قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در مدح امیر فخرالدین محمد میر آب مرو
به فال نیک درآمد به شهر موکب میر
به طالعی که سجودش همی کند تقدیر
به بارگاه بزرگی نشست باز به کام
جمال مجلس سلطان و بارگاه وزیر
بهاء ملت اسلام و فخر دین خدای
که داد فخر و بها ملک را به صدر و سریر
جهان جاه و محامد محمد آنکه به جود
نمود کار دل و دست اوست ابر مطیر
بیان به پیش بنانش چو پیش معجز سحر
یقین به نزد گمانش چو پیش حق تزویر
به دست قهر نهد قفل ختم بر احداث
به دست عدل کشد پای فتنه در زنجیر
نه با عمارت عدلش خرابی از مستی
نه با حمایت عفوش مخالف از تغییر
همه نواحی کفرش مسخرست و مطیع
همه حوالی عدلش مبشرست و نذیر
ز سنگ خاره برآرد به تف هیبت خون
ز شیر شرزه بدو شد به دست رحمت شیر
زمانه نی و بر امر او زمانه ز من
سپهر نی و بر قدر او سپهر قصیر
ازو زمانه نتابد عنان به نرم و درشت
وزو سپهر ندارد نهان قلیل و کثیر
زمانه کیست که در نعمتش کند کفران
سپهر کیست که در خدمتش کند تقصیر
ایا به قدر و شرف در جهان عدیم شبیه
و یا به جود و خسا در زمین عزیز نظیر
نموده در نظر فکرت تو ذره بزرگ
نموده در نظر همتت وجود حقیر
دهد درنگ رکاب تو خاک را طیره
دهد شتاب عنان تو باد را تشویر
نتیجههای کفت را نموده ابر عقیم
لطیفههای دلت را نموده بحر غدیر
نهد کمال ترا عقل بر فلک تقدیم
اگر وجود ترا بر زمین نهد تاخیر
به بارگاه تو مریخ حاجب درگاه
به حضرت تو عطارد خریطه دارو دبیر
به پیش قدر تو گردون بود به پایه نژند
به جنب طبع تو دریا بود چو عشر عشیر
فتاده نور عطای تو بر وضیع و شریف
چنان که سایهٔ عدل تو بر صغیر و کبیر
به عون رایت عدل تو پشت دهر قویست
ز شیر رایت تو شیر چرخ هست اسیر
نه اوج قدر تو افلاک دید و نه انجم
نه وام جود تو قنطار داد و نه قمطیر
مگر نه جوهر صورتست مادهٔ قلمت
که آن به صوت کند مرده زنده این به صریر
سپهر کلک ضمیر تو گر به دست آرد
کند به آب روان بر عطاردش تصویر
شهاب کلک تو با دیو دولت تو به سیر
همان کند که به دیوان شهاب چرخ اثیر
ز تف آتش خشم تو بد سگالت اگر
به آب عفو پناهد به خدمتش بپذیر
که روزگارش اگر پای بر زمین آمد
شفیع هم به تو خواهد شدن که دستش گیر
رضا و کین ترا حکم طاعتست و گناه
عتاب و خشم ترا طبع آتشست و حریر
عدو به خواب غرور اندرست و چرخ بدان
که بر زبان سنان تو راندش تعبیر
بزرگوارا گفتم چو مشتری به رجوع
ز اوج اول میزان شود به خانهٔ تیر
به عون بخت و به تحویل او به میزان باز
براستی همه کارت شود چو قامت تیر
به فر دولت تو لا اله الا الله
چگونه لایق تقدیر آمد آن تدبیر
از آن ضمیر صواب آن اثر همی بینم
که مثل آن نگذشتست هرگزم به ضمیر
به شرح حال در این حال هیچ حاجت نیست
زبان حال به از من همی کند تقریر
همیشه تا نبود آسمان و انجم را
نه مانعی ز مدار و نه قاطعی ز مسیر
ز سیر انجم و اقبال آسمان بادت
به جاه دولت تو هر زمان هزار بشیر
مطیع رای بلندت همیشه چرخ بلند
غلام بخت جوانت مدام عالم پیر
ز رشک، اشک بداندیش تو عدیل بقم
ز رنج، روی بدآموز تو نظیر زریر
زدهر قامت این کوژ همچو قامت چنگ
ز چرخ نالهٔ آن زار همچو نالهٔ زیر
موافقت، ز سعود سپهر جفت مراد
مخالفت، ز جهان نفور جفت نفیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - در صفت معشوق و مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی: بر من آمد خورشید نیکوان شبگیرقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح و تهنیت خدام صاحب ناصرالدین طاهربن المظفر هنگام باز آمدن از زمین غور به جانب هراة: موکب عالی دستور جهان آمد باز
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به فال نیک درآمد به شهر موکب میر
به طالعی که سجودش همی کند تقدیر
هوش مصنوعی: به خوششانسی، کاروان فرمانروا به شهر آمد، به سرنوشتی که تقدیر حتی برایش سجده میکند.
