قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر
ای به نسبت با تو هرچه اندر ضمیر آمد حقیر
پایهٔ تست آنکه ناید از بلندی در ضمیر
از وزارت را جلال و آفرینش را کمال
ای جهان را صدر و دین را مجد و دنیا را مجیر
صاحب صاحب نشانی خواجهٔ سلطان نشان
راستی به میندانم پادشاهی یا وزیر
حضرتت قصریست او را کمترین سقفی سپهر
مسندت اصلی است او را کمترین فرعی مدیر
رفق امید افکنت خواهندگان را پایمرد
جود عاجز پرورت افتادگان را دستگیر
کهربا رنگ آمد اندر بیشهٔ قهرت بقم
ارغوان رنگ آمد اندر باغ انصافت زریر
در زمین دولتت چون طول و عرض آسمان
دور آسانی طویل و عمر دشواری قصیر
داده سرهنگان درگاهت دو پیکر را کمر
کرده شاگردان دیوانت عطارد را دبیر
طوف حاجت را به از کوی تو کو رکن مقام
کشت روزی را به از دست تو کو ابر مطیر
با دل و دست تو هم در عرض اول گشتهاند
آب از فوج سراب و بحر از خیل غدیر
آستان دیگری کی قبلهٔ عالم شود
در جهان تا مرحبا گویان در تست از صریر
بس بود در معرض آرام و آشوب جهان
کارداران نفاذت هم بشیر و هم نذیر
گرچه قومی در نظام کارها صورت کنند
کاسمان فرمانگذارست و زمین فرمانپذیر
عاقلان دانند کاندر حل و عقد روزگار
کار کن بخت جوان تست نه گردون پیر
زیر قهر منهیان حزم تو امروز هست
هرچه در فردا نهانست از قلیل و از کثیر
نام امکان از چه معنی در جهان واقع شود
کان نیابی گر بخواهی جز یکی یعنی نظیر
خصم اگر گوید که من همچون توام گو آب را
بس که بندد چون هوا جنبان شود نقش حریر
لیک از ناهید گردون پرس تا بر شاهرود
هیچ تار عنکبوت انرد طنین آمد چو زیر
کی بود ماه مقنع همچو ماه آسمان
گرچه کوته دیدگان را در خیال افتد منیر
مشرق صبح حسود تو ز شام آبستن است
زانکه هرگز برنیاید هیچ صبحش جز که قیر
بختی بخت تو نامد زیر ران کبریا
گو جرس چندان که خواهی میکن از جنبش نفیر
آفتاب آسمان درع و مه کوکب حشم
از سپاه دی کی اندیشند تیز و زمهریر
صاحبا صدرا خداوندا کریما بنده را
تا که باشد هست از این خدمت چو از جان ناگزیر
احتیاج او که هرگز جز به درگاهت مباد
در اضافت هست با انعام تو چون طفل و شیر
گر کمان التفات از ره فرو گردی رواست
در هوای تو بحمدالله دلی دارم چو تیر
صدق او نقدیست اندر خدمتت نیکو عیار
چند بر سنگش زنی خود ناقدی داری بصیر
عرضه کن بر رای خود گر هیچ غش یابی درو
بعد از آن گر کیمیا داری بخیلی برمگیر
ده زبان چون سوسن و دهدل چو سیرم کس ندید
آخرم تا کی دهی بیجرم در لوزینه سیر
گر فطیری در تنوری بستم آن دوران گذشت
چرخ از آن سهوم برون آورد چون موی از خمیر
تا که باشد آسمانی را که خاک صدر تست
شکل ذاتی احسنالاشکال و هوالمستدیر
تا که باشد آفتابی را که عکس رای تست
لون ذاتی احسنالالوان و هوالمستنیر
تابع رای تو بادا آسمان اندر مدار
مسرع حکم تو بادا آفتاب اندر مسیر
طاعتت را سخت پیمان هم وضیع و هم شریف
خدمتت را نرم گردون هم صغیر و کم کبیر
پاسبان و پردهدار حضرتت کیوان و ماه
مطرب و مدحت سرای مجلست ناهید و تیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹ - در مدح صدر معظم کمالالدین مسعود عارض: زهی ز بارگه ملک تو سفیر سفیرقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - در صفت معشوق و مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی: بر من آمد خورشید نیکوان شبگیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به نسبت با تو هرچه اندر ضمیر آمد حقیر
پایهٔ تست آنکه ناید از بلندی در ضمیر
هوش مصنوعی: ای کسی که هر چیزی که در دل به ذهنت میرسد در مقایسه با تو ناچیز و حقیر است، زیرا هیچ چیز به پای عظمت تو نمیرسد و به آن بلندای وجود تو نمیرسد.
