرزمین عراق هم جاذبه خاصی دارد.
عصمت ایزدی رکاب و عنانش
مدد سرمدی ستام و جناق
هوش مصنوعی: عصمت خداوندی درختی است که ریشه‌اش در ابدیت و آسمان‌ها و شاخه‌هایش به زمین و انسان‌ها می‌رسد و حکمت و رحمتش به همه کمک می‌کند.
دانی آن کیست واحدالدین است
آن ملک خلقت ملوک اخلاق
هوش مصنوعی: می‌دانی آن شخصی که به نام واحدالدین شناخته می‌شود کیست؟ او همان فرمانروای خلقت و نمونه‌ای از اخلاق نیکو است.
گفتم ای ماه نام تعیین کن
گفت مخدوم و منعمت اسحق
هوش مصنوعی: گفتم ای ماه، نامی برای خود انتخاب کن، گفت: «آقای من و نعمت دهنده‌ام اسحاق است.»
آسمان رتبتی که سجده برند
آسمانهاش خاضع الاعناق
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف بالاترین مقام آسمان‌ها و عظمت آن می‌پردازد. آسمان‌ها به خاطر این مقام بلند، در برابرش سر تعظیم فرود می‌آورند و در برابر زیبایی و جلالش فروتن هستند.
مکنتش بسته با قضا پیمان
قدرتش کرده با قدر میثاق
هوش مصنوعی: سرنوشت او با قضا و قدر هم‌پیمان شده و توانایی‌اش محدود است.
خلف صدق قدر اوست قدر
چون شود در نفاذ حکمش عاق
هوش مصنوعی: قدر و ارزش او به اندازه‌ی صداقت اوست؛ وقتی که حکمش به درستی و به تأثیرش پا بگذارد، نشان می‌دهد که چقدر درک و عقل دارد.
فکرتش نسخهٔ وجود آمد
راز گردون درو خط الحاق
هوش مصنوعی: تفکر تو، کلید فهم واقعیات دنیا است و در آن، ارتباطات و پیوندهای زندگی را می‌توان پیدا کرد.
رایش ار آفتاب نیست چراش
سفر آسمان نیاید شاق
هوش مصنوعی: اگر محبوب و دلبر تو همچون آفتاب توانا نیست، چرا باید سختی‌های سفر آسمان را تحمل کند؟
بوی کبریت احمر صدقش
از عطارد ببرده رنگ نفاق
هوش مصنوعی: بوی کبریت احمر نشان‌دهنده‌ای از صداقت و حقیقت است که رنگ نفاق را از بین می‌برد.
لغو سبع مثانی سخنش
لغت منهیان سبع طباق
هوش مصنوعی: سخن بیهوده و غیرمعنی را نباید گفت، چون همانند گفتار نادرست و تکراری است که هیچ فایده‌ای ندارد.
خرفه‌پوشیست چرخ ارنه زدیش
رفعت بارگاه او مخراق
هوش مصنوعی: اگر دست بر نیفکنید و سعی نکنید، شما از نعمت و مقام بزرگ او محروم خواهید ماند.
رای عالیش فالق الاصباح
دست معطیش ضامن‌الارزاق
هوش مصنوعی: اندیشه بلند او مانند شکاف صبحگاه روشن است و دست بخشنده‌اش ضامن روزی‌ها است.
بی‌نیازی عیال همت اوست
صدق او در سخا بجای صداق
هوش مصنوعی: کسی که بی‌نیاز است، به خاطر کوشش و تلاش خود به این وضعیت رسیده و صداقت او در بخشش و generosity، ارزشمندتر از هر نوع هزینه یا نفقه است.
رغبتش رغم کان و دریا را
جار تکبیر کرده و سه طلاق
هوش مصنوعی: علاقه او مانند دریا وسیع و عمیق است و برای این عشق، فضایی پر از شور و تکبیر ایجاد کرده و مانند گفتن "سه طلاق" به جدایی اشاره می‌کند.
کرمش آز را که فاقه زدست
ز امتلا اندر افکند به فواق
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که کرم (حشره‌ای که غذای خود را از میوه‌ها و مواد دیگر می‌گیرد) به دلیل زیاد خوردن و پر شدن بیش از حد، به حالتی دچار شده که از شدتش به زمین می‌افتد. این توصیف نمادی است از پیامدهای زیاده‌روی و افراط در چیزی که ممکن است به آسیب و خطر منجر شود.
خون کانها بریخت کین سخاش
کوه از آن یافت ایمنی ز خناق
هوش مصنوعی: خون آنهایی که به خاطر عشق تو ریخته شده است، کوه را از خطر خفه شدن در امان نگه داشت.
به کرم رغبتش بدان درجه است
که به نظاره رغبت احداق
هوش مصنوعی: محبت و لطف او به حدی است که باعث جذب و علاقه‌مندی به خود می‌شود.
کم نگردد که کم نیارد شد
طول و عرض هوا به استنشاق
هوش مصنوعی: جایی که هوای در دسترس برای تنفس کم نمی‌شود، طول و عرض فضایی که در آن هستیم هم تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد.
بیش گردد که بیش داند شد
شرح بسط سخن به استنطاق
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر در مورد چیزی بدانیم، بیان و توضیح آن نیز آسان‌تر می‌شود.
تا زمان همچو روز باشد و شب
تا عدد همچو جفت باشد و طاق
هوش مصنوعی: تا زمانی که روز و شب مانند هم باشند و تا زمانی که اعداد همیشه به صورت جفت و فرد موجود باشند.
روز و شب جفت کبریا بادا
در چنین کاخ و باغ و طارم و طاق
هوش مصنوعی: روز و شب همچنان که با شکوه و عظمت می‌گذرد، در این قصر و باغ و اتاق‌های زیبا برگزاری می‌شود.
عز او در ازاء عز وجود
ناز معشوق و نالهٔ عشاق
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این اشاره دارد که افتخار و عزت معشوق به معنای ارزش و وجود او در برابر عشق و احساساتی است که عاشقان دارند. به عبارتی، زیبایی و ویژگی‌های خاص معشوق باعث می‌شود که عاشقان به درد و رنج ناشی از عشق خود، واکنش نشان دهند و ناله کنند. در اینجا تضاد میان زیبایی معشوق و عشق‌های پرشور عاشقان به نمایش گذاشته شده است.