گنجور

شمارهٔ ۴۱

به شب از داغ هجر تو نمیدانم غنود ای‌جان
که‌ درد و داغ هجران‌ تو خواب از من ربود ای‌ جان
زبهر دیدن رویت چو باشم بر سرکویت
خروش پاسبان تو به جان باید شنود ای جان
به باغ صحبت وصلت بکشتم تخم امیدت
کنون آمد به‌ بر تخمم‌ کسی دیگر درود ای جان
مرا شادی رخسار تو باشد هرکجا باشم
چو رخسارت نبینم من ندانم شاد بود ای جان
همی آتش زنی بر جان من تا از تو بگریزم
مرا زین آتش سوزان بسوزی تار و پود ای جان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به شب از داغ هجر تو نمیدانم غنود ای‌جان
که‌ درد و داغ هجران‌ تو خواب از من ربود ای‌ جان
هوش مصنوعی: در شب از شدت دل تنگی‌ام نمی‌توانم بخوابم، ای عزیز، چون درد و رنج جدایی تو موجب شده که خواب را از من بگیرد.
زبهر دیدن رویت چو باشم بر سرکویت
خروش پاسبان تو به جان باید شنود ای جان
هوش مصنوعی: وقتی برای دیدن چهره‌ات به سر کوی‌ات می‌روم، صدای نگهبانت را باید با جان و دل بشنوم، ای محبوب من.
به باغ صحبت وصلت بکشتم تخم امیدت
کنون آمد به‌ بر تخمم‌ کسی دیگر درود ای جان
هوش مصنوعی: در باغ عشق تو، امید خود را کاشتم و حالا می‌بینم که ثمره‌اش به دست دیگری رسیده است. ای جان، سلام بر تو!
مرا شادی رخسار تو باشد هرکجا باشم
چو رخسارت نبینم من ندانم شاد بود ای جان
هوش مصنوعی: هرجا که باشم، شادی من وابسته به چهره توست. وقتی چهره‌ات را نبینم، نمی‌دانم چطور می‌توانم شاد باشم، ای جان.
همی آتش زنی بر جان من تا از تو بگریزم
مرا زین آتش سوزان بسوزی تار و پود ای جان
هوش مصنوعی: تو چنان آتش را بر جان من می‌زنی که من از تو فرار کنم، اما همین آتش سوزان مرا کاملاً می‌سوزاند و تمام وجودم را به هم می‌ریزد.