از وزارت را جلال و آفرینش را کمال
ای جهان را صدر و دین را مجد و دنیا را مجیر
هوش مصنوعی: در این ابیات، به جایگاه والای وزارت و افتخارات آن اشاره شده و همچنین به تمامیت و زیبایی آفرینش پرداخته شده است. این دنیا، نشانهای از شکوه و بزرگی است که به تعالیم دین وابسته است و در نهایت، این جلال و عظمت، نمایانگر بزرگی و اهمیت زندگی است.
صاحب صاحب نشانی خواجهٔ سلطان نشان
راستی به میندانم پادشاهی یا وزیر
هوش مصنوعی: من نمیدانم که آیا این شخص پادشاه است یا وزیر، اما او به وضوح کسی است که نشانهای از قدرت و مقام دارد و میتواند با شراب ارتباط داشته باشد.
حضرتت قصریست او را کمترین سقفی سپهر
مسندت اصلی است او را کمترین فرعی مدیر
هوش مصنوعی: حضرتت مانند کاخی است که کمترین سقف آن آسمان است و جایگاه اصلی او بر اساس کمترین نکته و جزئیات مدیریتی است.
رفق امید افکنت خواهندگان را پایمرد
جود عاجز پرورت افتادگان را دستگیر
هوش مصنوعی: امید تو باعث شده که خواستهها و آرزوهای مردم به واقعیت بپیوندد. بخشندگی و سخاوت تو، توانسته است به نیازمندان و غمزدهها کمک کند و آنها را نجات دهد.
کهربا رنگ آمد اندر بیشهٔ قهرت بقم
ارغوان رنگ آمد اندر باغ انصافت زریر
هوش مصنوعی: در میان جنگل خشم تو، کهربا جلوهگر شده است و در باغ انصاف تو، گلهای ارغوانی شکوفا شدهاند.
در زمین دولتت چون طول و عرض آسمان
دور آسانی طویل و عمر دشواری قصیر
هوش مصنوعی: در زمین حکومت تو، مانند طول و عرض آسمان، دورانی زندگی راحتی خواهی داشت و عمر دشواری کوتاهی را تجربه خواهی کرد.
داده سرهنگان درگاهت دو پیکر را کمر
کرده شاگردان دیوانت عطارد را دبیر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به دو دسته از افراد اشاره میکند؛ یکی سرهنگانی که در درگاه و نزد مقام والایی هستند و دیگری شاگردان یا دبیرانی که در خدمت دیوان و مقاماتی دیگر قرار دارند. به نوعی میتوان گفت که این بیت به ارتباط و وابستگی این افراد به قدرت و دانش اشاره دارد.
طوف حاجت را به از کوی تو کو رکن مقام
کشت روزی را به از دست تو کو ابر مطیر
هوش مصنوعی: حاجت و خواستهام را با وجود تو بهتر است و نسبت به هر جایی در دنیا از تو انتظار دارم. روزی و رزق من از دست تو از هر چیز دیگر بهتر است.
با دل و دست تو هم در عرض اول گشتهاند
آب از فوج سراب و بحر از خیل غدیر
هوش مصنوعی: با دل و دستان تو در ابتدا، همه چیز تغییر کرده است؛ آب از جمعیت سراب و دریا از انبوه غدیر بوجود آمده است.