به بارگاه بزرگی نشست باز به کام
جمال مجلس سلطان و بارگاه وزیر
هوش مصنوعی: شخصی به محضر بزرگتری آمده و در کنار زیبایی و شکوه مجلس، در کنار سلطان و وزیر، نشسته است.
بهاء ملت اسلام و فخر دین خدای
که داد فخر و بها ملک را به صدر و سریر
هوش مصنوعی: این جمله به ارزش و مقام بالای ملت اسلامی و اعتبار دین خدا اشاره دارد. خداوند به کسانی که در اوج قدرت و مقاماند، همواره عزت و شکوه عطا کرده است.
جهان جاه و محامد محمد آنکه به جود
نمود کار دل و دست اوست ابر مطیر
هوش مصنوعی: جهان، مملو از عظمت و ویژگیهای محمد است، کسی که با generosity و بخشندگیاش، قلب و دستش را به کار انداخت. او مانند ابر بارانزا است.
بیان به پیش بنانش چو پیش معجز سحر
یقین به نزد گمانش چو پیش حق تزویر
هوش مصنوعی: وقتی معجزهای جلو چشمانش ظاهر میشود، او باورش به حقیقت قویتر میشود، اما در برابر گمانهای بیاساسش، همچنان به تزویر و نیرنگها اهمیت میدهد.
به دست قهر نهد قفل ختم بر احداث
به دست عدل کشد پای فتنه در زنجیر
هوش مصنوعی: با قهر و خشم، مانع ایجاد یک پایان میشود و با عدالت، فتنهها و مشکلات را به زنجیر میکشد و کنترل میکند.
نه با عمارت عدلش خرابی از مستی
نه با حمایت عفوش مخالف از تغییر
هوش مصنوعی: نه با برقراری عدالتش، خراب نمیشود و نه با حمایت و عفو او، هیچ مخالفتی از تغییر پیش نمیآید.
همه نواحی کفرش مسخرست و مطیع
همه حوالی عدلش مبشرست و نذیر
هوش مصنوعی: تمام مناطق کفر تحت کنترل او هستند و مطیع اویند، در حالی که مناطق عدالت او مژدهدهنده و روشنگرند.
ز سنگ خاره برآرد به تف هیبت خون
ز شیر شرزه بدو شد به دست رحمت شیر
هوش مصنوعی: از سنگ سخت و خشن به وسیلهی تفنگ، خون جاری میشود و از شیر نیرومند، به دست رحمت، شیر زاده میشود.
زمانه نی و بر امر او زمانه ز من
سپهر نی و بر قدر او سپهر قصیر
هوش مصنوعی: دنیا را نی به دست من و کارهای آن به دست زمانه نیست، آسمان نیز به اندازهی کارهایی که بایستی انجام شود، کوتاه و ناتوان است.
ازو زمانه نتابد عنان به نرم و درشت
وزو سپهر ندارد نهان قلیل و کثیر
هوش مصنوعی: زمانه نه میتواند بر او تسلط یابد و نه او به چیزی جز حقیقت و واقعیت توجه دارد. همچنین هیچ چیزی از آسمان نمیتواند پنهان بماند، چه اندک و چه فراوان.
زمانه کیست که در نعمتش کند کفران
سپهر کیست که در خدمتش کند تقصیر
هوش مصنوعی: زمانه چه کسی است که در نعمتهایش ناسپاسی کند؟ و آسمان چه کسی است که در خدمتش کوتاهی کند؟
ایا به قدر و شرف در جهان عدیم شبیه
و یا به جود و خسا در زمین عزیز نظیر
هوش مصنوعی: آیا در جهان کسی مثل تو از نظر مقام و ارزش وجود دارد، یا از نظر generosity و بخل در بین مردم همتا داری؟
نموده در نظر فکرت تو ذره بزرگ
نموده در نظر همتت وجود حقیر
هوش مصنوعی: در تلاش و فکر تو، چیزهای کوچک به بزرگترینها تبدیل میشوند و در عزم و ارادهات، وجودهای کوچک به چشم تو بسیار مهم و با ارزش میآیند.
