گنجور

شمارهٔ ۵۲

بامدادان راست‌ گو تا رخ‌ کرا آراستی
وز خمار و خواب دوشینه کجا برخاستی
گر نه آشوب مرا برخاستی از خواب خوش
زلف جان آشوب پس بر گل چرا پیراستی
من ز یزدان دوش دیدارت به‌ حاجت خواستم
تو چرا امروز آشوب دل من خواستی
بی‌مشاطه آینه بنهادی اندر بیش روی
خویشتن را چون عروس جلوگی آراستی
پیشه کردی بامدادان ساحری و دلبری
دلبری در جیب داری ساحری در آستی
ای مه ناکاسته تا نور بفزایی همی
ماه و مهر تو نگیرد در دل من‌ کاستی
من همه مهر تو جستم تو جفای من مجوی
با تو کردم راستی با من مکن ناراستی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بامدادان راست‌ گو تا رخ‌ کرا آراستی
وز خمار و خواب دوشینه کجا برخاستی
هوش مصنوعی: صبح زود با صداقت بگویید تا چهره‌ات را زیبا و آراسته کنید و از حالت خواب و خمار شب گذشته کجا بیدار شدید؟
گر نه آشوب مرا برخاستی از خواب خوش
زلف جان آشوب پس بر گل چرا پیراستی
هوش مصنوعی: اگر تو نبودید و در خواب خوشم بیداری می‌کردید، پس چرا به گل، که زلف جانم را به هم می‌زند، رسیدگی می‌کنید؟
من ز یزدان دوش دیدارت به‌ حاجت خواستم
تو چرا امروز آشوب دل من خواستی
هوش مصنوعی: دیشب از خدا خواستم که دیدارت را برایم مقدر کند، اما تو امروز چرا می‌خواهی دل من را به هم بریزی؟
بی‌مشاطه آینه بنهادی اندر بیش روی
خویشتن را چون عروس جلوگی آراستی
هوش مصنوعی: بدون آرایشگر، آینه را در برابر خود گذاشتی و چون عروسی خود را آراسته و زیبا به نمایش گذاشتی.
پیشه کردی بامدادان ساحری و دلبری
دلبری در جیب داری ساحری در آستی
هوش مصنوعی: در سحرگاهان، تو هنر جادوگری و جذابیت را به عنوان حرفه‌ات انتخاب کرده‌ای، و در قلبت عشق و در آستینت جادو داری.
ای مه ناکاسته تا نور بفزایی همی
ماه و مهر تو نگیرد در دل من‌ کاستی
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، تا زمانی که نور تو افزایش یابد، هیچ کاهشی در عشق و محبت تو در دل من وجود نخواهد داشت.
من همه مهر تو جستم تو جفای من مجوی
با تو کردم راستی با من مکن ناراستی
هوش مصنوعی: من همیشه در جستجوی محبت تو بودم، اما تو از من دوری کردی. با تو به راستی رفتار کردم، پس با من نادرست نباش.