آستان دیگری کی قبلهٔ عالم شود
در جهان تا مرحبا گویان در تست از صریر
هوش مصنوعی: آیا سرزمین دیگری وجود دارد که به عنوان نقطهی مرکزی جهان شناخته شود و مردم در آنجا با شادی و تحسین از تو یاد کنند؟
بس بود در معرض آرام و آشوب جهان
کارداران نفاذت هم بشیر و هم نذیر
هوش مصنوعی: در دنیای پر از آرامش و آشفتگی، مسئولان امور تو هم مژدهدهندهاند و هم هشداردهنده.
گرچه قومی در نظام کارها صورت کنند
کاسمان فرمانگذارست و زمین فرمانپذیر
هوش مصنوعی: هرچند که برخی افراد در انجام کارها ظاهری مرتب و منظم دارند، اما در واقع آسمان حاکم است و زمین فقط تابع آن است.
عاقلان دانند کاندر حل و عقد روزگار
کار کن بخت جوان تست نه گردون پیر
هوش مصنوعی: خردمندان میدانند که در مواجهه با چالشها و تصمیمگیریها، این خود تو هستی که باید تلاش کنی و شانس جوانیات را مغتنم بشماری، نه این که فقط به تقدیر و سرنوشت کهنه تکیه کنی.
زیر قهر منهیان حزم تو امروز هست
هرچه در فردا نهانست از قلیل و از کثیر
هوش مصنوعی: امروز در زیر فشار و قهر تو، احتیاط و دقتی که داری، میتواند هر چیزی را که در فردا پنهان است، چه کم و چه زیاد، آشکار کند.
نام امکان از چه معنی در جهان واقع شود
کان نیابی گر بخواهی جز یکی یعنی نظیر
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که نام و مفهوم امکان (یا ممکن بودن) در واقعیت چه معنایی دارد، زیرا اگر بخواهی چیزی را پیدا کنی، جز یک چیز نخواهی یافت، یعنی نمیتوانی دقیقا نظیری برای آن پیدا کنی.
خصم اگر گوید که من همچون توام گو آب را
بس که بندد چون هوا جنبان شود نقش حریر
هوش مصنوعی: اگر دشمن بگوید که من هم مثل تو هستم، بیجهت است؛ چون آب به محض اینکه بند بیاید، مانند هوا حرکت میکند و زیبا مینماید.
لیک از ناهید گردون پرس تا بر شاهرود
هیچ تار عنکبوت انرد طنین آمد چو زیر
هوش مصنوعی: اما از سیاره ناهید بپرس که آیا در شاهرود صدای تارهای عنکبوت به گوش میرسد یا نه، زیرا ممکن است صدای آنها زیر سایهاش به گوش برسد.
کی بود ماه مقنع همچو ماه آسمان
گرچه کوته دیدگان را در خیال افتد منیر
هوش مصنوعی: ماه مقنع، مانند ماه در آسمان است. هرچند که برخی افراد با دیدگاه محدود خود، او را فقط در خیال میبینند.
مشرق صبح حسود تو ز شام آبستن است
زانکه هرگز برنیاید هیچ صبحش جز که قیر
هوش مصنوعی: صبح در جایی که تو هستی، حسود و در عذاب است، چون هیچ وقت نمیتواند صبحی زیبا و روشن داشته باشد و تنها چیزی که از آن برمیآید تاریکی و سیاهی است.
بختی بخت تو نامد زیر ران کبریا
گو جرس چندان که خواهی میکن از جنبش نفیر
هوش مصنوعی: خوششانسی و فرصت مناسب به تو نمیرسد، پس هر چقدر که میخواهی، از صدای جرس و حرکت کاروان بهرهمند شو.
آفتاب آسمان درع و مه کوکب حشم
از سپاه دی کی اندیشند تیز و زمهریر
هوش مصنوعی: خورشید آسمان در زرق و برق و درخشش ستارگان، از نیروی دشمنان و سرما و سختیها نمیترسد و به جلو میرود.