دهد درنگ رکاب تو خاک را طیره
دهد شتاب عنان تو باد را تشویر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف قدرت و تأثیر یک شخص بر طبیعت میپردازد. او میگوید که با حرکت رکاب این شخص، خاک انگار درنگ میکند و با شتاب، باد هم به دنبال او حرکت میکند. به نوعی، این شخص به طبیعت انرژی و تحرک میدهد و باعث میشود که همه چیز با سرعت بیشتری به حرکت درآید. این توصیف نشاندهندهی تأثیرگذاری و اقتدار فرد مورد نظر است.
نتیجههای کفت را نموده ابر عقیم
لطیفههای دلت را نموده بحر غدیر
هوش مصنوعی: نتیجههای گفتار تو را ابر بیثمر به بار ننشاند و لطافتهای دل تو را در دریای غدیر به نمایش نیاورد.
نهد کمال ترا عقل بر فلک تقدیم
اگر وجود ترا بر زمین نهد تاخیر
هوش مصنوعی: اگر عقل تو را به اوج کمال برساند و به جایگاه بلندی برساند، پس چرا وجود تو بر زمین با تأخیر مواجه میشود؟
به بارگاه تو مریخ حاجب درگاه
به حضرت تو عطارد خریطه دارو دبیر
هوش مصنوعی: در این بیت، به وصف مقام و عظمت شخصی پرداخته شده است که در برابر او، سیارههای مریخ و عطارد نیز به گونهای خاص خدمتگذاری میکنند. مریخ به عنوان نگهبان و عطارد با دقت و هوشیاری در تهیه و آمادهسازی اطلاعات و ابزارهای لازم حاضر میشود. این یعنی عظمت و بزرگی این شخص به حدی است که حتی کواکب آسمانی نیز به خدمت او آمدهاند.
به پیش قدر تو گردون بود به پایه نژند
به جنب طبع تو دریا بود چو عشر عشیر
هوش مصنوعی: به مقام و ارزش تو آسمان نیز در مقام نازل قرار دارد و به خاطر طبیعت و صفای تو، دریا هم مانند مقدار کوچکی از بندگی تو است.
فتاده نور عطای تو بر وضیع و شریف
چنان که سایهٔ عدل تو بر صغیر و کبیر
هوش مصنوعی: نور بخشش تو به همه افراد، چه در ردههای پایین و چه در ردههای بالا، میتابد مانند سایه عدالت تو که شامل حال بزرگ و کوچک میشود.
به عون رایت عدل تو پشت دهر قویست
ز شیر رایت تو شیر چرخ هست اسیر
هوش مصنوعی: مردم از حمایت و پرچم تو امنیت و قدرت یافتهاند. کسانی که به تو اتکا کنند، مانند شیر قدرتمند در مقابل سختیهای زندگی است. با وجود تو، سرنوشت و زمان به تسلیم درآمدهاند.
نه اوج قدر تو افلاک دید و نه انجم
نه وام جود تو قنطار داد و نه قمطیر
هوش مصنوعی: نه آسمانها مقام و ارزش تو را شناختند و نه ستارهها به تو چیزی بخشیدند، نه بخشش تو بهاندازهای بود که کسی بتواند آن را اندازهگیری کند.
مگر نه جوهر صورتست مادهٔ قلمت
که آن به صوت کند مرده زنده این به صریر
هوش مصنوعی: آیا جز این است که ذات و ویژگی تصویر، همان مادهای است که در قلم تو وجود دارد؟ این ماده با صدا میتواند مرده را زنده کند، همانطور که قلم تو با نوشتنش جان میگیرد.
سپهر کلک ضمیر تو گر به دست آرد
کند به آب روان بر عطاردش تصویر
هوش مصنوعی: اگر آسمان و جهان فکری تو به دست بیفتد، میتواند مانند آبی زلال، تصویری از عطارد را بر روی خود به نمایش بگذارد.
شهاب کلک تو با دیو دولت تو به سیر
همان کند که به دیوان شهاب چرخ اثیر
هوش مصنوعی: شهاب قلم تو همانند دلیری در مواجهه با مشکلات است، که با نیروی خود میتواند همان تأثیرات را در دیوان آسمانی ایجاد کند که در دیوانی در دنیای واقعی وجود دارد.
ز تف آتش خشم تو بد سگالت اگر
به آب عفو پناهد به خدمتش بپذیر
هوش مصنوعی: اگر آتش خشم تو به شدت بزند و به بدی و آسیب برگردد، اگر کسی با بخشش و رحمت در خدمتت باشد، باید او را بپذیری.
که روزگارش اگر پای بر زمین آمد
شفیع هم به تو خواهد شدن که دستش گیر
هوش مصنوعی: اگر روزی بخت و اقبال به تو کمک کند، شخصی که در این دنیا از او یاری میطلبی نیز به نفع تو خواهد آمد و تو را در مشکلات یاری خواهد کرد.