صاحبا صدرا خداوندا کریما بنده را
تا که باشد هست از این خدمت چو از جان ناگزیر
هوش مصنوعی: ای دوست، ای خداوند عزیز، بندهات را کمک کن تا در این خدمت همچون جانش ناگزیر باشد و همیشه وفادار بماند.
احتیاج او که هرگز جز به درگاهت مباد
در اضافت هست با انعام تو چون طفل و شیر
هوش مصنوعی: او به چیزی جز درگاه تو نیاز ندارد و در مقابل نعمتهای تو مثل کودکی است که به شیر وابسته است.
گر کمان التفات از ره فرو گردی رواست
در هوای تو بحمدالله دلی دارم چو تیر
هوش مصنوعی: اگر از مسیر خود سرکشی کنی، اشکالی ندارد؛ زیرا به خاطر تو، دلی دارم که مانند تیر، مستقیم و قوی است.
صدق او نقدیست اندر خدمتت نیکو عیار
چند بر سنگش زنی خود ناقدی داری بصیر
هوش مصنوعی: راستگویی او مانند پولی باارزش است که در خدمت تو قرار دارد. چند بار بر آن سنگ بکوبی، خودت یک ناظر با بینش هستی.
عرضه کن بر رای خود گر هیچ غش یابی درو
بعد از آن گر کیمیا داری بخیلی برمگیر
هوش مصنوعی: اگر نظری دارید، آن را با اعتماد به نفس بیان کنید، حتی اگر در آن نکتهای نادرست باشد. پس از آن، اگر در دستتان پول یا ثروتی ارزشمند دارید، از بخیل بودن خودداری کنید.
ده زبان چون سوسن و دهدل چو سیرم کس ندید
آخرم تا کی دهی بیجرم در لوزینه سیر
هوش مصنوعی: ده زبان مانند گلهای سوسن و ده دل مانند سیرم. هیچکس تا به حال ندیده است که من بیگناه در باغی از غم بمانم.
گر فطیری در تنوری بستم آن دوران گذشت
چرخ از آن سهوم برون آورد چون موی از خمیر
هوش مصنوعی: اگر من در تنوری نان بپزم، آن زمان گذشته است و زندگی مانند چرخش گردونه است که ما را از سختیها و دشواریها رهایی میبخشد، مانند اینکه مو از خمیر جدا میشود.
تا که باشد آسمانی را که خاک صدر تست
شکل ذاتی احسنالاشکال و هوالمستدیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمانی وجود داشته باشد که زمینش به عنوان بهترین و زیباترین شکل ممکن باشد و هر چیزی در آن به صورت گرد و کامل باشد.
تا که باشد آفتابی را که عکس رای تست
لون ذاتی احسنالالوان و هوالمستنیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که آفتابی باشد که تصویر افکار تو را به نمایش بگذارد، رنگ ذاتی او بهترین رنگهاست و اوست که نور میبخشد.
تابع رای تو بادا آسمان اندر مدار
مسرع حکم تو بادا آفتاب اندر مسیر
هوش مصنوعی: آسمان به دور اراده و تصمیم تو میچرخد و خورشید در مسیر تو حرکت میکند.
طاعتت را سخت پیمان هم وضیع و هم شریف
خدمتت را نرم گردون هم صغیر و کم کبیر
هوش مصنوعی: از تو اطاعت و وفاداری به شدت مورد توجه است، چه در میان افراد با منزلت و چه در میان افراد معمولی. خدمت کردن به تو به گونهای است که هم افرادی که در موقعیت پایینتری قرار دارند و هم کسانی که در جایگاه بالاتری هستند، به راحتی میتوانند به آن بپردازند.
پاسبان و پردهدار حضرتت کیوان و ماه
مطرب و مدحت سرای مجلست ناهید و تیر
هوش مصنوعی: نگهبان و حافظ از مقام تو همچون کیوان و ماه هستند، و مداحان و شعرای مجلس تو همچون ناهید و تیر به سراغت آمدهاند.

انوری