رضا و کین ترا حکم طاعتست و گناه
عتاب و خشم ترا طبع آتشست و حریر
هوش مصنوعی: خشنودی و کینه تو مانند فرمانی برای اطاعت است و خطا و سرزنش تو ویژگی آتشین و نرم و لطیف دارد.
عدو به خواب غرور اندرست و چرخ بدان
که بر زبان سنان تو راندش تعبیر
هوش مصنوعی: دشمن در خواب غرور فرو رفته است و بدان که سرنوشت او را به زبان تیغ تو تبیین میکند.
بزرگوارا گفتم چو مشتری به رجوع
ز اوج اول میزان شود به خانهٔ تیر
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، گفتم که وقتی مشتری به عقب برگردد، از اوج و بلندی خود به سطحی پایینتر میآید.
به عون بخت و به تحویل او به میزان باز
براستی همه کارت شود چو قامت تیر
هوش مصنوعی: با کمک بخت و در صورتی که همگان به اندازهای یکسان و عادلانه قضاوت کنند، حقیقتاً همه چیز به خوبی و به راحتی پیش خواهد رفت، مثل اینکه همه چیز بهطور طبیعی و هماهنگ شکل گرفته باشد.
به فر دولت تو لا اله الا الله
چگونه لایق تقدیر آمد آن تدبیر
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت و عزت تو، هیچ معبودی جز خداوند وجود ندارد. چگونه ممکن است تقدیر و سرنوشت چنین تدبیر و برنامهریزی عالی را به دست آورد؟
از آن ضمیر صواب آن اثر همی بینم
که مثل آن نگذشتست هرگزم به ضمیر
هوش مصنوعی: از درون خود احساس آگاهی و درستی را میبینم که بیهمتا و بینظیر است و هیچگاه نظیر آن را تجربه نکردهام.
به شرح حال در این حال هیچ حاجت نیست
زبان حال به از من همی کند تقریر
هوش مصنوعی: در این وضعیت، نیازی به توضیحات اضافی نیست؛ خود من به خوبی حال و احوال خود را بیان میکنم.
همیشه تا نبود آسمان و انجم را
نه مانعی ز مدار و نه قاطعی ز مسیر
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانیکه آسمان و ستارهها وجود ندارند، هیچ مانع و هیچ عاملی نمیتواند در مسیر حرکت ایجاد کند.
ز سیر انجم و اقبال آسمان بادت
به جاه دولت تو هر زمان هزار بشیر
هوش مصنوعی: به خاطر حرکت ستارهها و موقعیت آسمان، امیدوارم همیشه در زندگیات نشانههای خوبی وجود داشته باشد که بشارتدهندهی موفقیت و خوشبختی تو باشد.
مطیع رای بلندت همیشه چرخ بلند
غلام بخت جوانت مدام عالم پیر
هوش مصنوعی: همیشه به نظر و ارادهی بالای تو احترام میگذارم، همانطور که چرخ زمان به جوانی تو خدمت میکند و عالم را به سمت پیری میبرد.
ز رشک، اشک بداندیش تو عدیل بقم
ز رنج، روی بدآموز تو نظیر زریر
هوش مصنوعی: به خاطر حسد، اشکهای بدخواه تو مانند عرق و زحمت من است و چهرهات که یادآور بدآموزیهاست، شبیه زریر است.
زدهر قامت این کوژ همچو قامت چنگ
ز چرخ نالهٔ آن زار همچو نالهٔ زیر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ناهنجاری در قامت یک انسان میپردازد. قدمت و قامت این فرد به گونهای است که مانند چنگی که به سمت بالاست، خمیده و ناهماهنگ به نظر میرسد. همچنین، صدای دلخراش او هم شبیه به نالهای است که از زیر زمین بلند میشود، نشاندهنده حالتی زار و پریشان است. این تصویر به وضوح احساس تنهایی و غم را به همراه دارد.
موافقت، ز سعود سپهر جفت مراد
مخالفت، ز جهان نفور جفت نفیر
هوش مصنوعی: موافقت و همراهی، از خوشبختی و نیکبختی به وجود میآید، در حالی که مخالفت و دشمنی، از دنیای زشت و نفرتانگیز ناشی میشود.
حاشیه ها
1393/07/22 21:10
امین کیخا
مانع به فارسی لغت بسیار زیبایی دارد که با barrier و barrage همریشه است و شوربختانه کمتر استفاده می شود . ورغه به معنای مانع است و با barrier همریشه است .

انوری